cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

داستانڪده

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
813
مشترکین
+424 ساعت
+87 روز
+230 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

سکس_بانامزدم سلام بچه های عزیز من اسمم احمده 23 سالمه یه بوتیک دارم که خیلی خوب میچرخه بچه شیرازم میخوام ماجرای اولین سکس با نامزدم رو براتون تعریف کنم فقط هر خوبی وبدی بود تورو خدا ببخشید بچه ها باور کنید این داستان واقعی هستش حدود شش ماه پیش مادرم به فکر زن گرفتن برا من بود و یه دختر خوب و خوشگل که اسمش مژگان بود و 18 سالش بود و خونشون تو کوچه ما بود رو برام انتخاب کرده بود من خیلی ازش خوشم میومد اخه خیلی زیبا بود وازاین دختر ای سبک وسوسول نبود خلاسه بعد ازیه مدت که کارامو درست کردم اجازه گرفتیم بریم خواستگاری شب ساعت 9:30بود که همه اماده شدند بریم. منم کلی تر گل ورگل کرده بودم خیلی استرس داشتم خلاصه اونشب به خوبی وخوشی گذشت ومعلوم بود خانواده عروس راضی هستن. بعداز 2روز عروس جواب بله رو به من داد و 1هفته بعد رفتیم آزمایش خون جواب مثبت بود و 1ماه بعد که روردین 90 بود قرار شد ما بریم عقد کنیم روز عقد کلی حال کردم و اون روز وقتی عقد کردیم مژگان ومن ومامان هردومون تو ماشین من نشستند وبقیه باماشین خودشون رفتیم خونه دم در همه پیاده شدند مامانم گفت شما 2تا برین توشهر یه گشت بزنید تا ازهم دیگه رو نگیرید و اینقدر ساکت نباشید گفتم باشه رفتیم و یواش یواش راه افتادیم با هم صحبت کردیم بستنی خوردیم ...واقعا زیبا بود صورت سفید موهای تقریبا بور چشمان رنگی واندام های واقعا زیباو سکسی تا نزدیک های شب میگشتیم وشب رفتیم خونه شام رو با خانواده خونه ما بودند نزدیک های ساعت 12شب رفتن خونه اون شب تا صبح شد کونم پاره شد فرداصبح ساعت 9رفتم خونه مژگان (ازاین جا به بعد خلاصه شده نیست ) در زدم مامان مژگان برداشت گفت بله گفتم احمدم با هزار تا تعارف گفت بفرما تو رفتم داخل و کلی سلام تعارف تیکه پاره کردم گفتم پس مژگان کجان گفت تو اتاقشه نمیدونه تو اومدی میخواستم غافل گیر بشه. رفتم در اتاق در زدم در رو باز کرد رو سری سرش نبود وبا یه تیشرت و شلوار جلوم ایستاد چه کیفی کرد با سلام کرد گفت احمد واقعا از دیشب تا حالا دلم برات تنگ شده بود گفتم منم همین جور عزیزکم رفتیم رو تخت نشستیم کلی باهم حرف های عشقی زدیم کم کم راست کردم و شلوارم ضایع شده بود خیلی نگاه شلوارم میکرد بعد یه دفعه خوابید روتخت منم یواش کنارش خوابیدم وای چه حسی داشتم کم کم رفتیم تو فاز لب گرفتن و عشق بازی کردن ای لب میگرفتم واروم دستم رو گذاشتم رو سینه هاش وای چه نازبود شروع کردم به مالوندن ورو تیشرتش اون 2تا پرتقال رو می خوردم دستم رو بردم زیر تیشرتش دستم رو گرفت گفت زیاده روی نکن دیگه خیلی دوستش داشتم نمیتونستم رو حرفش حرف بزنم با یه اخم کوچولو گفتم باشه گفت اخم نکن دیگه عزیزم گفتم اخه گفت پس باشه ولی مواظب باش اسیب بهم نرسونی گفتم چشم اومدم بیفتم روش که در زدن خودمون رو مرتب کردیم مژگان گفت بفرما داخل مامانش بود 2تا لیوان اب پر تقال برامون اورد وزودی رفت فقط بد جوری نگاه مژگان میکرد ویه نمه می خندید وقتی رفت دیدم شلوارمژگان خیس خیسه بیچاره کلی خجالت کشید اب پر تقال رو خوردیم وباز آهسته با یه لب کوچولو خوابوندمش رو تخت دستم رو کردم زیر تیشرتش سوتینش روباز کردم واوردمش بیرون یه سوتین سفید خوش بو خوشگل داشت تیشرتش رو زدم بالا وای سینه های سفید پرتقالی نوک قهوهای کم رنگ یه نمه سفت وای چه چیزی بود یه نیگاه بهش کردم گفتم تو واقعا نجیبی لبم رو اروم گذاشتم رو نوک سینه هاش اروم گفت اوه سینه هاشو اینقدر خور دم که نزدیک بود ابم بیاد دیگه یواش یواش اروم شده بود وهمش نمیگفت بعد از عروسی رفتم پایین وشلوارشو اروم کشیدم پایین یه شرت صورتی پاش بود یه دفعه گفت احمد گفتم گیر نده دیگه شرتش خیس خیس بود شرتش رو در اوردم وای وای یه کس سفید سفید وکاملا لبهاش روهم 2تا پاشو چسبوندم به هم اوردبالا وای عجب کس کونی داشت شروع کردم به خوردن کسش وای چه بو یی داشت شلوارمو در اوردم و کیر 17سانتیم پرید بیرون مژگان با یه خنده گفت بیشعور یه دفعه گفت منو از عقب میکنی گفتم باشه چشم کیرمو با یه تف خیس کردم واروم گذاشتم دم سوراخ کونش با بد بختی فشار دادم تو میگفت وووااااییی شروع کردم به خیلی اروم عقب جلو کردن وای چه حالی میداد یه دفعه گفتم مژگان چهار دستو پا بخواب گفت باشه وقتی چهار دست پا خوابید تا زه کونشو به طور کامل دیدم بازم با فشارکیرم رو دادم داخل با چند تا عقب جلو دیدم داره میاد گفتم مژگان داره میاد گفپ بریز رو کمرم منم با کلی اخ پوخ خالیش کردم رو کمرش مژگان گفت چته ابرومون رفت یه دفعه دیدم ابم که ریختم رو کمرش داره از لا پاش میریزه رو تخت گفتم الانه که تخت رو به گند بکشه که چشمم به شرت مژگان افتاد و زود همه ی ابم رو پاک کردم و یه شرت دیگه پوشید و لباسامونو پوشیدیم و مژگان گفت فکر نمیکردم اینقدر زود پسر خاله شی رفتیم پیش مامان مژگان. #پایان
نمایش همه...
