cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

دنیای رمان ممنوعه💯

﷽ منبع رمان های:📚 #عاشقانه♥️#ممنوعه🚫#چاپی📔#ازدواج_اجباری🚻#صحنه_دار💦#انتقامی🖤#غیرتی 💥#طنز😹 منبع رمان های کمیاب✨❤️ گپ درخواست: @darkhste_roman_ghlbeshishei چنل انلاین: @roman_onlin_mamno چنل فیلم: @Vip_film_online

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
6 695
مشترکین
+3724 ساعت
+1237 روز
+47530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Repost from N/a
- زن من غلط میکنه تو محل کارش تاب بالا نافی میپوشه!🚷❌ ديوونه وار به سمتم هجوم اورد و گلومو با دستش گرفت خفه غرید: - تو میخوای منو دیونه کنی؟ اون حرومزاده گوه میخوره تورو نگاه میکنی! - تو که برات مهمه من چی میپوشم یا نمیپوشم، به این فکر کردی خودت چرا به زندگیت به زنت اهمیت نمیدی؟! - آخه زنم برای من زنانگی نداره! بلده برای مردای هیز دلبری.... - بی غیرت، من زنانگی ندارم منی که دو ماهه بچتو تو شکمم حمل میکنم؟! https://t.me/+-qwUOaL2HaA2NTJk https://t.me/+-qwUOaL2HaA2NTJk #اخطار_ورود_افراد_18_سال❌
نمایش همه...
👍 1
Repost from N/a
نفس گرمش که خورد به گردنم قلم توی دستم لرزید!... دست روی دستم گذاشت و دقیقا زیر گوشم لب زد - میخوام نقاشی یاد بگیرم! چقد زمان میبره؟ آب دهنم رو قورت دادم و سعی کردم صدام نلرزه - ب..بستگی داره! نوک دماغش رو چسبوند به لاله‌ی گوشم - به چی مثلا؟!... من پشتکارِ خوبی دارم! کلا صبرم زیاده... اوووم میدونی که خودت! داشت با کلمات بازی می‌کرد!... سعی کردم کنترلم رو حفظ کنم... اما اون لعنتی لبهاش رو از لاله‌ی گوشم تا گردنم کشید و.... https://t.me/+-qwUOaL2HaA2NTJk https://t.me/+-qwUOaL2HaA2NTJk آقای نخبه با خانومِ نقاش تو مهمونی دستگیر🫣و مجبور به ازدواج میشن🫢 دارای صحنه‌های عاشقانه و اروتیک 🤤🥰🔞
نمایش همه...
👍 1
AnimatedSticker.tgs0.18 KB
Repost from N/a
- حاجی برای شب شورت و سوتین توری بپوشم یا ساتن؟!🔞🙈 لبخند شیطونی زدم و یک قدم نزدیکش شدم که تسبیحش رو در اورد و گفت: - همیشه چی میپوشید همونو بپوشید! سرمو جلو میبرم و توی گوشش میغرم: - من لخت میگردم همیشه، میخوای لختمو نشونت بدم پسره حاج حسین! استغفرالله میگه و میخواد ازم دور بشه که هولش میدم روی تخت و با ناز دستمو روی سینش میکشم... - ول کن دختر جان من آمادگیشو ندارم برای امشب... قهقه ایی میزنم و گازی از لبای مردونش میگیرم: - آمادگیو من باید داشته باشم که دارم... در ضمن می دونی حاج حسین بفهمه پسرش زنشو تمکین نمیکنه چی میشه؟! اون وقت میفهمن عروسشون هنوز باکره هست و اون دستماله خونی زخم روی دست بوده... به چشمهای بهت زدش خیره شدم و لبخندی شرارت بار زدم و دوباره گفتم: - نکنه مردونگی نداری پسرِ حاجی؟ اگه نداری برم سراغه یکی تا تمکی... با خشم خیمه زد روی بدنم و عصبی توپید: - من به تو یه مردونگی نشون بدم تا دیگه هوسه تمکین نکنی.... لباسم رو توی تنم جر داد و گازی از سینم گرفت که ناله ای کردم... - حاج کماللللللل انگار که با صدام تحریک شده بود و هر لحظه داشت منو به اوج میرسوند... بعد از چند دقیقه ارضا شدم، نفسه راحتی کشیدم و خواستم برگردم که خشن برم گردوند... - کجا کجا؟ من که هنوز مردونگیم رو نشونت ندادم! جلوی چشمهام لخت شد و دوباره خیمه زد روی بدنم... ترسیده بودم. فکر نمیکردم انقدر بزرگ باشه... گازی از لبم گرفت و خفه غرید: - دردت گرفت دستمو گاز بگیر... با فرو کردن......جیغه فرابنفشی کشیدم، که با گذاشتن لباش روی لبام خفه شدم... https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 حاج کمال یه پسر تعصبی و مذهبی که با دیدنه نسیم قرتی و شیطون بهش دل میبنده... اوه اوه از این نسیم نگم براتون😱👌 دختره یه پا شره شر... هر روز یه بامبول برای حاجیمون درست میکنه یه روز تو پارتی میگیرنش یه روز بخاطر مزاحمت به مردم... ختم کلام حاج کمال از دسته نسیم شیطونمون دیونه نشه صلوات😂🤦‍♀ https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 #مذهبی📿🔥
نمایش همه...
♡avin.story♡

.نیست مرا جز ط دوا یار جیگر گوشه ی من🖇🤍 [♡ نویسنده: avin ♡] مرزِ بینِ عشق و نفرت:در حال تایپ... 🚫هر گونه کپی و پخش آثار پیگرد قانونی دارد🚫

Repost from N/a
- خانم دکتر پسره ی روانی کم مونده بود به یه دختر بچه تجاوز کنه....❌ https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk عصبی داشتم به مرد روبه روم نگاه میکردم که ریلکس پاشو رو پاش انداخته بود و واسه خودش میوه پوست میکند... - اون دختر بچه کرم از خودش بود جلوم لخت نمیشد خوب! با خشم به سمتش خیز برداشتم و کاردی که دستش بود رو گرفتم به سمته گلوش بردم: - تو گوه میخوری به یه بچه تجاوز میکنی بی وجود! بی هوا یقه ی پیرهنمو گرفت و لباشو روی لبام قرار داد، که با تمام وجودم کارد رو تو پهلوش فرو کردم... - یا خدا خانم دکتر خون.... ازش جدا شدم که با چشمهای نیمه باز و اوت پوزخند مسخرش گفت: - نمیزارم از دستم خلاص بشی خانم دکتر! https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk #رمان_جنجالی_امسال💋 #اخطار_ورود_افراد_20_سال💯
نمایش همه...
