cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

تماشا

ارتباط با من @karamdokht1345 کانال شعرهای شعبان کرم دخت

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
253
Suscriptores
-124 horas
-37 días
-130 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

من در آیینه‌ی خودم بودم، تو در آیینه‌ی خودت انگار دست‌هامان به همدگر نرسید، بود از آغاز کارمان دشوار تو در آن سوی بیقراری‌ها، من در این سوی شعر و شیدایی دست در دست شاد خاطره‌ها، می‌نشستیم با شب بیدار می‌نشستیم، شعر می‌خواندیم، با همان لهجه‌ای که می‌دانی لحظه‌ها رنگ مهربانی داشت، چشم‌ها بود و لذّت دیدار گیسو افشان نشسته‌بودی تو، رو به زیبایی فراوانت آه، از آن شب خیال‌انگیز، آن شب بیقراری بسیار آن شب انتظار یادم هست، گریه‌ی زار، زار یادم هست تو به دیوار تکیه می‌دادی، من به دلتنگی خودم انگار شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
Mostrar todo...
دِ تا دریو مه چش او بشته بورده دِل سر ره چلاچو بشته بورده شه دس ره بیته لس‌لس وای همکت مه ارمون سر لو بشته بورده ۱- از چشم‌هایم اشک فراوان جاری کرد و غم و اندوه فراوانی را در دلم ریخت و رفت. ۲- آهسته بدون من همراه نسیم به راه افتاد و پا بر سر آرزوهایم دلم گذاشت و رفت. شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
Mostrar todo...
چشم وا کردیم و دنیا را پریشان یافتیم سنگ پشت سنگ بر آیینه‌ی جان یافتیم داغ پشت داغ می بینیم و این تقدیر ماست زندگی را مجمعی از سوگواران یافتیم تا فرود آییم بر دامان نامیزان خویش در مسیر چهره مثل اشک جریان یافتیم کوچه را دیدیم در زیر غبار یادها خانه را با زخم‌های خود چراغان یافتیم از صدای خسته‌ی ما آرزویی برنخاست در سکوت خویش اندوه فراوان یافتیم شانه‌هامان بود و راز بیقراری‌های ما حرف‌های تازه را در سینه پنهان یافتیم دشمنان را در میان روشنایی‌های‌شان دوستان را در مسیر تیر بهتان یافتیم آسمان زیبایی‌اش را در نگاه ما نریخت ماه را دلتنگی شب‌های ایوان یافتیم عشق اصلاً در نگاه مهربان ما نبود عاشقی را درد بی درمان دوران یافتیم ای خیال‌انگیز مثل خاطراتی که گذشت نقش چشمان ترا با عشق میزان یافتیم ای نشانت شعر، نامت شعر، آواز تو شعر در میان سفره‌ی بی تو کجا نان یافتیم آمدی با طرح شور انگیزی فروردینی‌ات مهر تو رازی‌ست، آن را در دل و جان یافتیم نیم رخ بودی کنار روسری روشن‌ات هرچه را می‌خواستیم از تو کماکان یافتیم ما برای گفتگو با تو چراغ افروختیم گرچه در آغاز چشمان تو پایان یافتیم شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
Mostrar todo...
حالا بعداز حدود هزار سال می‌توان این مصرع را به این شکل هم نوشت: غزل بهمنی وار نیکو بود. خبر بیماری سخت استاد محمدعلی بهمنی این روزها جامعه‌ی ادبی را در اندوهی عمیق فرو برده‌است. به گمانم در چند دهه‌ی اخیر غزل یاری مهربان‌تر از استاد بهمنی نداشته‌است. دعا گوی جان مهربان او باشیم و از خدای بزرگ شفای کامل او را بخواهیم. پا شو آرام، با تکان به تن‌ات دردها را بریز از بدن‌ات با همان لهجه‌ی زلال خودت بنشین باز بر سر سخن‌ات بیت شیرین بیار و باز بده تیشه‌ای را به دست کوهکن‌ات باز از لذّت بهار بگو تا بروید گل از لب چمن‌ات باز حرفی بزن از آن‌همه شور باز شعری بخوان ز نسترن‌ات دفتری باز کن که بنویسی آن غزل‌ها که مانده در دهن‌ات چشم وا کن به روشنایی دور ای خوش آن شعرها و فوت و فن‌ات "شاعری که شنیدنی‌ست" تویی که بزرگی همیشه در وطن‌ات "دل تو تنگ می شود گاهی" زود برگرد سمت انجمن‌ات چشم‌ها منتظر که برگردی خانه را پر کنی از آمدن‌ات غزل تازه‌ای تلاوت کن که پُرم از حلاوت سخن‌ات شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
Mostrar todo...