صدف بهش گفتم اره مهمونامون رفتن خیلی خسته شدم امروز گفت دوست داری ماساژت بدم گفتم اوهوم گفت ب پشت بخواب گفتم چشم گفت فک کن الان دارم اروم پشت گردنتو بوسای ریز میکنم واسش یدونه استیکر قلب فرستادم که ادامه بده این دومین باری بود که میخواستیم سکس چت کنیم.شروع کرد به تایپ کردن…گفت صدف میشه لباستو در بیارم اینجوری که نمیشه ماساژ داد مثلا لباسمو دراورد و شروع کردیم تو همون حالو هوا که سعی داش با حرفاش ارضام کنه بهم گفت صدف ابتو نیار بزار فردا خودم واست بیارمش اخه فردا باهم قرار داشتیم منم که تو حال خودم نبودم گفتم نه تا فردا نمیتونم تحمل کنم گفت اوکی پس الان خودتو ارضا کن فردام یه پارت دیگه باهم میریم منم گفتم اوکی…یه اوکی الکی چون فرداش قرار بود بعد یونی بیاد دونبالم که بریم قلیون بکشیم واسه همین حرفشو جدی نگرفتم فرداش که همو دیدیم تو راه واسه اولین بار یه لب کوتاه ازم گرفت میگم اولین بار چون این پنجمین دیدارمون بود وقتیم رسیدیم سفره خونه قبل اینکه پیاده شیم بازم لبامو بوس کرد ایندفه محکم تر تو ایینه خودمو نگاه کردم که رژمو مرتب کنم بهم گفت فعلا رژت باشه تا بعد حسابی بخورمشون منم خندیدم و رفتیم قلیون کشیدیم اونجام که نشسته بودیم چند بار تو حرفاش بهم گفت کجا بریم که بتونم تورو بخورم اخه…ساعت نزدیکای 4بود که سوارماشین شدیم 1:30هنوز تایم داشتم که باهم باشیم بدون هیچ حرفی رفتیم سمت کوهسار ماشینو یه جا پارک کرد هیچ کس نبود دورو برمون شیشه های ماشینم دودی بود اومد سمتم لبشو گذاشت لو لبام کل لبامو میکرد تو دهنشو مک میزد زبونمو میخورد یهو دستش رفت سمت کسم شروع کرد از رو شلوار مالیدن نمیدونم چرا ولی نتونستم مقاومت کنمو نزارم…پاهام باز شد اونم که انگار خیالش رحتترشده بود دستشو کرد تو شلوارم هنوز لبامو میخورد خیلی اروم با کسم بازی میکرد بهم گفت دوس داری ادامه بدیم صدف گفتم اوهوم دکمه شلوارشو بازکرد کیرشو اورد بیرون دوباره شروع کرد لبامو مک زدن لبامو لیس میزد و میگف میخوام کستم همینجوری لیس بزنم سرمو گرفت پایین سمت کیرش شروع کردم به ساک زدن من ساک میزدمو اونم بعضی وقتا سرمو فشار میداد و من اوق میزدم انگار خیلی خوشش میومد همینجوری داشتم واسش میخورم دستش و کرده بود تو کونم هر وقت میخواس انگشتشو کنه تو اینقد خودمو تکون میدادم که نتونه ولی اون سرمو سفت گرفت که نتونم تکون بخورمو شصتشو کرد توکونم خیلی درد داشتم ولی ادامه دادم تا وقتی که حس کردم تو دهنم یه چیزه غلیظی هس صدای اهو نالش و شنیدم تا کیرشو از دهنم دراوردم فهمیدم ابش تو دهنمه سریع بهم دستمال داد با کلی اوق زدن همه ی ابشو ریختم تو دستمال اشک از چشمام میومد سرمو گذاشتم رو پام وقتی این حالمو دید بغلم کرد سرمو گرفت تو سینش و با موهام بازی کرد وقربون صدقه م میرفت مقنعه مو از سرم دراورد خیلی اروم گردنو بوس میکرد بوسای ریزو سریع چشامو بسته بودم حس خوبی داشتم بهم گف بیا سرتو بزار رو پام بهش گوش کردم سرمو گذاشتم رو پاش شروع کرد سینه هامو مالیدن دوباره شل شدم پاهام باز شد دستشو کرد تو کسم ولی ایندفه خیلی محکم میمالید کسم خیس نبود انگشتشو دراورد کرد تو دهنم اوق زدم گفت حسابی خیسش کن تا میتونستم انگشتشو تفی کردم کرد تو کسم شرو کرد مالیدن خیلی محکم اینکارو میکرد چوچولمو میگرفت سفت فشار میداد دستشو گذاشته بود رو دهنمو فشار میداد زیر ش داشتم دستو پا میزدم از درد دو بارارضا شدم ولی اینقد از درد تکون میخوردم متوجه لرزشام نشد سرشو اوردپایین یه تف انداخت و دوباره شروع کرد اینقد محکم اینکارو میکرد که همش نگران بودم که دستش نره تو خیلی وحشی شده بود مدام میزد ب صورتم انگشتشو میکرد تو حلقم اشکام همینجوری میومد من هیچ لذتی نمیبردم فقط دردو حس میکردم که بلندم کرد که دوباره واسش ساک بزنم موهامو گرفته بود و سرمو جوری نگه داشته بود که کیرش تا ته تو دهنم بود وقتی سرمو ول کرد نفس نفس میزدم دیگه دلم نمیخواس ساک بزنم واسش با دستم مالیدم بعد چند مین گف صدف وقتشه بخوریش نمیتونستم مخالفت کنم شروع کردم به ساک زدن ایندفه تا سرمو گرفتم بالا ابش ریخت بیرون اندازش از دفعه ی قبل کمتر بودبا دستمال تمیز کرد و بغلم کرد با حرفاش ارومم کرد و مدام لبامو میبوسید. #پایان
نمایش همه...
