4 117
Підписники
Немає даних24 години
+227 днів
+9730 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from چهار خطی
سر بُریدۀ خورشید
مَه، پیرهن دریده میگرداند
کوکب، اشکی به دیده میگرداند
تا خون گرید زمانه بر قتل حسین
خورشید، سر بُریده میگرداند.
..
روزی که شه شهید بی فوج بماند
خورشیدِ نشاطِ عیش از اوج بماند
از دشت ملال، تندبادی برخاست
این چین به جبین بحر از موج بماند.
عنوان تبریزی
(سدۀ یازدهم ق)
●
منبع: جواهر الخیال، ۶۱؛
سرگذشت او: در تذکرۀ نصرآبادی، ج ۱، ۵۶۵
●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
چهار خطی
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی
Repost from ایراندل | IranDel
⚫️ فرهنگِ رباعیخوانی عاشورایی در شهر اهر استان آذربایجان شرقی
[#خاطرات_شفاهی]
✍️ محمد ابراهیم حایری اهری
از آن چند بمبی که هواپیماهای روسی در شهریورِ شومِ ۱۳۲۰ بر فراز شهر من (شهر اهر در استان آذربایجان شرقی) ریختند، تنها یکی نترکید، آن هم بمبی بود که درست بر بامِ مسجدِ ابواسحاق افتاد.
از آن روز این مسجد، گرامیتر شد وجایگاهی آسمانی در میان مردم یافت. همشهریانم به نظرکردگی آن مسجد باوری سخت یافتند.
تا به یاد دارم نمازهای آنجا و نشستهای دینی آن مسجد، مردم بیشتری را به سوی خود میکشید. دستۀ عزاداری محرم وصفرش نیز بزرگترین دستۀ شهر بود.
افزون بر شبهای رمضان، شصت شبِ محرم و صفر نیز آنجا غلغلهای برپا میشد. آقای [شیخ حسین] برقی چندین بار سخن خود را میبُرید تا بگوید که صلواتی بفرستید و قدمی جلوتر بیایید تا جا باز شود.
و اما در همه آن شصت شب، پیش از آنکه آقای [شیخ حسین] برقی به منبر رود آیینی در آن مسجد برگزار میشد که در هیچ شهری نه دیدهام و نه شنیدهام و جا دارد که این آیین به نام شهرم - اهر - ثبت گردد: آیینِ رباعیخوانی.
مسجد ابواسحاق، پیش از ورود آشیخ حسین برقی پر میشد. مردمی که در مسجد، گرد میآمدند از ساعتی پیش از سخنرانی رباعیخوانی را آغاز میکردند.
کسی رباعی نخست را دربارۀ شهدای عاشورا میخواند. یکی دیگر از گوشهای پاسخش را با رباعی دیگری میداد. این رباعی باید با حرفی آغاز میشد که رباعی پیشین با آن حرف به سر رسیده بود؛ یکجور مشاعره.
مثلا اگر کسی میخواند که:
ای آب فرات، خاکِ عالم به سرت
ای کاش به کربلا نیفتد گذرت
سوزد جگرِ حسین از سوزِ عطش
از داغ حسین کاش که سوزد جگرت
باید در پاسخش رباعیای خوانده میشد که حرف نخستش «ت» باشد.
و یا اگر خوانده میشد که:
روزی که سر حسین بر نیره زدند
مرغان هوا گرد سرش حلقه زدند
مرغان هوا و ماهیان دریا
در سوگ حسین سنگ بر سینه زدند
رباعی بعدی باید با حرف «دال» آغاز میشد.
هر رباعیخوان پس از خواندن رباعی بلند میگفت: «بر قاتلان اباعبدالله تا به روز حشر مدام لعنت باد» و دیگران میگفتند: «بیش لعنت»
و رباعی دیگری خوانده میشد.
