36 339
Подписчики
-8224 часа
-4507 дней
-3 52630 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
01:00
Видео недоступноПоказать в Telegram
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی²⁷👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
Фото недоступноПоказать в Telegram
♥️
همه چیز از یک دوستداشتن
ساده شروع شد
تو گفتی "دوستت دارم"
ومن تا نهایت عشق پرواز کردم
♥️ ♥️
#پارت1
پارت اول رمان نبود لفت بده🤤👇🏼
با خستگی در خونه رو باز کردم و دستم و روی کلید گذاشتم تا برق روشن کنم که یکی از پشت محکم بهم چسبید و دستام بهم قفل کرد..
با وحشت خواستم جیغی بکشم که دستش و روی دهانم گذاشت و بدنم رو محکم به خودش فشرد.
تقلا کردم تا خودم از بغلش در بیام ولی حتی نمیتونستم تکون بخورم.
با دیدن مردی که سمتم میومد با چشمای درشت شده بهش نگاه کردم وصداهای نامفهومی در اوردم..
نقاب روی صورتش مانع میشد تو تاریکی بتونم چیزی ببینم همین وحشتمو بیشتر میکرد.
جلوم قرار گرفت و دستش زیر چشمای خیسم کشید که به خودم لرزیدم..
کم کم دستش پایین اورد و محکم یقه مانتوم تو چنگش گرفت و تو یه حرکت از وسط پارش کرد..
از شدت ترس جیغ خفه ی کشیدم و تن بدنم تکون داد که سیلی محکمی از روی تاپ نازکم به بدنم زد و با صدای #خشنی گفت:
-ببرش تو اتاق..
تا خواست منو سمت جلو ببره با هر زوری که بود بدنم از تنش جدا کردم و سمت در دویدم که به چهارچوب در نرسیده تنم از پشت کشید و دستش روی سینه هام گذاشت:
-کجا فرار میکنی توله سگ؟ امشب قراره جر بخوری..
از ترس تمام تنم میلرزید و بلند اسم شوهرم رو صدا زدم که دوباره جلوی دهنم گرفتن:
-ببند دهنتو هرزه..!
به زور منو سمت اتاق خواب بردن و روی تخت پرتم کردن که جیغ بلندی کشیدم.
صدای فریاد مرده باعث شد مثل جوجه تو خودم جمع شم:
-دِ روشن کن اون برقو تا کل همسایه هارو به اینجا نکشونده
با روشن شدن برق چشمام محکم روی هم فشار دادم چند بار پلک زدم تا چشمم به نور عادت کنه..
با ترس سمت اون دوتا برگشتم که با دیدن شوهرم و مردی که کنارش ایستاده بود وحشت زده تو جام نیم خیز شدم ک....⛔️🔞💦
https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5
https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5
آیه دختر هات و لوندی که فانتزی های عجیبی تو رابطه هاش داره و شوهرش با دوستش بهش تجاوز میکنه و مجبورش میکنه ک...🙈👅🔞
#خشن💦
ߊࡄܝ࡙ߺر⛓ܤࡐࡅࡑ
اسیر هَوسی مَردانه شده ام!👅 پارت گذاری روزانه♥ بـہ قـلـم مها💫 کپـی ممنوع حتی با ذکر نام نویسنده🚫 ایدی جهت سفارش تبلیغات: ⛔ورود افراد زیر 18 سال اصلااا توصیه نمیشه⛔
00:03
Видео недоступноПоказать в Telegram
پسر لات حشری که توی کف معلم سکسیشه..🤤🔞💦👇🏼
#دبیرستانیممنوعه🔞💦
https://t.me/+kik7EDgipLhmMDU0
دلم میخواست بزارم تو دهنش و تا انقد جایی که خفه شه بیرون نکشم.
ولی معلمم بود و اینجا هم مدرسه،
پس این حرکت نشدنی بود .
حسابی زده بودم بالا و داشتم گر میگرفتم🔥🚫
با دیدن خالی شدن کلاس تو یه حرکت پریدم داخل و یه نیمکت سنگینو پشت در گذاشتم ..
بعد از این همه کرم ریختن و آتیشی کردن من حقه یه ساعت زیر پام خوابیدنو داشت .
شنیده بودم دختره .
با عجله پرتش کردم رو نیمکتو لباس زیر و شلوارو با هم تو پاش جر دادم .