سلام من اسمم سامانِ و یه عمو زاده دارم به اسم پریا من و پریا همیشه رابطه خوبی داشتیم و همیشه دوست داشتم کنارش باشم داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سال ۹۳ که اون موقع من ۲۳ سالم بود و پریا خانم ۲۴ساله اول اجازه بدین یکم از شرایط پریا بگم پدر و مادر پریا که از هم جدا شدن پریا که تک فرزند خانواده بود با مادرش زندگی میکرد تا اینکه بخاطر ازدواج مادرش مجبور شد بیاد پیش باباش که خونش تو کوچه ما بود زندگی کنه تو این مدت رابطه من و پریا خیلی گرم شده بود از بازار رفتن بگیرین تا سینما و ... با اینکه همیشه تو کفش بودم اما هیچوقت خط قرمزها رو رد نکردیم رابطه ما ادامه داشت تا اینکه پریا ازدواج کرد اما بعد یک سال از شوهرش جدا شد و برگشت خونه باباش. حالا پریا یه زن مطلقه بود و من قصد داشتم رابطه جدیدی باش شروع کنم دوباره رابطه ما گرم شد اما یه چیزی تغییر کرده بود رفتار پریا با من مثل قبل نبود که همش دم از خواهر برادری میزد خب بریم سر اصل مطلب : یه روز پریا زنگ زد گفت بابام فردا میره شهرستان و تا شب برنمیگرده بیا پیشم که تنها نباشم منم گفتم چشششم و فردا ساعت ۹صبح رفتم پیشش ولی چون خواب الود بود یه پتو و متکا بم داد و کنار تختش خوابیدم بعد از دو ساعت بیدار شدم واااااای چه صحنه‌ای داشتم میدیدم پریا از حمام اومده بود و یه حوله دور سینه هاش بود که تا وسطای باسنش پایین میومد ولی چون از پایین داشتم میدیدم کاملا کوس و کونش معلوم بود فوری کیرم شق شد و داشتم نگاه میکردم که حوله رو از رو بدنش برداشت و پرت کرد رو تختش خم شد از تو کشو لباساشو برداره وااااای فکرشم نمیکردم همچین جنسی باشه همش میگفتم کاش میشد سینه‌هاشم ببینم خلاصه خودمو زدم بخواب تا لباساشو پوشید بعد یه لگد بم زد و کفت پاشو دیگه تنبل ساعت ۱۲شد منم پاشدم گفتم تو کی پاشدی کی رفتی حموم ؟ گفت یه نیم ساعتی هست گفتم قابل میدونستی میومدم کمرتو لیف میکشیدم یه خنده کوچیک اومد رو لبش و گفت اونم به وقتش و بعدش رفت تو اشپزخونه با هم یه صبحونه خوردیم و نشستیم تو پذیرایی مشغول دیدن فیلم منم جفت پریا نشسته بودم و دستمم دور گردش بود که یهو فیلم به جاهای باریک کشیده شد و شروع کردن لب گرفتن یه لحظه دیدم پریا دستشو گذاشت رو دستم و داره باش بازی میکنه منم سرشو بوسیدم و اونم دستمو اروم برد رو سینش و چشاشو بست منم از خدا خواستههههه لبمو گذاشتم رو لبش و شروع کردم به خوردنش اونم حرفه ای میخورد بش گفتم بریم رو تختت ، قبول کرد دراش کردم و افتادم روش و هی میخوردمش گفت چته وحش شدی مگه ؟ گفتم میدونی چند ساله منتظر این لحظم ؟ میخوای وحشی نشم ؟ گفت راحت باش قربونت برم اینو که گفت دوباره شروع کردیم به خوردن لبای همدیگه تاپ و شلوارشو از تنش در آوردم شروع کردم به خوردن سینه‌هاش از رو سوتین یکم که خوردم شرت و سوتینشم دراوردم عجب کسی ! چه سینه هایی ! سینه هاش ۷۵ و کونشم نسبتا گرد بدن سفید و کس تپل الان دیگه پریا لخت لخت جلوم بود و میتونستم به آرزوم برسم دوباره شروع کردم به خوردن سینه های نرمش کم کم رفتم پایین تا رسیدم به کسش هنوز هیچی نشده خیس شده بود و منم شروع کردم لیس زدن کوس پریا دیگه تو حال خودش نبود و مدام آه و اوه میکرد و سرمو به دهنه کسش فشار میداد خوب که خوردم متوجه یه لرزش شدم و بعدش پریا آروم گرفت متوجه شدم که ارضا شده گفتم پری خانم حالا نوبت شماس اونم شروع کرد به خوردن کیر من میگفت سامان همش مال خودمه و قربون صدقه کیرم میرفت خوب که برام ساک زد اومد کنارم دراز کشید و گفت بیا بالا روش دراز کشیدم و با دستش کیرمو تو کسش جا داد چقد داغ بود دست راستمو بردم زیر سرش و شروع کردم به تلمبه زدن پریا هم چشاشو بسته بود و آخ و اوخ میکرد و قربون صدقم میرفت منم همزمان که میکردمش گردنشو میخوردم نیم ساعت با پوزیشنایی که بلد بودم کردمش و آبمو ریختم رو شکمش بعد دراز کشیدیم بغل هم و با هم رفتیم حمام اونجا هم یه دست حسابی کردمش و بعدش رفتم غذا گرفتم و دوستی ساده ما تبدیل به سکسهای وقت و بیوقت شده بود تا اینکه دوسال بعد یعنی سال ۹۵ دوباره ازدواج کرد و منم نامزد کردم و دیگه با هم سکس نداشتیم اما همیشه دوستای خوبی برا هم هستیم و هیچوقت مزه سکس با پریا رو فراموش نمیکنم. اگه مشکل نگارشی داشت ببخشید بار اول و احتمالا اخرم بود . بهار ۹۶ نوشته: سامان
