گزارش(2550)
افسانه ترانه " مرا ببوس" 16
اینک شما در برابر ترانه ای قرارمیگیرید که حکایت از قدرت "عشق" یک مرد ایرانی به دختری زیبا میکند که شگفتی ها آفریده است وبسیاری از استادان موسیقی وشعر را به صحنه کشیده است وحتی ترانه ای سیاسی شده است
وبرای اینکه این ترانه بصورت جاودان در نزد ایرانیان بماند و افسانه ای شگرف در تاریخ موسیقی ایران بشود می بایست نیروهای ماورائی خدائی دست به دست هم دهند وهمه را تشویق وترغیب به "خلق افسانه مراببوس" کند زیرا این اراده الهی بود که هرکسی گوشه این کار را بدست بگیرد تا به نقش جاودانه این ترانه در زندگی ایرانیان ختم شود
"عشق ، هزاران راه نرفته است"
وبقول حافظ:
مرا ازتوست هردم تازه عشقی
تورا هرساعتی حُسنی دگر باد
هنرمندی عاشق
بارهاگفته ام که بهترین معیار وملاک برای اینکه بفهمیم آیا یک عشق حقیقی در زندگی عاشقان، شکل گرفته است این است که :
انسان عاشق باید "هنرمند " بشود
یعنی از ویژگی های عاشق شدن همین است که انسان را به ساحتی از وجود میرساند که از او یک انسان خلاق ومبتکر و یا طراح میسازد(وبه تعلیم اسماء کلها توسط خدا میرسد-بقره-31) زیرا خداوند هم" عاشق" است که این جهان وانسانهارا خلق کرد وشما با تجربه" عاشقی"، به خدا نزدیک تر میشوید وخداوند درشما ظاهر میشود واز "خدای ظاهر به خدای باطن "میرسیم
واین ابتکار هنری عاشق ، میتواند به شیوه های مختلفی نمایان شود مانند اینکه :
شعر بگوید ویا ترانه و شعری بی نظیر وبیتا بسراید
یا کتابی و رومانی عاشقانه بنویسد
یا نقاشی یا مجسمه ای بیتا خلق کند وبسازد
یا فیلمی و نمایشی عاشقانه ترتیب دهد
ویا خدمتی انسانی برای مردم از سرعشق تازه اش بکند و"فرشته خو" بشود
چون خداوند این نیروی عظیم وبی نظیر عشق را درانسان قرارداده که بکمک این استعداد ، از وضعیت معمولی و منطقی وعقلانی و یا از وضعیت پوچ وبیهوده وکسالت آور بیرون بیاید
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که دراین دایره سرگردانند
عشق ،چشمان عاشق را به "جهان دگر "(مینوی) باز کند واز وجود وحضور معشق یک دنیا معرفت و عرفان می سازد گوئی که عاشق ما با "خدای زیبا" (جمال وجلال خدا)ملاقات کرده است وخداهم با تمام قدرتش ، چنان کشش وجذبه و زیبائی در زن بعنوان" معشوق" قرارداده که یارای هیچگونه مقاوتی برای انسان نیست وسریعا وهمانجا "دل به معشوق" میدهد واز "دلشدگان جهان" میشود بطوریکه حاضر است برای معشوق وبرای این عشق عظیم همه دین وایمان را بدهد بلکه جان خود را آماده تقدیم وهدیه(فدیه) به معشوق بکند بقول حافظ:
دل ودین بردند قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
قدرت عشق ،عظیم است وانرژی عظیمی را در انسان بوجودمی آورد :
من از آن حُسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخارا
بنابراین براحتی میتوانیم عشق حقیقی را با معیار "هنرمندشدن" تشخیص دهیم و خامان و مدعیان دروغین را کناز بزنیم
عشقی که آقای" حیدر رقابی" با آشنائی یک دختر زیبا در دانشگاه قبل از سال 1332 ،نصیبش شد و موجب شد که اکثر اساتید هنرو موسیقی وشعررا پیرامون خود جمع کند وهرکسی به فراخور شخصیت و استعدادش از این عشق نصیبی ببرد واسم خودرا در خلق این افسانه مراببوس ، جاودان کند ودرتاریخ موسیقی ایرانی ثبت شود همچنانکه استاد شهرام ناظری گفت:
ترانه" مراببوس" یک استثنا در تاریخ هنر وموسیقی ملی ایرانی ما شده است
این ترانه ابتدائا بکمک ملودی آقای "مجید وفادار " ساخته شد و توسط خانم "پروانه" خوانده شد و آنچنان شهرتی پیدانکرد ودر فیلم "اتهام " بکمک لب خوانی خانم" ژاله علو" که متهم به قتل شوهرش (ناصرملک مطیعی ) شده واکنون راهی زندان میشود برای دخترش میخواند
اقای حیدر رقابی انسانی شریف و ملی ومصدقی است که درحین مبارزه سیاسی اش با دختری که هم عقیده او بود در دانشگاه آشنا میشوند و سخت , عاشق یکدیگر میشوند
اما بخاطر توصیه بزرگ خاندان یعنی شوهر خاله اش که صاحب چلوکبابی شمشیر در تهران بود ناچار میشود برای حفظ جانش به آمریکا برود
واینجاست که اولین جرقه هنری آقای رقابی در قلبش زده میشود ودرهنگام خروج از ایران ، این ترانه عاشقانه و زیبا وسوزناک را می سراید و دیداری مخفی وخطرناک با معشوق میکند وآخرین بوسه های عاشقانه را تجربه میکند وترانه ،شکل میگیرد وبه آخرین دیدار ،وآخرین بار ، میرسد
ومتاسفانه این عشق هرگز به ثمر و ازدواج نمی انجامد و عاشق ومعشوق ازهم جدا میشوند وهریک زندگی جداگانه ای را طی میکنند
انگار که خدا میخواست این عشق بتواند چنان ترانه افسانه ای را (تو بگو انگار یک "کتاب" از عالم بالا)بسازد وهمه دست اندرکارِ این ترانه شدند
دومین گام افسانه شدن ترانه پس ازچندسال (سال 1335)با حضور خواننده ای جوان وتاجر بنام "حسن گلنراقی" آغاز میشود که درتمام عمرش همین یک ترانه را خوانده بود !
ادامه دارد...
محمدجهانی