هنوز به خودش نیومده بود که رو سوراخش تنظیم کردم و تو یه حرکت ...🌶️
https://t.me/+kik7EDgipLhmMDU0
https://t.me/+kik7EDgipLhmMDU0
00:07
Видео недоступноПоказать в Telegram
مادام زنی که با ورود به دنیای سیاست مسئولیتی رو به عهده میگیره
مسئولیت آموزش لذت جنسی به زن های شیخ های عرب اما...
ارحام مردی دو رگه ایرانی عرب که بدجوری دنبال پیدا کردن سرنخ و زمین زدن کله گنده های عربه اتفاقی با مادام، زنی که به عنوان الههی شهوت ازش یاد میکنن، آشنا میشه...
رمان به شدت اروتیک و سکسی مناسب بزرگسالان‼️❌🔞🔞
https://t.me/+gL1TLBsBzK8yMzdh
https://t.me/+gL1TLBsBzK8yMzdh
#پارت_۱
تور روی صورتم رو دادم بالا و با انزجار نگاهی به شفیق انداختم.بخاطر بدهی های بابا باید میشدم زن این مرتیکه ی چندش که 20 سال ازم بزرگتر بود.گرچه عادت داشتم به تن دادن اما تصور اینکه بخوام امشب زیر تن همچین شاسکولی بخوابم پیشاپیش منو به تهوع مینداخت.
صاحب تالار مدام به بهانه های مختلف اون اطراف میپچید.نگاه هاش هیز و معنی دار بودن!
همون موقع یکی از نوچه های شفیق اومد سمتش و گفت:تشریف میارید یه لحظه.کار فوری دارم آقا
به محض اینکه از روی صندلی بلند شد و رفت سمت نوچه اش،صاحب تالار اومد سمتم و پشت صندلی ایستاد و کنار گوشم گفت:چطوری عروس خانم!؟روزی که خونه ی رفیقم دیدمت خوب یادم.زنشو فرستاده بود مسافرت خارج که فقط باتو خلوت کنه...تصویر باسن ژله ایت هنوز جلو چشمام...اون سینهای سفید بلوریت اون کمر باریکت..
اخم کردم و گفتم:خب که چی!؟ اینارو میگی که به چی برسی!؟
لبخندی هیز زد و بعد انگشتشو زیر دماغش کشید و گفت:تو به این جیگری حیف نیست بشی زن این نسناس!؟چند داده بهت؟ یعنی چند خریدت از اون پدر و مادرت مفنگیت!؟
با همون صورت اخمو جواب دادم:ده تومن از بابام میخواست!مجبورم کردن
تمسخرانه خندید و با طعنه و کنایه پرسید:چی!؟ واسه ده تومن داری میشی زن این چرکو !؟ اگه من ده تومنو بهت بدم چی؟ حاضری با من باشی؟ صیغه ات میکنم...سه ماهه! علاوه بر اون ده تومن ماهی پونصد هم بهت میدم
زور بابا بود که منو نشوند اینجا.صدبار تهدید کرد اگه من حاضر نشم جای طلبش بشم زن شفیق صنمو بیچاره ی 11ساله رو جای من بهش میده...حالا اما با این پیشنهاد دیگه لزومی نمی دیدم بخوام به عقدش دربیام وقتی این یارو هم میخواست پول رو بده اونم با یه صیغه ی سه ماهه نه یه عقد دائم ابدی !
هم جوونتر بود هم قیافتا بهتر، پولشم که از تالارش مشخص بود از پارو بالا میره!
وسوسه انگیز کنار گوشم گفت:خب فرصت کم.قبول یاچی !؟
بی معطلی گفتم:-قبول...
رضایتمندانه خندید.چند ثانیه بعد گفت:-پله های کنار آشپزخونه رو که بیای بالا میرسی به اتاق استراحت من از اونجا به دفترم و به حیاط پشت تالار هم راه دار.اونجا منتظرتم...کلیدو میندازم رو میز! بیای تو اتاق کار من با تو و بدنت از همون لحظه شروع میشه
https://t.me/+pSgWLWt4QHJkZjI0
https://t.me/+pSgWLWt4QHJkZjI0
دختره شب عروسیش با رییس تالار😳😱
بعدش داستان به کجا میرسه🤪💦😌
شیطان مونث
رمان هات😋💦💥
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی²⁷👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
Фото недоступноПоказать в Telegram
دلبرجان...♡ بهت بیمـارم
ضَـﮩﮩــ٨ـﮩـﮩـ٨ـﮩـربانِ قـلبمی 💌🖇
.
Фото недоступноПоказать в Telegram