قافیه که تنگ میآمد و مردم در ذهنِ خود رباعیای نمییافتند که با حرف خاصی آغاز شود به دفترچههای جیبیشان پناه میبردند و از روی دفترچهها میخواندند. هر گاه که رباعیهای دفترچهها هم خوانده میشد و چیزی نمیماند،
سکوتی برقرار میشد. یعنی که دیگر کسی برای حرفی که رباعی پیشین به آن ختم شده، چیزی در ذهن ندارد. وقتی همه کم میآوردند نوبت «شیخ نصرالله» بود که از آستینش رباعی نابی در آورد و بخواند تا باز چرخۀ رباعیخوانی بچرخد و باز هرگاه که همه کم میآوردند، این شیخ نصرالله بود که رباعی دیگری میخواند و بزمِ رباعیخوانی از رونق نمیافتاد.
زنده یاد «شیخ نصرالله قاسمبگلو» خود شاعر بود و حافظهای شگفتانگیز داشت. پدر جانم میگفت، در طول سالیان دراز پیش نیامده که رباعی خوانده شود و شيخ نصرالله کم بیاورد دفتر سینهاش پر بود از رباعیاتِ عاشورایی.
به دقت نمیدانم که پیشینه این آیین به چه سالی بر میگردد، اما نیک میدانم، در دهههای چهل و پنجاه برگزار میشده است.
رباعیها همگی به زبان پارسی بودهاند. نفرینهای پس از رباعیها نیز همچنین؛ آن هم در اهر ما که شمار درسخواندههایش بسیار در آن هنگام، پایین بود. رسانهها نیز نفوذ چندانی نیافته بودند. زبان تُرکی شهر ما نیز بارها خالصتر و نیرومندتر از شهرهای دیگر بود و هست. آیینِ دیرین رباعیخوانی گواهی از رواجِ زبان و فرهنگِ پارسی، نزد آذربایجانیان است.
@IranDel_Channel
💢
گو باش دراز
دل آمد و گفت: هست سوداش دراز
شب آمد و گفت: زلف رعناش دراز
سرو آمد و گفت: قدّ و بالاش دراز
او عمر عزیز ماست، گو باش دراز!
مولانا جلالالدین بلخی
..
شد قامت آن دلبر قلاّش دراز
واندر حق او زبان اوباش دراز
گویند مرا که هست بالاش دراز
او عمر عزیز ماست، گو باش دراز!
زکی کاشغری
(درگذشتۀ 607 ق)
..
بالای بتم رواست، گو باش دراز
رعنا و طربفزاست، گو باش دراز
سروی است بلند و راست، گو باش دراز
او روزِ بهارِ ماست، گو باش دراز!
شرفالدین شفروۀ اصفهانی
(درگذشتۀ 598 ق)
..
پیشتر در مورد شیوۀ رباعیسرایی مولانا گفتیم که یکی از شگردهای او، تصرّف در رباعیات پیشین و مصادرۀ آنهاست. دهها مثال از رباعیات مولانا میتوان اقامه کرد که با چنین شگردی ساخته شده است. وی ردیف و قافیه و مصراع چهارم رباعی زکی کاشغری گرفته و رباعی تازهای با آن ساخته است. برخورد مولانا با رباعی زکی، برخوردی خلاقانه بوده است.
رباعی زکی در نزهةالمجالس، سفینۀ کهن رباعیات، مونس الاحرار و سفینۀ رباعیات سعدالدین آلهی بی نام شاعر نقل شده و معلوم است که در قرن هفتم و هشتم جزو رباعیات مقبول بین ادبا بوده است. شاید زکی کاشغری نیز متأثر از شفروه بوده باشد. البته این دو شاعر همعصر بودهاند، ولی شهرت شفروه بیش از زکی بوده است. شفروه در مرکز ایران (عراق عجم) میزیست و زکی در ماوراء النهر.
