cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

نشر سایه سخن

﷽ 📚📚کتابخانه ای همراه؛ همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹 خرید کتاب: ⬇️⬇️⬇️⬇️ www.sayehsokhan.com 📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام: 👇👇👇👇 https://b2n.ir/s05391 آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف تلفن:66496410

Show more
Advertising posts
9 743
Subscribers
+524 hours
-117 days
-1230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

📚 پنج کارکردِ یک کتابفروشی #استاد_مصطفی_ملکیان ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، مراسم بازگشاییِ فرهنگان پاسداران کانال تلگرام استاد ملکیان صفحه کست‌باکس استاد ملکیان 🎙 #فایل_صوتی را در اینجا بشنوید: ⬇️
Show all...
attach 📎

🔊فایل صوتی مصطفی ملکیان پنج کارکردِ یک کتابفروشی ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، مراسم بازگشاییِ فرهنگان پاسداران . 🆔 @sokhanranihaa 🆔 @MalekianMedia 🆑کانال سخنرانی ها 🌹
Show all...
@sokhanranihaa_‍_مصطفی_ملکیان_پنج_کارکردِ_یک_کتابفروشی.mp33.61 MB
به خاک راه تو هرکس که جبهه سایی کرد تمام عمر چو خورشید خودنمایی کرد فغان که ساغر زرین بی نیازی را گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد خدنگ آه جگردوز را ز بیدردی هواپرستی ما ناوک هوایی کرد به مومیایی مردم چه حاجت است مرا؟ که استخوان مرا سنگ مومیایی کرد ازان ز گریه نشد خشک شمع را مژگان که روشنایی خود صرف آشنایی کرد بهوش باش دلی را به سهو نخراشی به ناخنی که توانی گرهگشایی کرد مرا به آتش سوزنده رحم می آید که زندگانی خود صرف ژاژخایی کرد به رنگ و بوی جهان دل گذاشتن ستم است چه خوب کرد که شبنم ز گل جدایی کرد هنوز خط تو صورت نبسته بود از غیب که درد صفحه روی مرا حنایی کرد خوش است گاه به عشاق خویش دل دادن نمی توان همه عمر دلربایی کرد نداد سر به بیابان درین بهار مرا نسیم زلف تو بسیار نارسایی کرد ز رشک شمع دل خویش می خورم صائب که جسم تیره خود صرف روشنایی کرد #صائب_تبریزی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شمارهٔ ۳۷۸۷ 🆔 @sayehsokhan
Show all...
2
#خودنوشت_هستی زندگی‌نامه (1) درست نمی‌دانم در چه ماه و چه سالی زاده شدم. مادرم و برادر بزرگم می‌گفتند گویا در سیزدهم فروردین 1340. درشناسنامه‌ام، دهم شهریور 1340 نوشته شده است. به احتمال قوی، این تاریخ درست نیست. چون برای من در سال 1346 شناسنامه گرفتند. یک روزِ بهاری که ابرهای تیره و خاکستری، از هر سو افق را پوشانده‌ بود و آسمان هوای گریه داشت، در روستایی به نام «کاج» نزدیک قُروه همدان، از زِهدانِ مادر جدا شدم و روی علف‌های نرم و پخش شده در اتاقکی گِلی افتادم. باید روزی سرد بوده‌ باشد؛ زیرا سرما به تنم رخنه کرد و هرگز رهایم نمی‌کند. از درون دچارِ چاییدن شدم و با هر تازشِ بادی سرد، احساس لرزش و چندش می‌کنم. من خشمناک وعصبانی، با چهره‌ی هراسانِ دنیا که زنی روستایی (مادرم) بود، آشنا شدم. درخانه جز مادرم که از دردِ زایش زَجر می‌کشید و فریاد می‌کرد و تنهایی که حضورش را به رُخ می‌کشید، کسی نبود. من در تنهایی متولد شدم. مادرم می‌گفت: ـ فقط در سه روزِ اول زیاد گریه می‌کردی، اما بعد، ساکت بودی. از همان روزهای نخستِ هستی‌ام، در خود فرو رفتن را آموختم و سالیان بعد، پی بُردم که تنهایی، ویژگیِ راستینِ درجهان بودن است. مادرم خودش نافم را بریده بود. کسی در روستا نبوده و همه برای جشن سیزده به در، به صحرا رفته بوده‌اند. کهن‌ترین خاطره‌ای را که به یاد دارم، به حدود دو سالگی‌ام برمی‌گردد. به گونه‌ای مُبهم به یاد می‌آورم که در روستای «کاج»، خواهر بزرگم «گلندام» مرا با چادر به پشتش بسته و به آسیای دِه رفته‌ بود تا کمی آرد بگیرد که درخانه مادرم با آن نان بپزد. فضای نیمه تاریک آسیای روستا و مرد آسیابان با چهره‌ای پوشیده از آرد، هنوز در ذهنم زنده است. گردشِ سنگِ آسیا را می‌بینم. گونیِ کوچکِ پُر از آرد در دست‌های خواهرم قرار دارد. برمی‌گردد و دیگر چیزی یادم نیست. کتاب خواندن را از شش سالگی آغازکردم. پدرم پیش از آن که به دبستان بروم، قرآن یادم داده بود. درهفت سالگی (1347) به دبستان ‌‏«رشدیه» در هشت متری لوله، رفتم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن داشتم، اسمم را در کلاس دوم نوشتند. وقتی آموزگارمان آقای ‌‏«هوشنگ اَسراری» نخستین املا را گفت و دفترها را جمع کرد تا تصحیح کند، املای من از اولین دفترها بود که او تصحیح کرد. سپس مرا ‏که در ردیف دوم نشسته بودم صدا زد و چند تا از دفترهای بچه‌ها را به من داد تا نمره بدهم. گویا از همان روز معلوم بود که درآینده معلم ‏ادبیات و املا خواهم شد!‏ (ادامه دارد) دکتر احمد عزتی‌پرور دکترای ادبیات فارسی، حافظ‌شناس و مدرس دانشگاه @ezzatiparvar 🆔 @sayehsokhan
Show all...
👍 9 1👏 1
00:59
Video unavailableShow in Telegram
یک خط‌کش بیشتر وجود ندارد و آن خط‌کش "روحیه" است... استاد شفیعی کدکنی 🆔 @sayehsokhan
Show all...
4.77 MB
👏 8👍 4
Photo unavailableShow in Telegram
🪷🪷 #سلام_صبحتون_بخیر 🆔 @sayehsokhan
Show all...
4👍 3
sticker.webp0.26 KB
@bankema کانال بایگانی
Show all...
(28).mp315.46 MB
👍 1
Photo unavailableShow in Telegram
🎙#کتاب_صوتی: #وقتی_نیچه_گریست ✍ نویسنده: #اروین_د_یالوم 👩🏻‍🏫مترجم: سپیده حبیب 👨🏻‍💼گوینده: آرمان سلطان زاده 📻ناشر صوتی: آوانامه 📔ناشر متنی: نشر قطره #قسمت_بیست_و_هشتم @bankema 🆔 @Sayehsokhan ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
Show all...
👍 1
در نیست راه نیست شب نیست ماه نیست نه روز و نه آفتاب ، ما بیرونِ زمان ایستاده ایم با دشنه یِ تلخی در گُرده هایِ مان. هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید که خاموشی به هزار زبان در سخن است. در مرده گانِ خویش نظر می بندیم با طرحِ خنده ئی ، و نوبتِ خود را انتظار می کشیم بی هیچ خنده ئی ! «احمد شاملو» 🆔 @sayehsokhan
Show all...
👏 6
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.