گرچه زیبایی تو آنم نیست جز دعای تو بر زبانم نیست شب و دلتنگی و سکوت و غزل روشن از ماهت آسمانم نیست دوری از تو غم بزرگ من است که هم‌اندازه با جهانم نیست به همین شکل گیسوان ترت دل‌خوشم گرچه سایه‌بانم نیست جز غمت که همیشه با من هست هیچ سطری به داستانم نیست آه از این سفره، سفره‌ی بی تو که چراغش به رنگ نانم نیست در فراز و فرود دفتر شعر غزلی تازه تا بخوانم، نیست دیر رفتم که زود برگردم جز غم عشق تو به جانم نیست در دل سنگ تو اثر نکند شعر وقتی که ترجمانم نیست شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
Mostrar todo...
رو به آیینه چشم را وا کن روشنی را بگرد، پیدا کن شب در ایوان بیقراری‌ها ماه را حرف تازه معنا کن به گذشته امیدواری نیست رو به لبخند صبح فردا کن با زیاد و کم زمانه بساز با بد و خوب هم مدارا کن به زمین سیاه نوک مزن سر خود را بگیر، بالا کن گاهی از شانه‌های کوه بگو گاه چشمی به سوی افرا کن بنشین در مسیر شیدایی با دلت عاشقانه نجوا کن رو به روی تو آسمانی هست هرچه را خواستی تماشا کن شعبان کرم‌دخت بابلسر بهار ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
Mostrar todo...
مگو از خاطرات تو رفتم با صدایی شکسته برگشتم در مسیری که می‌رسید به تو با خیال تو هم‌سفر گشتم شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
Mostrar todo...
عشق یعنی: آن شکوه بی‌نظیری که تویی حرکتی دارد دلم سمت مسیری که تویی با امیدی که ندارم چشم می‌دوزم مدام در شب ایوان به ماه دل‌پذیری که تویی شب که می‌آید کنار چشم شورانگیز تو سفره‌ای دارم پُر از نان و پنیری که تویی می‌تواند خون بسیار مرا ریزد به خاک خنجر ابروست در دست دلیری که تویی یک زمستان بغض در متن صدایم ریخته گرم کن جان مرا، ای سردسیری که تویی صید سرگردانم و صحرا به صحرا می‌دوم بر دل من می‌نشیند زخم تیری که تویی شعر دارم می‌نویسم با صدایی بیقرار از بلندای نگاه سر به زیری که تویی بی چراغ تو پُر از تاریکی‌ام، چیزی بگو روشنم کن همچنان، روشن ضمیری که تویی ای نگاه تو به من نزدیک، حرفم روشن است می‌رسم روزی به راز راه دیری که تویی شعبان کرم‌دخت بابلسر خرداد ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
Mostrar todo...
