حس خوب زیستن

سه نکته مهم که اگر رعایت کنید؛ زندگی آرامی خواهید داشت 1. وقتی خوشحال هستید (قول) ندهید. 2. وقتی عصبانی هستید (جواب) ندهید . 3. وقتی ناراحت هستید (تصمیم) نگیرید... https://t.me/joinchat/Q4_LswW3BBVUs_md

🔻🔻 وقتی حضرت یوسف فوت میکنه وصیت میکنه قبرم توی کنعان یا همون فلسطین  کنونی باشه ولی مردم مصر میگن نمیزاریم ببرینش اونجا، باید توی مصر باشه تا برامون برکت داشته باشه. خلاصه کنعانیا با مصریا بحث میکنن آخرش به این نتیجه میرسن که حضرت یوسف رو کنار رود نیل خاک کنن تا آب از روی قبرش رد بشه و به همه جا برکت ببره. بعد از 400 سال حضرت موسی میاد نبش قبرش میکنه و مزارشو به کنعان منتقل میکنه. اطلاعات این مدلیِ جالب میخواین بیاین این کانال که واقعا خوندش خیلی جذابه: @Iran5History ..

#دوقسمت پانزده وشانزده 📝یاسمن هرچند میدونستم خانواده مخالفت. میکنن،خب فواد سوادش در حد دیپلم بود و تو مغازه ی یه نفر دیگه کارمیکرد و حقوق کمی می‌گرفت و سرمایه ای نداشت که بخواد کاسبی راه بندازه و تمام سرمایه اش همون ماشین مدل پایینه زیر پایش بود البته همش حرفهای امیدوار کننده میزد که جوونه و کار می‌کنه وبعد از عروسی  وام ازدواج میگیره و کار و کاسبی واسه خودش راه میندازه به منم میگفت میتونی درست رو ادامه بدی اما خودش تمایلی به درس خواندن نداشت وقتی حرف از درس خواندن میشد می‌خندید و می‌گفت بابا من باسواد کل فامیلمونم هاااا اگه بدونی چه جونی کندم تا دیپلم گرفتم،معدل دیپلمم با التماس و چند تا تجدیدی شده دوازده مگه من مثل شما باهوشم که دانشگاه درس بخونم جونه مادرت این یکی رو بیخیال شو ،بالاخره بعد از چند وقت فواد اجازه خواست که برای جبران خطاش بیاد خواستگاری و بعد هر چی من گفتم قبول کنه ،چون تو این مدت فقط اون بهم ابراز محبت میکرد و من چیزی بهش نشون نمیدادم ،واسه همین از دل من بی‌خبر بود و نمیدونست علیرغم همه ی اختلافاتمون من ازش خوشم اومده ،این وسط فقط مونده بودم به مامان اینا چی بگم و چه جوری عنوان کنم که خواستگار دارم ،جواب کنکور هم اومده بود و من رشته ای که میخواستم قبول نشده بودم چیزی که به فکرم رسید این بود که بگم روز آزمون من کنکور باهاش آشنا شدم و اون ازم درخواست کرده  چیز دیگه ای به فکرم نمی‌رسید ،فواد گفت خوبه همینو بگو اما من کنکور منکور نمی‌فهمم چیه هااا ،البته واقعا روز کنکور منو دیدی دیگه دروغ نیست ،شب به مامان گفتم و جریان آشناییه کزاییه خودم با فواد رو تو روز کنکور برایش تعریف کردم و گفتم مغازه داره و شغلش آزاده و میخواد کاسبی ش رو بزرگتر کنه و درس هم بخونه و هر چی دروغ تو اون چند سال عمرم نگفته بودم اون شب به مامان گفتم که بابا رو راضی کنه مامان که اصلا تمایلی به اینکه من به این زودی ازدواج کنم نداشت و اصرار داشت که درسم رو بخونم و رشته ی خوب سال دیگه قبول بشم و همونجا با یکی آشنا بشم و ازدواج کنم اما من اصرار بر اومدنه فواد داشتم ،مامان که دید راضی نمیشم گفت یا پدرت درمیون می‌زارم و بهت میگم ،بیچاره مامان نمیدونست که این چیزی که پیش اومده سرنوشتی نیست که خودم دوست داشته باشم و خودم هم دلم میخواد ادامه تحصیل بدم و  رویایی فراتر از این ازدواج اجباری تو سرم داشتم ،به فواد گفتم که روز خواستگاری حسابی تیپ بزنه و خانواده ش هم حسابی آماده کنه که مثلاً ما روز امتحان باهم آشنا شدیم فواد هم که هر چی من می‌گفتم می‌گفت چشم بانو چشم خانوم مامان با پدرم صحبت کرد و همونجور که انتظار می‌رفت بابا هم مخالف این ازدواج سریع و بدون شناخت بود اما من اینقدر به مامان گفتم که بالاخره مامان بابا رو راضی کرد که یک بار بیان خواستگاری تا خانواده ها باهم آشنا بشن و اگر مورد تایید بودن بابا شرط و شروط خودش رو بزاره ،تو دلم غوغایی بودچون میدونستم آخر این خواستگاری  ازدواجی ناخواسته اونم با مخالفت شدید خانواده خواهد بود در هر حال به فواد گفتم که جریان از این قراره و حواسش باشه که تو این خواستگاری تنها کسی که مجبور به موافقته منم و خودش رو آماده ی هر چیزی کنه مادر فواد اون شب تماس گرفت و با مامان صحبت کرد و قرار خواستگاری رو برای عصر پنج شنبه گذاشتن که فقط پدر مادر فواد با خودش باشن ،دل تو دلم نبود ،هر روز که به خواستگاری نزدیکتر می‌شدیم حالم بدتر میشد ،مدام تپش قلب داشتم و حالم بد میشد بدنم ضعف میکرد و دست و پام میلرزید مامان نگرانم بود و هر روز منو میبرد دکتر ،اینقدر آزمایش و عکس و دارو گرفته بودم که اتاقم پر بود از این چیزا ،مامان ناراحت بود و اون روز گفت وسط این مریضیت حالا این خواستگاری چیه آخه یاسمن ؟منم فرصت رو غنیمت شمردم و گفتم همه ی این مشکلات و درد و …من به خاطر فکر کردن به فواد و خواستگاری و …است چون من این پسر رو دوست دارم ولی می‌دونم شما پسندش نمیکنید هر وقت فکر میکنم که ممکنه مخالف ازدواج ما باشین حالم بد میشه و اعصابم به هم میریزه ،مامان جان من خودم میدونم دردم چیه ؟اگه با فواد ازدواج کنم همه ی دردام خوب میشه ،مامان با چشمای  اشکی گفت آخه تو توی این چند ماه چطور دل به این پسره بستی که این حال و روزته؟چون عروسیه حسام و کنکور تو یک برهه از زمان بود مامان محاسبه که میکرد می‌دید من راست میگم شروع بیماریه من همون موقع کنکور بود و آشناییه منوفواد هم طبق گفته ی خودم  مثلا تو همون موقع اتفاق افتاده بود @goodlifefee