نمایش همه...
همسایه با سلام من امیرم بچه یکی از بندرهای جنوب کشور الان سی سالمه این خاطره برمیگرده به سال هشتادوپنج اون موقع سرباز بودم امده بودم مرخصی تو شهر ما همه خونه ها ویلایین و بیشتر خونه ها حیاطای بزرگی دارن یه همسایه داشتیم دو سه خونه با ما فاصله داشتن این همسایه ما یه خانم تقریبا 45یا50ساله بود چهار تا بچه داشت سه تا دختر بایه پسر پسرش کوچیک بود سه چهار ساله دختر بزرگش همسن من بود اون دو تا دخترشم 16ساله و10 ساله بودن شوهرشم کویت کار میکرد یعنی سه میرفت کویت یک ماه ایران بود . خانومه اسمش مهین بود یه زن تپل سبزه با یه کون بزرگ و سینه های بزرگ من اصلا تو نخش نبودم چون خیلی تخص بود یه بار که سر کوچه نشسته بودم دختر بزرگش داشت از دانشگاه میومد خونه من نیگاش کردم چیزیم نگفتم تو نگو مادرش داره از لای در حیاط نیگا میکنه بعد که دختره رفت تو خونه دیدم مادرش چادر سر کرد امد گفت هی امیرو نبینم چپ نیگا به دخترم کنی که چشاتو در میارم منم یه لحظه کپ کردم شوکه شدم بعد خودمو جم وجور کردم گفتم کی به دختر تو نیگا میکنه با اون دماغش اغا قاطی کرد رفت در خونمون حسابی زیر اب ما رو زد ما هم یه دعوای حسابی با ننمون کردیم گذشت تا من سرباز شدمو یه روز در  حیاط داشتم سیگار میکشیدم که پسر کوچولوش امد دمه در یکم باهاش بازی کردم بعد مامانش امد صداش کرد با خواهرش رفت بیرون رفتم داخل نشستم پای تی وی دیدم یکی داره تو حیاط با ننم حرف میزنه بعد چند دقیقه ننم امد گفت مهین خانوم فرش شسته میگه به امیر بگو بیاد کمکم ببریمش رو پشت بوم پهنش کنیم گفتم من نمیرم خیلی خوشم میاد ازش برم براش فرش جا به جا کنم . ننم گفت گناه داره شوهرش که نیست پسر بزرگ هم که نداره کمکش کنه برو کمکش کن با هزارتا غر غر رفتم دیدم تو درذحیاطشون ایستاده رسیدم بهش یه سلام دادم با سر جواب داد رفت داخل منم پشت سرش رفتم تو موند من که رفتم داخل در پشت سرم بست و را افتاد تو دلم گفتم جنده زورش میاد جواب سلام بده خیلی پرروه رفت تو اتاق منم پشت سرش رفتم همین که وارد اتاق شدم دیدم برگشت به سمتم و یه هو دستشو گذاشت رو کیرم خشکم زد هیچ کاری نمیکردم به تنها چیزی که فکر نمیکردم این بود که یه روز بخوام مهینو بکنم اون داشت کیر مو از رو شلوار میمالید منم تو کف اونم تو کف بی شوهری کیر ما شد چماق شلوارمو کشید پایین از پام درش اورد خودش دراز کشید منم کشید طرفه خودش دامنشو داد بالا رو کمر خوابید پاهاشو باز کرد منم برا اولین بار کس رو از نزدیک میدیدم یه کس سیاه ولی مو نداشت خیس بود بادستش کیرمو گذشت در کسش و منو کشون رو خودش کیرم تا ته رفت تو یه اه کشید منو فشار داد به خودش بعد چند لحظه که به خودم امدم دیدم کیرم مثل سنگ سفت شده شروع کردم تکون خوردن کم کم شروع کردم تلنبه زدن هنوز دو دقیقه نشده بود که پاهاشو قلاب کرد دور کمرم و فشار داد و لرزید منم با فشار اون همه ابم خالی شد توش افتادم کنارش یکم که اروم شدم شلوارمو پوشیدم از خونشون امدم بیرون همه این اتفاق شاید پنج دقیقه هم طول نکشید جالبش هم اینجا بود که یک کلمه حرف هم بینمون رد و بدل نشد از اون روز به بعد هم وقتی منو تو کوچه میدید یه جوری نیگام میکرد انگار دخترشو گاییده بودم جنده چنان طلبکارانه وبا اخم نیگا میکرد.  ممنون از این که این خاطره رو خوندید. نوشته: امیر
نمایش همه...