مردان بی‌تکرار تاریخ و فرهنگ ایران عزیز را بیشتر بشناسیم. به احترام حضرت استاد دکتر منوچهر ستوده که وجب به وجب خاک ایران را می‌شناخت. ای پیر بزرگوار ایران پاینده بمان کنار ایران ای آینه‌دار فرّ و فرهنگ دل‌داده تویی به کار ایران هم‌پای نظر از آستارا از مغرب بی‌غبار ایران رفتی به هوای استراباد تا مشرق راز‌ بار ایران می‌ماند نام جاودانت در باور ماندگار ایران مانند عقاب پر گشودی بر پهنه‌ی کوهسار ایران مثل تو که عمر و هستی‌اش را کرده‌ست چنین نثار ایران تصویر تو از وطن چه زیباست ای نام تو افتخار ایران چون "زهره" که برد از " منوچهر" برد از دل تو قرار، ایران دیدی تو به خاک کشور جم میراث ادامه‌دار ایران از شوش به سمت تخت جمشید دیدی همه یادگار ایران ثبت است به فضل خامه‌ی تو زیبایی بی‌شمار ایران می‌آورم ای صدای بیدار بیتی ز تو در هوای ایران خون است دلم برای ایران جان و تن من فدای ایران خواندی همه از صفای تاریخ گفتی همه از وفای ایران آن روز کنار چکمه‌ی روس شعری گفتی برای ایران خواندی غزلی پر از حماسه با آن لب همنوای ایران نقش قدم تو همچنان ماند چون راز به جای‌جای ایران هر جا نفس تو کرد یاری گفتی تو ز اعتلای ایران هر جا که دل تو خواست، رفتی با همّت، پا به پای ایران با غیرت عاشقانه‌ی خویش رفتی تو به دورهای ایران آن‌جا که صدای ناصر آید از کوچه‌ی دل‌ربای ایران در غزنه‌ی مهربان نشستی در محضر آشنای ایران با لذّت بی‌شمار خواندی شعر تری از سنای ایران آن‌گاه دل هراتی‌ات گفت ای پیر، تویی صدای ایران در بلخ پر از صفا نشستی با نکهت جان‌فزای ایران در شور نگاه تو، توان دید سربازی تو برای ایران یادی کردی ز مهربانی از ترمذ و از کلار ایران وقتی به خجند جان رسیدی دیدی به رخش نگار ایران در مرو گریستی، گذشتی با سوز دل از کنار ایران گاهی در توس جاودانه گفتی تو از اعتبار ایران از غیرت آن حکیم گفتی وآن خامه‌ی استوار ایران رفتی به هوای رودکی هم آن شاعر با وقار ایران دیدی که امیر نصر دارد در دست خود اختیار ایران گاهی به حوالی سمرقند گفتی سخن از تبار ایران حسرت به دل از شب بخارا اشک تو شده نثار ایران آن‌جا دل تو شکست انگار از ناله‌ی زار، زار ایران آن لحظه به ذهن خود نوشتی از نادر و اقتدار ایران تاریخ قجر بخوان نوشته‌ست دلتنگی بی‌شمار ایران کوروش کجاست، تا ببیند غم را به رخ نزار ایران دارایی ملک ما کجا رفت کم شد ز قجر عیار ایران از دشمن و دوست زخم خورده‌ست آه از غم روزگار ایران آن قدر نگاه عاشقت سوخت شد چشم تو سوگوار ایران ای مرد "ستوده‌ی" زمانه ای جان تو بیقرار ایران نگذشت نگاه مهربانت بی حوصله از کنار ایران شعبان کرم‌دخت بابلسر بهار ۱۴٠۳ کانال شعر من @karamdokht
Mostrar todo...
نیما و میراث او - ۹ روایت و تحلیل: ساعد باقری شمارهٔ نُه: اهمّیّت شعر «سرباز فولادین» سرودهٔ نیما یوشیج (۱) -دستکاری جدید نیما در مثنوی با وزن بلند و نقش مهم پیوند بندها -نیما و شعر سیاسی؟ -انعکاس ماجرای اعدام سرهنگ‌پولادین رییس کمیتهٔ سری در زمان رضاشاه -احمد یا محمود پولادین؟ کدام‌یک؟ کاری از انجمن شاعران ایران @iranianpoetsocity https://t.me/nimavamiras
Mostrar todo...
نیما و میراث او ۹.mp360.24 MB