cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

دنیای رمان ممنوعه💯

﷽ منبع رمان های:📚 #عاشقانه♥️#ممنوعه🚫#چاپی📔#ازدواج_اجباری🚻#صحنه_دار💦#انتقامی🖤#غیرتی 💥#طنز😹 منبع رمان های کمیاب✨❤️ گپ درخواست: @darkhste_roman_ghlbeshishei چنل انلاین: @roman_onlin_mamno چنل فیلم: @Vip_film_online

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
6 627
المشتركون
+2724 ساعات
+837 أيام
+49230 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from N/a
إظهار الكل...
👍 1
Repost from N/a
- شبا چیکار میکنید صداتون تا سر کوچه میاد؟!🔞💯 عصبی به مرد تخس روبه روم خیره شدم و آروم لب زدم: - همش تقصیر توعه ها من کاری نکردم! قه قه ایی میزنه و روبه پیرزن فضول می‌کنه میگه: - حاج خانوم شما مشکل داری من کاری میکنم همسرم از لذت جیغ بزنه؟! پیرزن بهت زده و با صورتی قرمز خیره شد و گفت: - حیا کن پسر جان عفت کلام داشته باش میخوای زنتو بکنی دیگه برا چی به من میگی؟! خندید و من هم ریز ریز داشتم میخندیدم که گفت: -حاج خانوم نکنه حاجی شبا خستت میکنه ناقلا؟! پیرزن چنگی به صورتش زد و... https://t.me/+KxdSCRpFF51mNGE0 https://t.me/+KxdSCRpFF51mNGE0 من حرفی ندارم پسره داستانمون خیلی رو داره😂❌
إظهار الكل...
🐯
إظهار الكل...
1
Repost from N/a
محکم به دیوار پشت سرم میکوبونتم و در حالی که خیره ی چشم هامه لب هامو با خشم.. نفرت و در آخر عشق خشن میبوسه... بدم نمی اومد ولی... دیدن اینهمه بی تاب بودنش عذابم میداد... منه لعنتی اینکارو باهاش کرده بودم...در حالی که عاشقش بودم! نمیدونم چقدر میگذره که دست از گاز گرفتن لب ها و فشردن تنو بدنم تو مشت سنگینش برمی‌داره و بالاخره عرق کرده و نفس نفس زنان ازم جدا میشه، از دیدن نگاه فراریش نآروم صداش میزنم -ونداد! -هیییییسسسس! دیدمت با اون پسره تنها از اتاق اومدی بیرون... -من.. -بس کن نبات، دیگه نمیتونی گولم بزنی، خوب شناختمت...تو هیچ وقت لیاقت عشق منو نداشتی... با نفرت و تحقیر نگاهم میکنه -ولی شاید بتونی شهوتم رو ارضا کنی! چشم هام آروم بسته میشه و اشک ها آروم از لای مژه هام سر میخوره و میریزه... عب نداره.. عب نداره نبات! من حقمه وقتی بهش خیانت کردم حقمه.. به سختی لب باز میکنم زیر نگاه سیاهش و میگم -خوبه... پس اگه اینجوریه... ی یعنی ح حالا که فهمیدی... بیا یه امشب رو، چیزی که دو ماهه به خاطر اذیت نشدن من.. به خاطر آبروی من میخواستیو انجامش ندادی رو انجام بده... خوب میفهمه چی میگم که حالت صورتش به سرعت عوض میشه و تمام رگ های پیشونیش بیرون میزنه -اینقدر راحت خودتو تقدیم مردا میکنی؟؟؟ هه.. حتی دیگه...نمیشه نگاهت کرد حالمو بهم میزنی هرزه! میفهمم که بغض کرده و محکم رهام میکنه -گمشو.. https://t.me/+RtaorzQWxklmYTFk https://t.me/+RtaorzQWxklmYTFk
إظهار الكل...