درست است که شاعران قد یار را از جهت بلندی و موزونیت به سرو تشبیه کردهاند، ولی باید دانست که بلندْ قد بودن معشوق در نزد برخی از شعرا جزو محسنّات نبوده است. هم از این رو، مؤلف نزهةالمجالس رباعی را در نمط بیست و هفتم آورده که در عیوب معشوق است. از فحوای رباعی زکی کاشغری و شرف شفروه بر میآید که شاعر قصد توجیه شاعرانۀ درازیِ معشوق را داشته است و میخواسته این ویژگی را که برخی ناپسند میشمردند، نیکو جلوه دهد.
..
منابع: کلیات شمس، جزو هشتم، 159؛ سفینۀ ترمد، 485؛ دیوان شفروه، برگ 143پ؛ نزهةالمجالس، 404؛ سفینۀ کهن رباعیات، 209؛ مونس الاحرار فی دقایق الاشعار، 2: 1191؛ سفینۀ رباعیات آلهی، 61ر
..
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
چهار خطی
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی
Repost from N/a
دربارهٔ واژهٔ «سوه»
«... رباعی:
صفرایِ تو را گرچه بسی سوه بُوَد
آخِر روزی مَرات اندوه بُوَد
خشمِ تو اگر برابرِ کوه بُوَد
هم بازآیی که عشق نستوه بُوَد»
(دستنویس رسائلالعشاق، برگ ۹۶ پ)
مدخل واژهٔ «سوه» در فرهنگها و لغتنامههای مهم فارسی ثبت نشده است. این واژه در ذیل فرهنگهای فارسی به معنی «دَم؛ تف؛ هُرم» آمده (رواقی، ۱۳۸۱، ص ۲۳۲) و در پانوشتهای کتاب مذکور، با ذکر چند شاهد از کتابهای ترجمه و قصههای قرآن و پلی میان شعر هجایی و عروضی به معنیای که مصحح کتاب پلی میان شعر هجایی و عروضی آورده، اشاره شده است: «سوء، سوی یا سوک» (همان، ص ۴۸۶). نگارنده برای دیدن شاهدهای بیشتر، بر آن شد تا کتاب ترجمه و قصههای قرآن را ببیند و در حین جست و جو با کتاب فرهنگ ترجمه و قصههای قرآن (صباغیان، ۱۳۶۸) روبهرو شد. این فرهنگ اختصاصاً برای استفادهکنندگان کتاب ترجمه و قصههای قرآن و بر اساس متن آن تألیف و تنظیم شده است. در این کتاب ذیل مدخل «سوه» و «سوهه» به ترتیب چنین آمده: «گویا به معنی گرمی، و باد گرم است»؛ «ظاهراً به معنی حرارت و گرمی است» (صباغیان، ۱۳۶۸، ص ۷۱). پس از این، نگارنده به چاپ جدید ترجمه و قصههای قرآن، یعنی قصص قرآن مجید (تصحیح یحیی مهدوی) رجوع کرد. واژۀ «سوه» پنج بار در قصص قرآن مجید به همین شکل و یک بار به شکل «سوهه» به کار رفته است. نخست در صفحۀ ۲۴۹ آمده: «... هیچ تهمت نبردند که در تنور سوزان کودک تواند بود که سُوه از تنور میبرزد.» (سورآبادی، ۱۳۶۵: ص ۲۴۹). مصحح این متن، یحیی مهدوی، در حاشیۀ این صفحه نوشته است: «در آیۀ ۴۶ سورۀ انبیا در ترجمۀ «نفحة» آمده است.» (همانجا). دیگر: «... هیچ کس از سوه آن آتش پیرامَن آن نمیتوانست گشت. گفتهاند فرسنگی در فرسنگی سوه آن آتش گرفت...» (همان، ص ۲۵۹). توضیح مصحح در حاشیۀ این صفحه برای «سوه» چنین است: «در اصل به فتح اول و سکون ثانی؛ در پ و ق به ضم اول؛ «سوه» در آیۀ ۴۶ همین سوره در ترجمۀ «نفحة» به کار برده شده است.» (همانجا). ذکر دیگر این واژه در متن مذکور: «... سوه آن آتش فرونشست... چون سوه آتش کم گشت نمرود بر بام منظر آمد...» (همان، ص ۲۶۰)؛ و ضبط دیگر نسخ در حاشیه به جای هردو «سوه»، «تبش» ذکر شده (همانجا).