منو برادرشوهرم علی سلام من ندام ۲۶سال سن دارم و یه هیکل معمولی نسبتالاغر، ده سالی ازدواجم میگذرع همیشع توکف برادرشوهرم بودم و هروقت میدیدمش دیونه میشدم ..خوشتیپ و شوخ و شیطون یه روز توی چت کردن چندتا فیلم سکسی واسم فرستادومنم گفتم نفرسو یه حالی میشم و من فقط،تورودوس دارم یه ماهی ازچت عاشقونه و عکس وفیلم فرستادن گذشت خیلی وابستش شدم اما میلی ب سکس نداشتم تااینکه یه روز،ازم خواس ک بیادخونمون و باهام حرف بزنیم شوهرم ساعت۲شب میرفت سرکار سرتون و دردنیارم شب اومد و نصف شب پاشدم رفتم تواتاق پیشش ..نشستم کنارش و یکم حرف زد ..دستشو اروم گذاشت روپاهام ازخودم بیخودشدم ولی ب روخودم نمیاوردم منوپرت کردتوبغلش و شروع کردبه لب گرفتن و بوسیدن و بغل کردن اون شب هیچی بینمون اتفاق نیفتاد جز،حرفای عاشقانه و .تایه هفته بعدش ک بازاومد و شب رفتم پیشش البته قبل اینکه بیادرفتم حموم و حسابی خودم واسش اماده کردم ..خیلی حشری بودم همش چشمم ب ساعت بود که شوهرم بره و ساعت۲بشه رفتم پیشش واین دفعه خودم و پرت کردم بغلش لباسامو دراورداصرارکردم نزدیکم نشه مثلا ولی اونقد دوسش داشتم ک ازپس حرفم برنیومدم شروع کردباسینه هام ور رفتن نوکش واروم اروم خوردن ..حتی دستاش اونقد داغم کرده بودکه خودموحسابی خیس،کرده بودم .. دستمو گرفت و گذاشت روکیرش منم هی باهاش ورمیرفتم داغ شده بودم کسمو اینقدمالید که داشت ابم میومددیگه بهش،گفتم بسه بزارتوش ... کیر کلفتی داشت .الانم که دارم مینویسم دلم برا کیرش تنگ شده .. زبونشو میکرد توکسم وحسابی میچرخوند..چنددقیقه های واسش ساک زدم منو ب پشت خوابوند و کش موهامو بازکردومث وحشیا موهامومیکشیدو گذشت دم کسم تاکیرش رفت توکسم انگارتوبهشت بودم وای چقد داغ شده بودیم اینقد تلمبه زد که پیشونیش پرازعرق شده بودمنم بادستام عرقاشو پاک میکردم .. صدای جیغم بلندشدع بود اونم دست میزاشت جلودهنم ک صدام نره بیرون ..منم هی دادمیزدم اذیتم نکن محکم بزن توش ..اونم هی میگفت این چیه توکوسته و باحالت وحشیانه میگفت جواب بده ...سکسمون خیلی طول کشیدب خودمون ک میومدیم کجا سکس وشروع کردیم و سرازاون ور اتاق درمیاوردیم ..بلندم کرد پاهام و بازکردومنوگذاشت روپاهاش کیرشو تاته کردتوکسم همینجورایستاده بالاپایین میکرد.هی اه میکشیدم و اونم باجووون جوابمومیداد.دیگه نانداشتیم هرمدلی بود انجام میداد خسته شده بودم ولی خیلی حال کردم وقتی ابش اومد گفتم خالی کن دهنم میخام بخورمش منم خوردم انصافا خوشمزه بود طعمش تاچندروز توی دهنم بود ...اون شب تاصبح چندباری سکس داشتیم ..بهترین سکسم و فقط با اون دارم اخه سکسش عالیه ــ ازاون شب ده ماهی میگذرع وهنوز باهم سکس داریم . هیچوقتم پیشمون نشدم که باهاشم ...اگه الان داستان منومیخونه بهت بگم بیا پیشم دلم خیلی هوا کیرتو کرده...
نمایش همه...