Repost from N/a
- حاجی برای شب شورت و سوتین توری بپوشم یا ساتن؟!🔞🙈 لبخند شیطونی زدم و یک قدم نزدیکش شدم که تسبیحش رو در اورد و گفت: - همیشه چی میپوشید همونو بپوشید! سرمو جلو میبرم و توی گوشش میغرم: - من لخت میگردم همیشه، میخوای لختمو نشونت بدم پسره حاج آقا خان! استغفرالله میگه و میخواد ازم دور بشه که هولش میدم روی تخت و با ناز دستمو روی سینش میکشم... - ول کن دختر جان من آمادگیشو ندارم برای امشب... قهقه ایی میزنم و گازی از لبای مردونش میگیرم: - آمادگیو من باید داشته باشم که دارم... در ضمن می دونی حاج آقا بفهمه پسرش زنشو تمکین نمیکنه چی میشه؟! اون وقت میفهمن عروسشون هنوز باکره هست و اون دستماله خونی زخم روی دست بوده... به چشمهای بهت زدش خیره شدم و لبخندی شرارت بار زدم و دوباره گفتم: - نکنه مردونگی نداری پسرِ حاجی؟ اگه نداری برم سراغه یکی تا تمکی... با خشم خیمه زد روی بدنم و عصبی توپید: - من به تو یه مردونگی نشون بدم تا دیگه هوسه تمکین نکنی.... لباسم رو توی تنم جر داد و گازی از سینم گرفت که ناله ای کردم... - حاجی انگار که با صدام تحریک شده بود و هر لحظه داشت منو به اوج میرسوند... بعد از چند دقیقه ارضا شدم، نفسه راحتی کشیدم و خواستم برگردم که خشن برم گردوند... - کجا کجا؟ من که هنوز مردونگیم رو نشونت ندادم! جلوی چشمهام لخت شد و دوباره خیمه زد روی بدنم... ترسیده بودم. فکر نمیکردم انقدر بزرگ باشه... گازی از لبم گرفت و خفه غرید: - دردت گرفت دستمو گاز بگیر... با فرو کردن......جیغه فرابنفشی کشیدم، که با گذاشتن لباش روی لبام خفه شدم... https://t.me/+KxdSCRpFF51mNGE0 https://t.me/+KxdSCRpFF51mNGE0 حاجی یه پسر تعصبی و مذهبی که با دیدنه دختر قرتی و شیطون ما بهش دل میبنده... اوه اوه از این دخترمون نگم براتون😱👌 دختره یه پا شره شر... هر روز یه بامبول برای حاجیمون درست میکنه یه روز تو پارتی میگیرنش یه روز بخاطر مزاحمت به مردم... ختم کلام حاجی از دسته دختر شیطونمون دیونه نشه صلوات😂🤦‍♀ https://t.me/+KxdSCRpFF51mNGE0 https://t.me/+KxdSCRpFF51mNGE0 #مذهبی📿🔥
إظهار الكل...
Repost from N/a
00:05
Video unavailableShow in Telegram
من آرن مقدمم... بزرگ‌ترین وارث خاندان مقدم... جراح خبره‌ی مغزواعصاب... کسی که تو آمریکا فارغ‌التحصیل شده و کل بیمارستانای کشور و خارج کشور واسه داشتنش سر و دست می‌شکونن... ولی من به خواست خودم تو آمریکا درس نخوندم... مجبور شدم برم... فرار کردم... وقتی نامزدم رو لخت و عور تو بغل رفیق از برادر عزیزترم دیدم از این ننگ فرار کردم... فرار کردم تا بخاطر مادرم قاتل نشم ولی با این فرار قاتل خودم و خانواده‌ی بعد از رفتن من از بین رفته شدم... حالا که سرد شدم، حالا که از دست خودم با عالم‌ و آدم عصبی‌ام برگشتم... بعد از سال‌ها برگشتم تو خونه‌ای که دیگه نمیشه اسمش رو خونه گذاشت... خونه‌ای که توش یه دختره ریزه میزه‌ هست... دختری که میگن پرستار مادرم و کسیه که اونا رو تو نبود من به زندگی امیدوار کرده... نمی‌دونم چطور اما یه باره دیگه دلم سُر می‌خوره و اسیر اون کوچولوی لعنتی میشه... دختری که مثل اسمش یه رویاست... رویایی که من نمی‌دونم با اون نامرد ناموس دزد... https://t.me/+HYSAnCqxv1Y3MzA0 https://t.me/+HYSAnCqxv1Y3MzA0یک #عاشقانه_انتقامی فوقِ زیبا از عشقی قدیمی تا عشقی جدید و سوزان با قلمی کاربلد و کم‌نظیر
إظهار الكل...
