[ وجودیَت ]
985
Subscribers
+224 hours
+307 days
+11230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
من نمیدونم واقعا دارم چیکار میکنم.
زمان، "گلهی رم کردهی عقربهها"، همینجوری میگذره. صبح میشه. شب میشه. کار میکنم. این بین نمیدونم آیا دارم زندگی هم میکنم یا نه؟ هر لحظه داره فدا میشه برای یک خوشیِ جلوتر. بعد وقتِ خوشی، رنجورم از اینکه باز داره تموم میشه. همش در انتظارِ چیزی، "حال" رو به قتل میرسونم.
یکی بیاد لذتبردن از زندگی رو به ما یاد بده.
نمیدانم چه خواهد شد
و راستش را بخواهی دیگر برایم اهمیتی ندارد ؛
من برای تمامِ احتمالات زندگی خسته ام.
خودش باید ارزشت رو بدونه، خودش باید بفهمه وقتی تو هستی خیلی کارها میرن تو لیست اضافه کاری، نه اینکه بدویی، بجنگی، حرص بزنی تا جایگاهت رو ثابت کنی.
نوشت ؛
میخواست مطمئن بشه که چقدر ریشه زده توو وجودم، مطمئن بشه که سر بزنگاه دست به چمدون راه نمیافتم برم؛ جواب میخواست، یه کلمه، یه نگاه یا حتی یه جمله. گفتم «من اگه هزاربار دیگه هم به دنیا بیام، اگه همزمان تو هزار تا جهان موازی هم زندگی کنم، توو تک تکشون دوباره میگردم دنبال تو؛ چون حتما قلبم میشناسه تو رو، یادش نمیره. بعضی چیزا هیچ وقت عوض نمیشن.»
خندید.
- هرکسی که بهت خوبی و توجه میکنه تو فکر میکنی اون آدم خوبیه.
علت ؟
فردی که توی بچگی هیچ توجهی از پدر و مادرش ندیده و توی بزرگسالی دنبالِ بدست اوردنِ اون توجه توی آدمای مختلف میگرده.