Mihaē
•میحاء/ من نویسندهم، و همینطور نامهرسان. •یکروز هم شاید از یک قصهی نوشتهنشده فرار کردم و بعد از اون همهچیز فراموشم شده🦌. 🍜 @MihaaeBot :اینجا میشنوم 🏷️ @hedyhnv :برای سفارش نامهها
Больше4 019
Подписчики
-1224 часа
-557 дней
+49030 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
یه سرزمینی هست که هنرمندها روی هر درخت اونجا، یک شناسنامه دارن. میرم شناسنامهی شمارو برمیدارم و پشتش مهر میزنم که انتخاب و دزدیده شد.
چیز حیرتآوری که دربارهی تو وجود داشت، این بود که هربار که ترکت میکردم، دستهایم کنار تو جا میماند و بار بعدی پاهایم را نمیبردم و یکبار که رفتم و چیزی ندیدم فهمیدم چشمهایم جا مانده است و من ترسیدهام! ترسیدهام که روزی از پیش تو بروم و قلبم را نبرم، ترسیدهام که قلبم کنار تو بماند و دیگر بهانهای برای برگشتن نداشته باشم تا دوباره ببینمت.
همینکه چشمهات نبینه و گوشهات نشنوه و دستهات لمس نکنه، برای ناببودن یک احساس آشنا، برای ابد، کافیه.
اونزمان حتی قلمت هم با جوهری که رنگش رو بهسختی بهکار گرفتی از دستور تو پیروی میکرد، تو حتی برای نوشتن هم تاوان میدادی، برای رسیدن نامهای بهدست قلبی که احتمالا فرسنگها دورتر در سینهی دیگری میتپه، باید مدتها صبوری بهخرج میدادی، عشقی وجود داشت از جنس آتش، که هیچ نگاه روشنی نمیتونست نور اون رو خاموش کنه.
اونزمان حتی قلمت هم با جوهری که رنگش رو بهسختی بهکار گرفتی از دستور تو پیروی میکرد، تو حتی برای نوشتن هم تاوان میدادی، برای رسیدن نامهای بهدست قلبی که احتمالا فرسنگها دورتر در سینهی دیگری میتپه، باید مدتها صبوری بهخرج میدادی، عشقی وجود داشت از جنس آتش، که هیچ نگاه روشنی نمیتونست نور اون رو خاموشش کنه.
کاش یکم ارتباطات سختتر بود، یعنی بهجایاینکه بتونی یه پیام رو برای همه بفرستی و توی یکروز با صدنفر تماس بگیری، فقط میتونستی کلی راه تا چاپارخوخه بری و اسبت رو استراحت بدی و درنهایت یک نامهی کوتاه رو برای یک معشوقهی دستنیافتنی ارسال کنی تا ماهها بعد با جزر دریا بهدستش برسه؛ انتظار به همهچیز ارزش متفاوتی میبخشه.
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.