#اولین_سکسم_بافریبا با سلام سکس دو هفته پیشم رو با زنی مطلقه و بسیار زیبا و سکسی به نام فریبا تعریف کنم،اسم خودم محسن ،راستش بهم میگن خیلی خوش تیپی،قد 190وزن 78سنم 23ساله،فریبا مادر زن داداشممه 39سالشه ولی اصلا بهش نمیخوره درخت 20ساله داشته باشه،از اولین روز که دیدمش متوجه نگاههای سنگینش شدم،یه شب همگی دعوت خونه ما بودن،من و فریبا نگاهمون به هم گره خورد، از فریبا بگم یه خانم سبزه خیلی خوشگل با ممه های درشت و کون خوش فرم،واقعا هیکلش سکسی بود،اون شب خیلی نظر بازی کردیم،مخصوصا وقتی دورو برمون خلوت میشد،اون منو نگا میکرد وقتی هواسم نبود،وقتی متوجه میشدم اون نگاهش رو می دزدید و من شروع میکردم تا زمانی که نگاهها تلاقی میکرد و هر دو لبخند میزدیم،دیگه طاقت نداشتم باید اون لبهای ناز رو می بوسیدم باید کاری میکردم،دل به دریا زدم و بهش پیام دادم،عزیزم میشه امشب منم بیام خونتون؟خونه فریبا بعد طلاق طبقه بالای خواهرش بود که در مشترک ورودی داشتن،ولی خودش تنها بود،با نگاهم التماسش میکردم،جواب داد،قدمتون رو چشم با خانواده تشریف بیارین،دوباره پیام دادم اذیتم نکن،گفت ساعت دو شب در برات باز میذارم ،قبل دو رسیدم در خونه اش بسته بود،زنگ زدم گفت باز کردم،سریع و آرام بیا بالا،منم همین کارو کردم و مستقیم رفتم خونه اش،کفشامو آروم درآوردم،وای چی می دیدم،چقدر زیباتر شده بود با اون تاپ و اون دامن کوتاه،آرایش ملایمی کرده بود ولی بی نهایت زیبا بود،نتونستم خودمو کنترل کنم،نه سلامی نه علیکی ،فقط رفتم بغلش کردم و شروع کردم لب گرفتن ازش،اونم عطش داشت،بعد پنج شیش دیقه لب دادن و گرفتن ،گفتم فریبا جانم خوبی،گفت محسن میشه یه لحظه رهام کنی،آخه سفت چسبیده بودم بهش و تو بغلم بود،گفتم چشم عشقم،گفت:محسن جان شربتی چیزی نمیخوای؟نه فدات شربت همون لبات بودن،رفت دوباره یه چک کرد،در و قفل کرد و گفت بریم تو اتاق خواب،فریبا جان بیا دیگه،طاقت دوریت رو ندارم ،گفت:تا صبح کلی وقت داریم،بعد کی به تو گفته من اجازه سکس بهت دادم،با این حرف پریدم بغلش و آوردمش رو تخت،گفتم:باشه من قهر میکنم میرم،گفت:شوخی کردم ،تاپش و سوتین خوشگلش رو درآوردم و مشغول خوردن ممه های سایز 85اش افتادم،چقدر خوردنش لذت داشت،فریبا هم خوشش میومد ،اونم پیرهن منو درآورد و کمربندم و باز کرد،دقیقا کون بزرگ و نرم و خوش فرمش روی کیرم بود،از پایین هم لختش کردم و اون منو ،فقط شرتامون مونده بود،شرت فریبا که خیس بود کیر بیست سانتی من هم نیمه شق بود،شرتشو درآوردم و چه کس کوچولو و نازی داشت ،بدون مو،و خیلی خوشبو،کمی خیس شده بود،وقتی با زبون لیسش زدم از اون آهههای شهوانی کشید و باعث شد کسش چند دیقه دیگه بخورم و اون آه و ناله کرد،نوبت من بود ،شرتم جلو صورتش گذاشتم،سریع شرتمو درآورد و کیر نیم شق شده رو کرد تو دهنش،شروع کرد ساک زدن،کیرمو تا حلقش میکرد تو دهنش ،واقعا عالی بود،پنج دیقه ای ساک زد،تا کیرم شق شق شد،قربون بلاش میرفت،رو تخت خوابید پاهاشو باز کرد کیرمو رو کس خیسش مالیدم یه قرص تا خیری هم خورده بودم وگفت:محسن جان بکن دیگه،دارم دیوونه میشم تو رو خدا جرم بده،منم نوک کیرم و با سوراخ کسش تنظیم کردم سرش که رفت یه آهی کشید که کیرمو با فشار تا دسته کردم تو کسش،جیغ کشید ولی دستمو به موقع در دهنش گذاشته بودم،تجربه قبلی بهم یاد داده بود وقتی کیر بیست سانتی خیلی کلفت و یکجا تو کس کنی حتما جیغ میکشه،حتی اگه طرف جنده باشه،فریبا که جنده نبود وقسم میخورد که به جز شوهرش به هیچکس نداده،فکر میکنم راس میگفت،شروع به تلنبه زدن کردم ،فریبا تو عرش بود و همش قربون صدقه کیرم میرفت،بکن عشقم بکن،کاش شوهرم نصف تو کیر داشت،بکن عزیزم کسمو پاره کن،واقعا لذت دوطرفه بود تنگی و داغی کسش خیلی حال میداد،فریبا با چند لرزش ارضا شد ،ولی من هنوز جا داشتم ،گفتم داگی وایسه ،اولش ترسید فکر کرد میخوام از کون بکنمش،چون از کون نداده بود،منم بهش اطمینان خاطر دادم ،از پشت شروع به کردنش کردم ،آخ و اوخ اونم دوباره بلند شد ،داشت آبم میومد کیرمو کشیدم بیرون که همزمان ارضا بشیم با دو انگشت کسشو میکردم،بهش گفتم آبم بیاد کجا بریزم گفت رو کونم بریز،دوباره شروع به کردنش کردم کس تنگش حالی به کیرم میداد که هیچ کسی نداده بود،از لذت اونم لذت میبردم تا دوباره ارضا شد منم یه دیقه بعدش ارضا شدم و تمام آب کیرمو رو کون و کمرش ریختم،خوابید رو تخت ،منم خوابیدم روش،امیدوارم ببخشید اگه بد نوشتم چون اولین بارم بود. #پایان
نمایش همه...