👍 1
Repost from N/a
چه بخوای چه نخوای پرده ات رو خودم میزنم وحشی کوچولو! https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 وارد رختکن شدم و در کمدم رو باز کردم تا لباسم رو با یونیفرم پرستاری عوض کنم. یونیفرمم رو درآوردم و روی دسته ی مبلی که کنار پنجره قرار داشت گذاشتم. مانتوم رو درآوردم؛ زیرش یه تاپ بالا نافی قرمز پوشیده بودم که جذب بدنم شده بود و به قول ندا قرمز میپوشی سکسی میشی. با احساس سنگینی نگاهی سرم رو برگردوندم که نگاهم با نگاه دکتر کامروا گره خورد. بهت زده نگاهش کردم اون توی رختکن پرسنل چیکار میکرد؟! با عجله یونیفرمم رو روی شونه ام انداختم و با عصبانیت داد زدم: - به چه حقی وارد رختکن پرسنل میشید؟! لطفا برید بیرون نیشخندی زد و اومد طرفم چونه ام رو گرفت و فشرد آخی از درد از بین لبهام خارج شد. با شنیدن صدای آخم چونه ام رو ول نکرد که هیچ بیشتر فشرد. - وقتی یه پرستار که از قضا خوشگل و دلبر هم هست به دکترای بیمارستلن سرویس میده چرا به رئیس بیمارستان سرویس نده؟! با پرخاشگری گفتم: -من هرکار دلم بخواد انجام میدم وبه کسی ربطی نداره؛ بخوام زیرخوابشون میشم بخوامم باهاشون گرم میگیرم. دکتر پرتم کرد روی مبل خم شد سمتم و غرید: -چه بخوای چه نخوای پرده ات رو خودم میزنم وحشی کوچولو! از روی بدنم بلند شد و به طرف در رختکن رفت درو قفل کرد و بعد به سمت من برگشت خشن لب زد: - خب خب الان نوبتیم باشه نوبت یه سکسه نظرت چیه خانم مهدیار؟ جوابی نداشتم که بهش بدم یعنی اگر چیزی میگفتم مساوی میشد با اخراج شدنم و تهش ختم میشد به یک ازدواج اجباری پس لال شدم تا اخراج نشم! https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 #ممنوعه❤️‍🔥 https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 "این رمان دارای صحنه های باز و ارتوتیک است"
نمایش همه...
Repost from N/a
دختره قرص ضد بارداری میخره که شوهرش میفهمه و...❌ https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 با فریاد وحشتناکِ حامی که اسم من رو صدا می‌زد از خواب پریدم... - فهمید...دیگه فهمید.... - به وَلله می‌کشــــــــــــــــمت! با کوبیده شدن درِ اتاق ترسیده عقب رفتم که با تاج تخت برخورد کردم... با دیدن قامت حامی به چشمهاش که خون می‌بارید خیره شدم... - حامی...برو...بیرون....برو.... پوزخندی زد و با لحن ترسناکی غرید: - برم بیرون؟ من تازه اومدم که کجا برم؟! خواست به طرفم بیاد که جیغی کشیدم، خان جون و سیمین دستاش رو گرفته بودن... - پسرم حامی آروم باش! - داداش حالا یه اشتباهی کرده تو ببخش! حامی فریاد می‌کشید و می‌خواست به طرفم بیاد تا منو بکشه... یه لحظه آروم شد و خان جون، سیمین رهاش کردن اما کاش رهاش نمی‌کردن؛ هجوم اورد سمتم و از موهام گرفت... - قرص ضد بارداری می‌خری تا بچه دار نشیم؟! سیلی به صورتم زد که خان جون با سیمین خواستن جلوش رو بگیرن اما انگار حامی یه حامیه دیگه بود... - برید بیرون و تو بحث ما دخالت نکنید! - پسرم کاری نکن که... خشن غرید: - برید بیرون! کوبوندم به تاج تخت و خفه تو گوشم غرید: - حالا که قرص ضد بارداری می‌خواستی مصرف کنی باید تاوانشم بدی! اشکام جاری شدن، نفسم بند اومده بود... - و...ولم...