[ وجودیَت ]

باعث میشوی که فراموش کنم غمگینم.

و همین.

تعریفم از آرامش؟ هرچیزی می‌تونه باشه؛ می‌تونه گرفتن دستاش باشه، می‌تونه تکیه‌دادن بهش باشه، می‌تونه شنیدن نفس‌هاش باشه، می‌تونه احساس تپیدن صدای قلبش باشه، می‌تونه حس‌کردن بوی تن‌ش باشه، می‌تونه گره‌خوردن دستاش دور گردن‌‌ت باشه. هرچیزی می‌تونه باشه.

پوسته‌ی ظاهری چه اهمیتی دارد، درونم ویران است.

خدا منو لعنت کنه که هربار فکر میکنم آدمیزاد ، لیاقتِ فرصت دادن داره.

فرض کن یه مار نیشت میزنه ولی تو بجای اینکه فکر نجات خودت و بهبود پیدا کردن باشی، دنبال اون مار میری تا بگیریش و ببینی چرا نیشت زده و بهش ثابت کنی که تو لایق این طرز برخورد نبودی بپذیریم که بعضی آدم‌ها به زخمی کردن بقیه خو گرفتن و جزئی از طبیعتشون شده و حتی متوجه پیام‌های ما نمیشن پس بهتره بجای درگیری‌های بیهوده روی بهبود خودمون تمرکز کنیم.

ما بارها به رنج هایمان خندیدیم ولی رنج ، مثل زیباییِ یک زن، فراموش نشدنی بود!

طنز تلخیه، اینکه شما میخواین با کسی که آزارتون میده به آرامش برسین.

سلام بر من! آنکس که همواره، شکسته به آغوش خود باز گشته است.