سلام دوستان! من امینم ۱۶ سالمه این داستان مال همین امساله.من یه عمه دارم ک هنوز شوهر نکرده و خیلی وقته که تو کفشم منتظر یه موقعیت خوب بودم ک بکنمش حتی وقتی خونه پدربزرگم میرم اون ممه هاش که زیر تاپ تنگشه دیوونم میکنه.حتی وقتی باهم سفر رفته بودیمم پیش من میخوابید ک کونشو تو خواب ب من جفت میکرد دیوونه میشدم و حتی وقتایی ک خونه پدربزرگم خالی بود میرفتم با شرتو سوتینش جق میزدم. داستان من از اونجا شرو میشه که قرار بود بریم خونه پدربزرگم که من بعد از ظهرش کلاس داشتم و باید میرفتم .من رفتم کلاس و اومدم دیدم همه دارن میرن بیرون ک من گفتم نمیام بعد گفتن پس مواظب عمت باش تو اتاقشه(عمم نمیدونست ک من نمیرم) بد همه رقتن من رفتم داخل خونه ی یک ربع نشستم حوصلم سر رفت گفتم برم تو اتاق عمم ببینم دارع چیکار میکنه از پله ها رفتم بالا دیدم داره صدا میاد درو باز کردم باورم نشد دارم چی میبینم عمم با یه شرت و سوتین رو تختشه داره بایه کیر مصنوعی با کسش ور میره منم ک کم کم داشتم راست میکردم ی سرفه کردم بد عمم تا منو دید جیغ کشیدو رفت بیرون منم جمو جور کردم رفتم دیدم عمم پایینه داره تلویزیون میبینه بدش به من گفت که به کسی نگم اونم ی دس به کیرم زدو گفت افرین با این کارش که حشری شدم رفتم اب خوردم بد برگشتمو از پشت ممشو گرفتو گردنشو خوردم(ممش خیلی خوبه من هروقت روبوسی میکردم خودمو میمالوندم ب ممش) بد دیگه حالم دست خودم نبود یک دفعه لبام رفت رو لباش بعد بردم تو اتاقش تا رفتم تو مثل کیر ندیده ها افتاد به جون کیرم خیلی خوب میخورد همینطوری ک میخورد با ممش ور میرفتم وای چه چیزی بود بعد یک ربع بلندش کردم گزاشتم رو تخت بد لباساشو دراوردم افتادم ب جون ممش اینقد خوردم کبود شده بود گفت دیگه نمیتونم جرم بده منم که از خدا خواسته یکم کسو کونشو اب بندی کردم و کیرمو یواش کردم تو کسش ی جیغ کشیدو اه ناله سکسی خودشو شروع کرد.من همینطوری تلمبه میزدمو با چوچولوش بازی میکردم بد 10دقیقه برش گردوندم حالت سگی گزاشتم تا دسته تو کسش(راستی کیرم 16سانته) بد دیدم خیلی داره حال میکنه سرعتمو بیشتر کردمو دیدم ابم دارع میاد کشیدم بیرون و یکم لب بازی کردیم بد گفتم کرم داری گفت اره ولی از کون نمیدم بهش گفتم تو میتونی ندی ولی من میگیرم رفتم کرمو اوردم و مالوندم تو کونشو بد با انگشتام کم کم اوپنش کردم بد سر کیرمو تا نصف نزاشتم تو جیغ کشید گفت جرم دادی اخه تازه افتتاح شده بود ی دونه زدم در کونش گفتم الان خوب میشه بعد ۵دقیقه دیدم کلی حال کردو نالش رفت بالا بد دیدم ابم داره میاد بهش نگفتم برش گردوندم تا برام ساک بزنه همرو خالی کردم تو دهنش(البته قبلا یه بار تو کسش خالی کرده بودم) بعد پاشدیم گفت بریم حموم تو حمومم دو بار از کسو کون گزاشتمش اونم خیلی خوب ساک میزد بد اومدیم بیرون زنگ زدم ببینم بقیه کجان گفتن ما دیر میایم شما شام ی چیز بخورین منم ک اینو شدیم سریع قط کردم رفتم بالا دوبار دیگه جرش دادمو از کونش خون اومد. #پایان
نمایش همه...
