cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

داستانڪده

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
875
Obunachilar
+2424 soatlar
+657 kunlar
+6130 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

♧︎︎︎ اڪانت مجازے همہ ڪشورها ♧︎︎︎ ༗موجود༗ 🌈خام و بدون ریپورتے💫 ༗تضمینی༗ ☄قابلیت گذاشتن استورے☔️ @SHAHPESAR_TANHA @SHAHPESAR_TANHA 📱خاستے پیوے باش💥☝️🏻☝️🏻☝️🏻
Hammasini ko'rsatish...
sticker.webp0.09 KB
دقیقه لباش تو دهنم بود واقعا خوش طعم بود یادش بخیر بلند شد نشست روم سینه هاشو گرفتم تو دستم اووووف دوتا اناره خوش فرم و نرم یکم مالیدم سریع مانتو آبی شو در آوردم از زیرش لباس نداشت فقط کرست تنش بود کرست سیاه اونم لباس منو در آورد کرستشو باز کرد خودش شروع کردم خوردن جون چه سینه هایی داشت سبزه بود یکم ولی واقعا خوش مزه و خوش بو بدون ی لک آنقدر خوردم که حشرش زد بالا اومد سمته کیرم شلوارم با شورتم باهم کشیدشون پایین گفت جون عجب کیری داری کوچیکه ولی نازه شروع کرد مالیدن و بعدش انداخت دهنش ساک زدن کم کم تاته می‌کرد تو حلقش گفتم خوبه الان آبم میاد پاشد کشید پایین گفت بکن توش وای عجب کسی داشت صورتی و بی مو یکم تف زدم بهش کله کیرم گذاشتم یواش کردم توش ی آه گفت بعد گفت تند تند بکن شروع کردم تلمبه زدن بعد دو دقیقه گفتم آبم داره میاد کجا بریزم دیدم دهنشو آورد جلو کیرم کرد تو دهنش ساک زد تا آبم بیاد همشو خورد وای چه حالی داد نمیدونید خیلی لذت داره آبتو یکی میخوره اونم اون کسه بی نقص از خودمم بزرگتر بود ۵ سال واقعا حال داد از اون روز هفته ای یه بار میزدم زمین حتی از پشتم کردمش چند بار نمی‌داد میگفت شوهرم ابی ام تا حالا از کون نکرده منو ولی من مخشو میزدم راضیش میکردم از عقب میزدم ۴ ماه پیشمون بود کارمون سکس بود فقط تا اینکه شوهر کونیش بوبرد فهمید دعوامون شد نزاشت دیگه بیاد سره کار الانم دشمنمه تو محل ولی هیچ گهی نمیتونه بخوره کس ننش یه دخترم جدیدا به دنیا آوردن که جنده آینده محل قراره بشه… نوشته: حسین
Hammasini ko'rsatish...