میگن این کانال پیاماش یجوریه ڪه عاشق خدا میشے و دیگه دلت نمیاد گناه ڪنی🙃👇 https://t.me/+T2s6mQEBkLJlMTFk https://t.me/+T2s6mQEBkLJlMTFk این یه تبلیغ نیست هدفم فقط کارِ خیره میخوام شما هم مثل من متحول شید✌💔 #منتظر_که_گناه_نمیکنه

💃💃 👌اگه اهل آهنگهای شاد هستی برا رقص  این کانال به شدت بهت پیشنهاد میشه 😍 https://t.me/+Q05cfmJoi0gJMaxU https://t.me/+Q05cfmJoi0gJMaxU https://t.me/+Q05cfmJoi0gJMaxU    ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲    ˡᶦᵏᵉ   ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ   ˢᵃᵛᵉ    ˢʰᵃʳᵉ

من یه دختر شمالی هستم🥰 یه کانال زدم رقص و غذاها و سنت شمالی ها نمایش گذاشتم👌 رقص شمالی دوست داری بیا🏝😘👇 Shomally

خوردن چه ماده‌ای بوی پیاز دهان را برطرف می‌کند؟ ⭕️ چای ⭕️ گلاب ⭕️ کیوی ⭕️ آبلیمو و یا ماست ⭕️ دارچین .