سکس_باپسرخاله_متاهل سلام.اسم من مرجان.19 سالمه.این خاطره برمیگرده به زمانی ک 16 ساله بودم.یه پسرخاله دارم به اسم پوریا.اون موقع 26 سالش بود.یه پسری که از هر فرصت استفاده میکرد تا دخترای فامیلو دید بزنه.یه مسافرت رفتیم به شمال.توی ویلایی که کرایه کرده بودیم با خالم اینا شب رو گذروندیم.خلاصه یکم از خودم بگم.من بدن سبزه ای دارم یکم تپلم قدمم 172 هست.پسرخالمم 186 قدش بود و خیلیم جذاب.اون تازه 3 ماه بود که عقد کرده بود و زنش هم همرامون بود.یه روز صبح قرار شد برای جمع کردن چوب برای آتیش بریم جنگل.ولی فقط منو پوریا رفتیم.حدودا 1 ساعت شد ک رفتیم حال کردیمو اومدیم.توی جنگل یه کلبه ی چوبی دیدیم که داغون بود.فقط تیکه هایی از چوب اونجا بود.پسرخالم همینجوری بحثو پیچوند و میگفت چ سینه هایی بهم زدی!چ بزرگ شدن.سینه های سمیه(زنش)هم اینجوری نیست.مال تو خیلی خوش فرمه.خلاصه من جدی نگرفتم.به کلبه ک نزدیک شدیم یدفعه منو بغل کرد و گفت دلم میخواد کستو ببینم.میذاری؟اول من مانعش شدم ولی بعد که از رو شلوار کسمو میمالید شل شدم و گذاشتم شلوارمو بکشه پایین.منو چسبوند به دیوار کلبه خودش نشست و تا حد مرگ کسمو لیس زد.دیگه داشتم از حال میرفتم که دیدم کیرشو انداخت بیرونو ایستادنی میکرد لای پامو میاورد بیرون!منم که دوسش داشتم صورتشو گرفتم آوردم جلوی صورتم و تا تونستم لبشو خوردم.اونم به کارش ادامه میداد.صدای نفساش توو گوشم داشت دیوونم میکرد.بعد منو برگردوند از پشت خودشو میمالوند به من.از این حرکاتش خیلی خوشم میومد.منو از پشت گرفته بود میمالوند به خودش و از زیر لباسم هم سینمو میمالوند.داشتم میمردم از لذت.دستشو آروم برد پایین و کوسمو میمالوند و گردنمو میخورد.بدنم داغ شد.یدفعه بهم گفت توهم ماله منو بخور.منم ک کاملا حشری شده بودم با دلو جون قبول کردم.توو اون لحظه به هیچ چی جز خودمون فکر نمیکردیم.انقدر خوردم که آبش اومد.بعدم آبشو خالی کرد رو زمین و یه بار دیگه واسه اینکه من ارضا بشم نشست و کسمو خورد.وقتی که بدنم لرزید فهمید که ارضا شدم گردنمو بوسید و رفتیم دنبال چوب.روز بعدشم دوباره رفتیم همونجا.ولی بعد زاسه ی شوهرخالم مشکل پیش اومد برگشتن تهران.بعد از اون ماجرا به خاطر یه سری مشکلات دیگه ندیدمش.ولی دلم خیلی هواشو کرده 8 نوشته: مرجان #پایان
نمایش همه...
سلام. من مینا16سالمه ودختری نسبتاچاق خیلی چاق هم نیستم. قدم1/54هست سفیدپوستم وقسمت های حساسمم عالین خب بگذریم میرم سراصل مطلب. ی روز توفصل تابستون تنها بودم و گوشیم که هیچ وقت خدازنگ نمیخورد به طوراتفاقی زنگ خورد.نگاه کردم دیدم شوهرخالمه جواب دادم.گویامامانم تلفنشوجواب نداده بودب من زنگیده بود گفتم که مامانم خونه نیست.یه نیم بعد درخونه به صدا دراومد وبازکردم شوهرخالم بود تعارفش کردم اومدداخل نشست براش شربت اوردم وخورد دیدم بدجور اندامموبراندازمیکنه ازخودم خجالت کشیدم و یکم خودمو جمع وجور کردم نشستم. نفهمیدم چیشدکه یهوهولم دادتوبغلش تند تند بوسم میکردم سینه هامومالش میدادمنم نتونستن خودموکنترل کنم همراهیش کردم.بعدازچنددقیقه لخت لختم کرد اونم لباساشو دراورد من از جلومادرزادی بازم بهش گفتم ک بازم اونم از خدا خواسته دوست داشت از جلوبکنه بعدازکلی کل انجار قبول کردم از جلوبکنه... اول برام خورد خوب حال اومدم و بعدمن براش ساک زدم اوووووم طعم ساک عالی بود. خیس خیس شد کاندومشو زدسرکیرشو بعدازکلی حشری کردنم وخوردن سینه هام ولاپایی زدن سرشوآروم کرد داخل کسم ازبسکه تنگ بود به سختی رفت داخلش میگفت وای مینا جنده کی بودی تو منم میگفتم تو همین طور که تلمبه میزد یه شاتاراق میخوابوند روسینه هام سایزشون(75)هست سینه هام قرمز شده بودن بهم میگفت وای چه کس تنگ و داغی داری لعنتی... بهم گفت دیگه خسته شدم نمیتونم تلمبه بزنم تو بیا ادامشو بزن مدل69نشستم بانازمیرفتم بالامیومدم پایین وای نمیدونید چه حالی میکردم اخه عاشق سکسم... اونم از پشت شاتاراق میخوابوند روکونم درد میگرفت ولی حال میکردم... آبش داشت میومد و زودی بلند شد موهامو از پشت گرفت سرمو گرفت بالا و مالید تاآبش اومد ریختش تو صورتمو یخوردشم اومد تو دهنم منم باآب دهنم مخلوطش کردم و ریختمش بیرون پاشدم و پریدم تو حمام ی دوش گرفتم و شوهرخالمم رفت غسلمو کردم اومدم بیرون دیدم گوشیم داره زنگ میخوره دیدم شوهرخالمه... جواب دادم گفتم جوووونم گفت مرسی عزیزم خیلی خوب بود...گفتم خواهش تلفن قطع کردم. من هنوز که هنوزه دنبال یه فرصت هستم که جوربشه منو بکنه اما هنوز نشده... نوشته:مینا
نمایش همه...