#زن_شوهردار #منشی سلام قضیه برای ‌۸ ساله پیشه وقتی آتلیه داشتیم که یه آگهی دادیم که منشی میخوایم بعد چند روز یه خانومه واقعا زیبا اومد که کار کنه برامون هم یاد بگیره هم کار کنه دل تو دلم نبود که خواهرم ورش داره برای منشی گری چون واقعا گوشت خوبی بود قدش ۱۶۵ وزن ۶۰ تقریبی کون تپل اندام ردیف ساپورت نازک که کل نگاهتو می برد سمته کونش یعنی لاس زدن باهاش عالی بود چ برسه که بتونم بکنمش خلاصه سرتونو درد نیارم استخدامش کردیم بچه خیابون خودمون بود ولی تا حالا ندیده بودمش جدید ورود بود بعدا فهمیدم زن یکی از بچه محل های کیری گوزوی بیناموسه محله مونه که از بس لاشی بود زنش دوست داشت بهش خیانت کنه خلاصه خوشتیپ سکسی و اوپن ماین بود همون اولین روز رفتم تو فکر که چه جوری مخشو بزنم بکنم این لعبتو چون واقعا خوب بود داشتم تو کفش میمردم کم کم با هم ندار شدیم دیدم پایس شوهر داشت ولی باهاش خوب نبود اسمش ابراهیم بود میگفت ابی بهش عشقه لات بود ولی گهی ام نبود با موتور پیک موتوری کار میکرد مواد فروشم بود خلاصه آبجیم ظهر به بعد می اومد دره مغازه صبح تا ظهر تنها بودیم با هم بهترین موقعیت بود که مخشو بزنم صب من باز میکردم آتلیه رو اونم میومد تا ظهر تنها بودیم هر روز باهم که کم کم بحث ازدواج شد گفت زن نگیریا بد بخت میشی فلان من پشیمونم فهمیدم داره نخ میده بهم از این صحبتا تا چند وقت باهم درد دل کردیم دیگه راحت شده بودیم باهم تو آتلیه موهاشو باز می‌کرد وقتی داخل عکاس خونه بودیم ساپورت پوش بود کونه گنده خوش فرم سینه هاش واقعا خوب بود کمر باریک دندون خرگوشی همه جوره تو کفش بودم خودشم میدونست تا اینکه یه روز باهم بودیم تو آتلیه تو گوشیش فیلم سوپر داشت داشت نگاه می‌کرد من یهو دیدم خندید گفت به کسی نگیا گفتم نه بابا خیالت راحت گفت میخای ببینی گفتم آره گوشیشو داد بهم گفت تو دسته خودم باشه ی جورایی اومد تو بغلم داشتم میدیدم زنه داشت ساک میزد تو فیلم گفتم چه خوب میخوره دلم خواست گفت به وقتش عجله نکن اینو که گفت کیرم شخ کرد گفتم تا اون موقع من مردم از کف گفت نترس زیاد دور نیست موقعش گفتم کی مثلا گفت اگه بخای همین امروز بزار پیکه لابراتوار بیاد بره میریم پشت منو میگی قند تو دلم آب شد گفتم باشه گفت تازه مانتومم زیپی از زیرم فقط یه سوتین تنمه گفتم جون مراسمه سینه خوریم داریم پس بایه چشمک معنی دار یعنی گفت آره خلاصه مشروبم داشتم تو آتلیه پیکمون که اومد رفت گفتم خوب الوعده وفا بریم تو گفت من میرم چند دقیقه بعد تو ام بیا گفتم باشه رفتیم پشت نشستیم چند پیک مشروب شیشه ای خوردیم تو آتلیه کلش داغ شد شوخی دستی رو شروع کرد بشکونم اینا می‌گرفت بعد من رونشو بشکون گرفتم گفتم ببینم جنس ساپورتت چجوریه گفت بگیر نترس رونشو آورد جلوم مانتوشو داد بالا قشنگ که نوک کسش معلوم بود یکم اوف چه رونی داشت گوشت خالص الانم یادش افتادم راست کردم خلاصه گفتم دلم نمیاد ویشکون بگیرم این پارو حیفه گفت دلت میاد چیکار کنی گفتم نازکنم با ناز گفت نازش کن خوب منم نامردی نکردم گفتم تا پشیمون نشده قشنگ بمالمش سریع دست گذاشتم رو رونش جووون چقد داغ بود شروع کردم مالیدن گفتم نازی دیدم چشاشو بست گوشه لبشو گاز گرفت یکم حشری شده بود رفتم رو اون یکی رون پاش چند لحظه مالیدمش سریع رفتم وسط پاهاش جون چه کسه قلمبه ای اومد تو دستم وای خیلی نرمو داغ بود مالیدمش دیدم گفت جون بمالش حسین دستت خیلی داغه دیگه گفتم لحظه موعود رسید رفتم تو کاره لبش شروع کردم خوردنه لب و گردن چن
Hammasini ko'rsatish...