0.61 KB
Repost from N/a
- بی شرف اسلحه رو من میکشی؟! https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk ترسیده و با چشمهایی که اشک ازشون جاری میشد نالیدم: - بدنم سیاهو کبود شده انقدر کتکم زدی خسته شدم از دستت اول تورو میکشم بعد خودمو پوزخندی به حالو روزم زد و با ترحم مسخره ایی گفت: - یلدا کوچولو از دسته آقا گرگه خسته شده؟ نه؟ شرو ور تحویل من نده دختر تو زنه منی! ماله منی، اصلا برای چی باهام عقد کردی؟ تو مگه نمی دونستی من چه سگی هستم؟! از فرط گریه چشمهام دیگه نمیدید تو همون لحظه یه قدم به سمتم برداشت که فریاد کشیدم: - جلووووو نیاااا میلاد به خداوندی خدا بدون هیچ تردیدی شلیک میکنم! غمگین نگاهی به من انداخت و آروم گفت: - بزارش زمین یلدا! بهت قول میدم دیگه دستم روت بلند نشه... جیغی پر از درد کشیدم و نالیدم: - دروغ میگی نامرد، دروغ میگی! من نمیخوام زنِ تو باشم اشتباه کردم نمیخوامت دیگه... - چرتو پرت نگو یلدا اسلحه رو بیار پایین با هم صحبت میکنیم! دیونه وار اسلحه رو گذاشتم رو شقیقم و جیغ کشیدم: - فقط ولم کن میلاد منوووووو ول کن! بهت زده نگاهم کرد و با لحنی که التماس توش بود گفت: - یلدا جانم قربونت برم من غلط کردم دستم بشکنه اگه روت باز بشه! من دوست دارم... و با شلیک اسلحه..... https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk میلاد مردی خشن و روانی که مضنون به قتل پدر و مادرش هست❌ در این بین یلدا دکتری که برای نجات میلاد هر کاری میکنه و با قبول کردن پرونده میلاد اتفاقاتی ناگوار و باور نکردنی براش میوفته😐 از رازهایی با خبر میشه که هیچ بنی بشری خبر نداره و حالا یلدای ما جسارت صحبت کرد در این مورد رو نداره🙈🔥 https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk #این_بنر_برای_افراد_زیر_۲۰_سال_توصیه_نمیشود💯
إظهار الكل...
attach 📎

Repost from N/a
- زن من غلط میکنه تو محل کارش تاب بالا نافی میپوشه!🚷❌ ديوونه وار به سمتم هجوم اورد و گلومو با دستش گرفت خفه غرید: - تو میخوای منو دیونه کنی؟ اون حرومزاده گوه میخوره تورو نگاه میکنی! - تو که برات مهمه من چی میپوشم یا نمیپوشم، به این فکر کردی خودت چرا به زندگیت به زنت اهمیت نمیدی؟! - آخه زنم برای من زنانگی نداره! بلده برای مردای هیز دلبری.... - بی غیرت، من زنانگی ندارم منی که دو ماهه بچتو تو شکمم حمل میکنم؟! https://t.me/+80KpB5anTbo3YTBk https://t.me/+80KpB5anTbo3YTBk #اخطار_ورود_افراد_18_سال❌
إظهار الكل...
Repost from N/a
دوتا روانی رو خدا به جون هم انداخته: - حالا چپ حالا راست حالا هر وری دلت خواست💃😂😐 قرش بده آهااا قرش بده اینور نگا مشتی ننداز روی مارو زمین... - چشممممم بگیر که اومدم.😂 دمبل هارو پرت کردم یه گوشه و با تعجب به سروش که مثل خر. درحال دویدن بود نگاه کردم توی یه قدمیم بود که جا خالی دادم. و اون خر عاشق با دماغ زیباش😔😂 فرو رفت تو کیسه بُکس😀 با صدای گ**و*ز*ی که حاصل فشار روش بود  از خنده ترکـــــیدم🤣 https://t.me/+80KpB5anTbo3YTBk #پدرشوهر‌بدبختش‌ودرآورد😊😂
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.