«سوهه» نیز که شکل دیگر «سوه» است در متن یادشده در همان معنای «سوه» به کار رفته: «شیطان... نفَسی در بینی او دمید، از شومی باد او، سوههای به ایوب برآمد و هفت اندامش برجوشید.» (همان: ص ۳۷۱). با توجه به شش شاهدی که در قصص قرآن مجید آمده و نسخهبدل دو مورد از آنها که «تبش» ضبط شده و طبق نظر محمدجاوید صباغی و علی رواقی (که پیشتر از آثار ایشان یاد شد)، معنی «سوه» مشخص میشود: «گرمای آتش؛ گرمی؛ لهیب؛ تبش؛ حرارت». البته باید گفت نظر به شاهدهای موجود، ظاهراً واژۀ «دَم» که در ذیل فرهنگهای فارسی برای معنی «سوه» ثبت شده، همانند «نفحة» نادرست است و در تفسیر سورآبادی (سورآبادی، ۱۳۸۱، ج ۳، ص ۱۵۶۰) نیز «سوه» ترجمۀ تحتاللفظی «نفحة» نیست و همچنین معنای «نفحة و باد» برای واژۀ «سوه» در بخش فهرست لغات کتاب قصص قرآن مجید (سورآبادی، ۱۳۶۵، ص ۵۱۱) درست نیست. بنا بر این با وجود این شواهد، در رباعی منقول در رسائلالعشاق نیز «سوه» به معانی «گرمی؛ لهیب؛ حرارت» به کار رفته است. در پایان باید گفت اشتراک اقلیمی «ابوبکر عتیق نیشابوری» و «سیفی نیشابوری» (مؤلف رسائلالعشاق) را نیز در رسیدن به این نتیجه نباید از نظر دور داشت (از آنجا که شاید سیفی این رباعی را از یکی از گویندگان نیشابوری نقل کرده باشد).
پس مفهوم مصراع «صفرای تو را گرچه بسی سوه بُوَد»، نظر به کارکرد واژهٔ «صفرا» ظاهراً چنین است: «هرچند بسیار تندمزاج و یکدنده هستی».
با سپاس فراوان از استاد بهروز صفرزاده که حضور این واژه را در کتاب قصص قرآن مجید به بنده تَذکار دادند.
علی عشایری، ۱۸ تیر ۱۴۰۳.
پینوشت
مطلب ارسالی جناب آقای «میلاد بیگدلو» پس از انتشار این یادداشت، ضمن سپاسگزاری از ایشان تقدیم میشود:
«سوه در این موارد بهاحتمال قوی بازماندهٔ sōg فارسی میانه بهمعنای «سوختن» است. همین sōg فارسی میانه در فارسی-یهودی کهن با g پایانی آن بازمانده و امروز هم در عبارت سوی چشم هست. هی پایانی آن ثانوی است؛ بسنجید با تاه و سیاه و گواه».
Repost from والایش
خط کوفی بنایی یا خط کوفی آجرچینی یکی از شاخههای خط کوفی و از ثمرههای هنر ایرانی بوده است که ایرانیان در تزئین بناها از آن بهره میجستهاند. ظاهر هندسی خط کوفی بنایی در نگاه نخست اینگونه به مخاطب القا میکند که خلق مشابه آن کاری ساده و ماشینی است اما وقتی با قواعد آن آشنا بشویم و سعی کنیم خطوط یکی از بناهای قدیمی را تقلید کنیم تازه میزان دشواری این خط را لمس میکنیم. در واقع خلق اثری قابل قبول در این هنر چندان وابسته به قدرت قلم و توانایی دست هنرمند نیست و بیش از هرچیز توانایی ذهنی او و قدرت تصوّر و درک تصویری او به کمکش میآید.
