Mihaē

یدونه فردا بگذره برمی‌گردم. این‌روزا خیلی درگیر بودم.

میحاء چرا فعالیت نداری این روزا همش گمی

این روزها انقدر تصاویر رو ثبت کردم، خاطره‌هارو، لحظه‌لحظه‌‌ای که گذشته انگار هیچکدومش بخشی از زندگی من نبوده و یک سریال چندقسمته رو بازی کرده باشم.

چیزایی که اتفاق میوفتن، هرگز فراموش نمیشن، حتی اگه دیگه نتونی بیاد بیاریشون.

چندوقت یک‌بار دوباره از اول می‌شنوم تورو، انگار شروع و پایانی، انگار هزاربار هم اگر وسط قصه‌هام تورو گوش بدم، باز هم یک‌بار دیگه از قصه‌ای دیگه سر بیرون میاری، از همون اولین‌بار تا این آخریش، همشو با تو شروع و با تو تموم کردم. انگار قصه‌ی منی، انگار تیتراژ پایان فیلم منی، انگار خط داستانی منی. هرچی که هستی، بازم اینجایی، بازم باعث می‌شی دلم بخواد دوباره فارغ از تمام چراها، سوال‌هام رو بپرسم و دنبال یه جواب باشم تا با خیال راحت‌تری برم. حالا بعد از همه‌ی این‌‌ها فقط یه سوال، ولی بیخیال…

این اتفاق‌های نیفتاده، نکند یک‌روز ممکن است رخ بدهند؟ نکند اتفاق بیفتند و کسی منتظرشان نباشد؟

این اتفاق‌های نیفتاده، نکند یک‌روز ممکن است رخ بدهند؟ نکند رخ بدهند و منتظرشان نباشم؟

نمی‌تونم رها کنم کلماتم رو، انگار بجنگم تا قفس رو نگه دارم، نمی‌خوام شیشه رو رها کنم، هنوز نه.

بهترین چنل های مخصوص هنر، عکاسی و آموزش نقاشی که اکلیل و رنگ رو روی قلبت میپاشن. 🧚🏻‍♀ میشه جادو و قصه هارو پیدا کرد که داره درون این چنل ها زندگی میکنه!