گزارش(2552)
ترانه " مرا ببوس" 18
(سرنوشت یا اراده الهی )
که می روم بسوی سرنوشت
ترانه مراببوس برای عاشق ایرانی ما آقای رقابی( ملی مصدقی و مبارز که مادرش دختر عموی بیژن ترقی بوده است )، به ۳ بخش تقسیم میشود وبه ۳ زمان مختلف اشاره میکند(لحظه قبل ازرسیدن به یار، لحظه بودن بایار ، ولحظه ای که ازیار جدا میشود ودرحال دورشدن است) اما ماجرای آن شب آخر را از دوستانش بشنویم:
عبدالرحیم جعفری، مدیر وقت انتشارات امیرکبیر در خاطرات خود مینویسد: «اوایل سال ۱۳۲۹ در کوران مبارزات مردم و دولت و احزاب چپ و راست، با جوان پرشوری آشنا شدم به نام «حیدرعلی رقابی» که از خویشان «بیژن ترقی» مدیر «کتابفروشی خیام» بود. ملیگرایی بود شوریده و شیفته دکتر «محمد مصدق». جوانی بود فروتن و مؤمن و معتقد، و در مبارزات ملی سخت فعال. دفتر شعری داشت که آن را در هزار نسخه به نام «آسمان اشک» چاپ کردم. در این دفتر قطعه شعری بود با عنوان «مرا ببوس» که بعدها «مجید وفادار»، ویولنیست معروف برای این شعر آهنگی ساخت. اجرای این ترانه از رادیو ایران اقبال عام یافت، و برحسب خواهش شنوندگان به دفعات از رادیو ایران پخش شد.»
در دانشنامه ایرانیکا از قول آقای مجید وفادار آمده است که آقای رقابی در آخرین دیدار خود با معشوقش( که تا صبح با دوست دخترش بوده )، اولین جرقه های ترانه به قلبش وارد میشود
ودر کتاب "پان ایرانیست ها وپنجاه سال تاریخ " از قول آقای ناصرانقطاع درمورد ماجرای پرشور عشق آقای رقابی به دختر هم دانشگاهی که الهام بخش "مرا ببوس" بوده چنین آمده است که :
در شب پيش از روزي که حادثه دانشگاه رخ دهد (روز 16 آذر 1332 که 3 دانشجو کشته میشوند وتعدادی هم زخمی میشوند و رقابی در جنبش دانشجوئی فعال بوده و ناچار به فرارمیشود )
«رقابي» به چاپخانۀ مطمئني ميرود و اعلاميه «نهضت مقاومت» را چاپ ميکند و به دوستان خود ميرساند، تا آن را پنهاني در سراسر تهران پخش کنند. و چون حدس ميزده که فرداي آنشب، روزي طوفاني خواهد بود، در ساعت دوازده شب، همراه يکي از دوستان خود به ديدار دختر دلخواهش براي بدرود ميرود. زيرا ميدانست که چه بسا ديگر نتواند او را ببيند و رقابی با دوجریان وانرژی عظیم روبرو شده بود :
از یک طرف تعهد وپیمان او با یارش که قرار بر ازدواج گذاشته بودند واز طرفی عشق به وطن و مبارزه در راه ایران آزاد، پس این دو نیروی عظیم ، انرژی لازم را برای سرودن ترانه بوجودآورده بودند-عشق به معشوق وعشق به وطن و آزادی ایران
در شب تاريک در حالي که بيم دستگير شدنشان ميرفت به سوي خانۀ مورد نظر پيش ميرفتند. پيش از رسيدن به خانۀ دلدار، رقابي دو بيت(بندینه ) نخست ترانه «مرا ببوس» را مي سرايد و براي دوست همراهش ميخواند.
ترانه" مراببوس" به 3 بخش و3 زمان ، تقسیم میشود:
۱-لحظه ای که بطورمخفی ودر شب خطرناک به سوی خانه معشوق ازدیوارخانه بالا میرود و ناگهان دو سه چکامه ترانه ،درقلبش نطفه میزند که :
مراببوس، مراببوس
برای آخرین بار
تورا خدا نگهدار
که میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته ،گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
اراده الهی یاهمان " کن فیکون" را آقای رقابی درک میکند که ماجرای عشق او ازپیش توسط خدا نوشته شده است و دراین لحظات باید آن سرنوشت یا نمایشنامه الهی راباید اجراکند(چنانچه محمدنبی هم باید نمایشنامه الهی -قرآن - را اجرا میکرد)
۲-لحظاتی که با معشوق بسر میبرد وآخرین دیدار را انجام میدهد که :
دختر زیبا!
امشب بر تو مهمانم
در پیش تو میمانم
تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا!
از برق نگاه تو، اشک بیگناه تو
روشن سازد یک امشب من
۳-لحظات جدایی و دور شدن ازیار وراه فرار وخطر را درطوفان ها وکوهستان ها طی کردن که :
در میان طوفان همپیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از طوفانها
اکنون عاشق ما یادخاطره بایار بودن را جلوی چشمش می آورد:
به نیمهشبها دارم با یارم پیمانها
که بر فروزم آتشها در کوهستانها
آه… شبه سیاه گذر کنم
ز تیره راه گذر کنم؛ نگه کن ای گل من
سرشک غم به دامن، برای من میفکن
ازسخنان دوست آقای رقابی که اورا درآمریکا ملاقات کرده بود شنید که آقای رقابی در شب وداع با دوست دخترش به او گفته بود که اگر من گیرافتادم و به زندان رفتم ازمعشوق خودمیخواهد که هرگز نه دامن غم برگیرد و نه درپی او به زندان بیاید زیرا برای دختر، احساس خطر میکند وسعادت و شادی وخوشبختی رابرایش میخواهد
بدینسان افسانه "مرا ببوس !" تمام میشود ( تجربه ای که ممکن است برای هر ایرانی عاشقی به نحوی خاص) وشکل میگیرد ودر تاریخ هنری وفرهنگی و موسیقی ملی ایران ثبت میشود
هنوز حرف های بسیاری پیرامون ترانه هست که نمیتوانم همه را اینجا بیاورم
محمدجهانی