cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

تماشا

ارتباط با من @karamdokht1345 کانال شعرهای شعبان کرم دخت

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
254
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

راز زیبایی جهان من است چشم تو هرچه هست، آن من است بی‌نظیری و خوب می‌دانم جذبه‌ی مهر تو به جان من است نقش پیشانی تو از آغاز ماه شب‌های آسمان من است طرحی از تو که نیم‌رخ دیدم بهترین طرح داستان من است چین گل‌دار دامن شادت بخشی از باغ و بوستان من است به تماشای تو که می‌آیم نفست لذّت روان من است به سوالم جواب تازه بده که سکوت تو رنج جان من است شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
إظهار الكل...
به بانوی مهربان شعر و اشک بهجت یوسفی هرنحی شعر و اشک، این دو یادگار تواند تا غزل هست در کنار تواند دسته، دسته گلی که می‌بینی بخشی از جلوه‌ی بهار تواند از شکوه ستاره‌ها پیداست روشنی بخش شام تار تواند کلماتی که بر زبان داری راوی جان بیقرار تواند با همین حُسن یوسفی، بهجت صد زلیخای جان دچار تواند شعر و اشک، این دو بر کتیبه‌ی عمر رازهای ادامه‌دار تواند شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
إظهار الكل...
چشم زیبا، زلف افشان، کیستی؟ با توام ای بهتر از جان کیستی؟ این که مثل ماه شورانگیز شب می‌نشینی کنج ایوان کیستی؟ با تبسّم‌هایی از جنس غزل کوچه را کردی چراغان کیستی؟ در نگاه تو که رازی روشن است هست دریاهای پنهان، کیستی؟ زخم پشت زخم در آواز توست نیست با درد تو درمان کیستی؟ مثل گل‌ها در مسیر بادها خاطری داری پریشان، کیستی؟ ای لبت از جنس شعر و روشنی ای دلت با عشق میزان کیستی؟ خاطرات روزهای رفته را می‌تکانی زیر باران، کیستی؟ شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
إظهار الكل...
ناگهان حرف‌های خود را زد بی‌صدا یادهای خود را برد رو به دیوانگی رهایم کرد هرچه مهر و وفای خود را برد شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
إظهار الكل...
به ماه مهربان دور ماه، ای ماه مهربان ازدور باز دستی بده تکان از دور به دل من که بر زمین مانده‌ست نقش خود را بده نشان از دور کاش هر شب به قدر درک زمین راز خود را کنی عیان از دور چقدر راز در تبسّم توست هست زیبایی‌ات روان از دور من به زیبایی تو محتاجم مشو از چشم‌ها نهان از دور شب به دیدار تو که می‌آیم با دلم بیشتر بمان از دور از زمان‌های دور تا امروز از تو گفتند شاعران از دور فرصتی ده به شاعران خودت تا بخوانند یک دهان از دور گاه در شکل بدر می‌آیی گاه در هیئت کمان از دور با دل کوچکم بزن حرفی از فراسوی کهکشان از دور شور خود را بریز در جانم از کران‌های بیکران از دور در شکوه تو خیره می‌مانم ای بلندای جاودان از دور تویی آن راز روشن اعصار ای پناه دل جهان از دور حرف‌های نگفته‌ای داری از زمان‌های باستان از دور در حضیض زمین چه می‌بینی؟ این دل ماست، وارهان از دور تا بدانی که حال ما چون است چشم بگشا به خاکدان از دور دفترم را گشوده‌ام آرام شعرهای مرا بخوان از دور شب که دلتنگ می‌شوم گاهی از تو دارم خط امان از دور روزهایت چگونه می‌گذرد نیست از تو چرا نشان از دور بر سر سفره‌ام که خالی ماند دیدمت مثل قرص نان از دور بین ما و تو این گمان من است هفت دریاست در میان از دور پیش از این نیز مردم بیدار از تو گفتند داستان از دور کاش از آسمان فرود آیی بنشینی کنارمان از دور با توام، با تو، با تو ماه عزیز با توام، با تو همچنان از دور تا تو هستی همیشه می‌آیم به تماشای آسمان از دور شعبان کرم‌دخت بابلسر فروردین ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
إظهار الكل...
تا غزل هست ما نشان داریم نقش امّید را به جان داریم با سکوتی بلند می‌خوانیم شعرهایی که بر زبان داریم شب بیدار و ماه مهرانگیز در زمین خود آسمان داریم نسبتی عاشقانه و روشن با افق‌های بیکران داریم می‌توان از صدای ما فهمید عشقی اندازه‌ی جهان داریم شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
إظهار الكل...
نگاره‌ای از مزار پدری مهربان و خیراندیش دیدم که با گل‌های کاشته شده، توسط دخترش گلباران شده‌بود. این غزل را به او و همه‌ی آنانی تقدیم می‌کنم که شکوه مزار پدر را می‌شناسند. نیست این گل که بر مزارت رُست دل غمگین من، کنارت رُست پدر مهربان، تماشا کن چشم‌هایم به لاله‌زارت رُست شمع جان من است، می‌بینی؟ در سکوت ادامه‌دارت رُست مثل پاییز زرد و زارم خواست گل سرخی که در بهارت رُست شبْ آرام، شاهد خوبی‌ست ماه بر سنگ راز بارت رُست گرچه پای مسافرت خسته‌ست چشم‌هایم به رهگذارت رُست به نگاه تو می‌خورم سوگند زندگی بر سر مزارت رُست شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
إظهار الكل...
رو به دلتنگی‌ام نشست و نوشت با دلی خسته شعروارش را بعد بر طرح دامن خود ریخت اشک‌های ادامه‌دارش را شعبان کرم‌دخت بابلسر فروردین ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
إظهار الكل...
با من از آغاز و پایان جهان چیزی مگو از زمین و هرچه دارد آسمان چیزی مگو بر لب جوبار آواز پریشان ریخته از صدای روشن آب روان چیزی مگو چشم را وا کن به سوی آرزوهایی که هست از امیدی که نمی‌پاید از آن چیزی مگو گل چراغ افروخت و صحرا به صحرا روشن است تا بهاری هست از رنگ خزان چیزی مگو زندگی یعنی: به زیبایی رسیدن‌های ما از تماشای پریشان خاطران چیزی مگو پلّه، پلّه از کجا تا نا کجایت می‌برد از شکستن‌های بغض نردبان چیزی مگو شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
إظهار الكل...
دوست و فامیل بزرگوارم آقای جمشید شریف تبار چند ساعت پیش صدای گریه‌ی روح‌بخش نوه‌ی نازنین‌اش "والا" را برای نخستین شنید. ضمن تبریک به ایشان با این غزل می‌خواهم در شادی این تولّد فرخنده، با خانواده‌اش شریک باشم. به تماشای آسمان والا آمد از راه، ناگهان والا بوی عطریه را به جان دارد داد آیینه را نشان والا جام در دست با تبّسم شاد سمت جمشید شد روان والا تا به کبرای مهربان برسد چشم وا کرد بر جهان والا مثل عیسی که زندگی بخش است آمد از کوچه‌ی زمان والا چشم در چشم بیقرار مجید خواند از عشق داستان والا لب پُر خنده‌اش به ما گوید مثل ساراست خوش زبان والا آمد آرام و یا علی گویان در صف دوستان‌مان والا آمد و رنج خستگی را داد از دل و دست ما تکان والا هر‌که خردادی است می‌داند باغ را کرد گل فشان والا هدیه‌ی ماندگارم این غزل است آفرین بر امید جان والا شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.