از بهترین نمونههای این خط میتوانیم به دو اثر اشاره کنیم که یکی رباعیای است منسوب به شیخ نجمالدین کبری که به همین روش در مقرنسهای میدان نقش جهان اصفهان نقش بسته است:
شکر تو که پیر دیر و ترسا که شود؟
یا معتکف مسجد اقصی که شود؟
تا آخر کار ز آتش بوتهٔ عشق
خالص که برون آید و رسوا که شود؟
و نمونهٔ دیگر شاهکاری است که در قرن دهم در مسجد جامع اصفهان بر روی کاشی نقش بسته است و در آن رباعی زیر در دل چهار ذوزنقه که در کنار یکدیگر مربعی را تشکیل میدهند، نوشته شده است:
چون نامهٔ جرم ما به هم پیچیدند
بردند و به میزان عمل سنجیدند
بیش از همه کس گناه ما بود ولی
ما را به محبت علی بخشیدند
بنده افتخار این را داشتم که در محضر دوست و استاد عزیزم، هنرمند توانا جناب استاد محسن دایینبی، با قوانین و قواعد این خط آشنا شوم و وقتی ایشان نمونههایی از این خط را به من نشان دادند خواستم دربارهٔ این رباعیها و نسبشان جستوجویی کنم که تصمیم گرفتم از جناب استاد میرافضلی نکتهای را جویا بشوم یکباره با دیدن کانال پربار ایشان «چهارخطی» فکر تفنّنی به سرم زد که با آن هم آموختههایم از استاد دایینبی را تمرین کرده باشم و خودآزماییای کنم و هم لوگویی مناسب کانال چهارخطی فراهم آورم.
حاصل آن تصویری شد که اکنون در کانال ایشان استفاده شده است.
#بهمن_بنی_هاشمی
#گرافیک
#تفنن
https://t.me/bahmanbanihaashemi
والایش
بهمن بنیهاشمی (اشعار، یادداشتها و...) حساب کاربری من: @bahman_banihashemi
Repost from ناشاعرانههای ماریف!
Фото недоступнеДивитись в Telegram
للشیخ العارف روزبهان البقلی قدس سره
هنگام سپیدهدم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحهگری
یعنی که نمودند از آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری
یتیمةالدّرر و کریمةالفقر، جمالالدّین محمّدبن محمّد اصفهانی
دستنویس شمارهٔ ۵۸۷۴ کتابخانهٔ موزهٔ ملّی ملک، نسخ، کاتب جمالالدّین محمّدبن محمّد اصفهانی، بی تا (سدهٔ ۸ هق)، مختلفالسّطر، برگ۷۰.
https://t.me/marif_Amin
Repost from مباحث ایرانشناسی
دفتر دوم مجموعۀ «به یاد ایرج افشار» بهکوشش دکتر جواد بشری منتشر گردید.
نویسندگان مقالات این دفتر عبارتاند از:
سجاد آیدنلو، مهران افشاری، محمد افشینوفایی، محمود امیدسالار، بهروز ایمانی، جواد بشری، علیرضا خزایی، مهدی رحیمپور، علی رحیمیواریانی، مهران رضایی، محمدرضا شفیعی کدکنی، علیاشرف صادقی، نسرین عسکری، نسیم عظیمیپور، عبدالرسول فروتن، پژمان فیروزبخش، سید احمدرضا قائممقامی، باقر قربانی زرین، سمیره کریمی، سعید لیان، سید علی میرافضلی و مقالهای از ولادیمیر مینورسکی با ترجمۀ سید پدرام رسولی.
فایل حاضر با رعایت حقوق ناشر محترم منتشر گردیده و تنها دارای فهرست مقالات و صفحۀ اول هر مقاله است.
@IranologyTopics
بشری_1402_به_یاد_ایرج_افشار_دفتر_دوم_فهرست_و_صفحۀ_نخست_مقالات_.pdf2.46 MB
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.