کن....! تابم رو وحشیانه جر داد و با اعصبانیت غرید: - تو هنوز امیر حامی رو نشناختی! به وقتش عاشقی می‌کنم... گازی از جناق سینم گرفت و ادامه داد: - به وقتشم عین یه گرگ میدرمت! لباساش رو در اورد چشمم به هیکل درشتش خورد، خدا لعنتم کنه! خم شد و شلوارم رو کشید پایین، رونم رو با دستش فشرد که جونم رفت... - دردم میاد! با انگشتش آروم کوبید به لبم و غرید: - الان نباید دردت بیاد... دستو پا میزدم تا از دستش خلاص بشم، با اعصبانیت دستامو جفت کرد بالای سرم... - هیششش! با دردی که زیر دلم پیچید جیغی کشیدم، نفس نفس می‌زدم... - تاوان کسی که بخواد از من چیزی رو مخفی کنه اینه! خیمه زد روی بدنم و لبامو خشن گاز گرفت طعم خون رو توی دهنم حس کردم نای حرف زدن رو نداشتم... بعد از تجاوزی که بهم کرد از روی بدنم کنار رفت و غرید: - دفعه ی دیگه اینطور آروم رفتار نمی‌کنم! - خدا لعنتت کنه! پوزخندی زد و لباساش رو پوشید... - پاشو خودتو جمع جور کن! تو انقدر سست نبودی؟! با تمسخر جمله ی آخرش رو گفت و رفت، با درد از روی تخت بلند شدم و به سمت حموم رفتم... وان رو پر آب کردم که یهو چشمم به کف سفید حموم خورد، خون همه جا ریخته بود... بی اهمیت داخل وان شدم و خودم رو شستم، زیر دلم به شدت تیر می‌کشید... بعد از حموم کردن به سمت توالت فرنگی رفتم، گوشه ایی افتادم و زجه زدم به حالِ خودم... حوله رو برداشتم و به طور وحشیانه ایی به جون بدنم، لبام، سینه هام افتادم... انگار نجس شده بودم... https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 🚷 #اخطار_ورود_افراد_20_سال 🚷 #اخطار_ورود_افراد_20_سال منتخب ترین رمان تلگرام که با هر پارتش غوغایی به پا کرده که نگو❌🔥 نویسنده تذکر داده سنین زیر 20 سال عضو چنل نشوند👌😌 ⚠️دارای صحنه های ارتوتیک و جذاب، مردی خشن که عاشقانه هایش را فقط و فقط برای عشقش خرج میکند⚠️ https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 https://t.me/+h2y7mUsNmh5mNWM0 ‼️به ده نفر اولی که عضو شوند لینک VPI رمان تعلق میگردد‼️
نمایش همه...
Repost from N/a
نفس گرمش که خورد به گردنم قلم توی دستم لرزید!... دست روی دستم گذاشت و دقیقا زیر گوشم لب زد - میخوام نقاشی یاد بگیرم! چقد زمان میبره؟ آب دهنم رو قورت دادم و سعی کردم صدام نلرزه - ب..بستگی داره! نوک دماغش رو چسبوند به لاله‌ی گوشم - به چی مثلا؟!... من پشتکارِ خوبی دارم! کلا صبرم زیاده... اوووم میدونی که خودت! داشت با کلمات بازی می‌کرد!... سعی کردم کنترلم رو حفظ کنم... اما اون لعنتی لبهاش رو از لاله‌ی گوشم تا گردنم کشید و.... https://t.me/+-qwUOaL2HaA2NTJk https://t.me/+-qwUOaL2HaA2NTJk آقای نخبه با خانومِ نقاش تو مهمونی دستگیر🫣و مجبور به ازدواج میشن🫢 دارای صحنه‌های عاشقانه و اروتیک 🤤🥰🔞
نمایش همه...
AnimatedSticker.tgs0.18 KB
Repost from N/a
- خانم دکتر! خبریه؟🔞💦 https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk یک قدم به سمتش برداشتم و با لحن آرومی گفتم: - چیه دلت خواست میلاد خان زرین؟! لبخندی نثارم کرد و دستشو به سمته بالا اورد و همینکه خواست لباسم رو بکشه بالا با مشت کوبیدم تو صورتش... - میکشمت حرومزاده دست رو من بلند میکنی! - این به اون در که منو تو اتاق خودم زندانی کرده بودی! من دکتر توام مریضت نیستم! با خشم فریادی کشید که فکر کنم تو کله ساختمون صداش پیچید: - دکتری که عاشقه مریضش شده یا مریضی که عاشقه دکترش شده؟! - داد نزن همه فهمیدن! بیشتر از قبل فریاد کشید و در همون حال کارکنای تیمارستان وارد اتاق شدن: - میخوام همه بفهمن که تو ماله منی! https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk #رمانی_مهیج_و_هیجان_انگیز❤️‍🔥 #پسر‌تیمارستانی #خانم‌دکتر
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.