حین بود که آقای زندانی داشت در گوش خواهرم زمزمه میکرد که داره آبش میاد و اگه قول بده که بازم بهش بده آبشو تو صورت خواهرم نریزه ولی سودابه که میدونست اون کار خودشو میکنه گفت هرکاری میخوای بکن طرف هم که انگار از خداش بود اینو بشنوه کیرشو در آورد و جلوی صورت خواهرم شروع کرد جق زدن و آبشو پاچید رو صورت سودابه سودابه که از دستش عصبانی بود زود بلند شد و رفت حموم و وقتی از کنارم رد میشد دیدم که راه درست نمیتونه بره و همه جای بدنش قرمزه که ازش پرسیدم چند بار آبتو آورد که جواب داد به تو کسکش ربطی نداره تو فقط از این به بعد وایسا کسکشی خواهرتو بکن . نوشته: سینا
Hammasini ko'rsatish...
#خواهر با خواهرم بعد طلاقش خیلی راحت شده بودم و حتی آمار دوست پسراش هم داشتم و اگر کسی رو میخواست بیاره خونه از من یکی نمیترسید و ازم میخواست که حواسم باشه تا بتونه راحت کس بده حتی یه دفعه که داشتم با ماشینم خودشو یکی از دوست پسراشو میرسوندم کنسرت همون تو ماشین جلوی من برای پسره ساک زد و آبشو خورد و تو صورت من نگاه کرد و خندید حس میکردم خوشش میاد جلو من جنده بازی در بیاره و منو اذیت کنه چون یه دفعه دیگه هم زنگ زد برم پیشش که وقتی رسیدم دیدم لخته و فقط یه شرت پاشه و داشتم باهاش حرف میزدم که یکی از تو اتاق صداش زد که بره و اونم جلوی من شورتشو در آورد و گفت که این پسره رو تازه باهاش دوست شده و کیرش خیلی کلفته و دفعه پیش که بهش داده حسابی کسشو گاییده و خشن کرده بودش و میخواست که من همون اطراف وایسم که اگه خیلی ناجور داشت میکردش برم تو کمکش کنم خلاصه رفت تو اتاق و لای در و باز گذاشت که من حواسم باشه چشمم داشت میزد بیرون وقتی کیر یارو رو دیدم عین کیر سیاه پوست ها کلفت و دراز بود و سودابه رو انداخت رو تخت و خودش هم نشست رو شکمش و کیرشو گذاشت لای سینه های خواهرم و عقب جلو میکرد تو دهنش و فرصت نفس کشیدن بهش نمیداد و میدیدم که سودابه دست و پا میزنه ولی دلم نمیومد مزاحمشون بشم کیرشو از جلو گذاشت دم سوراخ و موهای سودابه رو کرفت و یهو تا ته فرو کرد تو که نفس خواهرم بند اومد همونجا چند ثانیه نگه داشت و بعدش شروع کرد محکم تلنبه زدن تو کس خواهرم و مرتب چک میزد به سینه هاش و صورتش و گردنشو میگرفت و میدیدم که سودابه داره در حالی که پاره میشه حال میکنه و اصلا حواسش به من نیست تا اینکه یه جوری برش گردوند رو به شکم خوابوندش که صورت سودابه طرف من بود ،قرمز شده بود و جای انگشت روی صورتش مونده بود و اشکاشو داشت پاک میکرد و منو نگاه میکرد و استرسو تو چشماش میدیدم که به یارو گفت یه وقت فکر کون به سرش نخوره مثل اینکه دفعه پیش بدجوری اذیت شده بود سر کون دادن به اون کیر هیولا که یارو گفت فقط خفه شو و بخواب که تو این لحظه سودابه فهمید هدف کونشه و اومد که از زیر طرف فرار کنه ولی اون گرفتشو کیرشو که چرب میکرد گذاشت دم سوراخ کونش ،سودابه که بد ترسیده بود داشت ملتمسانه منو نگاه میکرد که برم کمکش و چشماش داشتن میلرزیدن و اشکش در اومده بود که یارو کیر چربشو هل داد تو کون خواهرم و درد و تو چشماش دیدم که نمیتونست حتی حرف بزنه یه کمی که تلنبه زد سودایه صداش در اومد که سینا تو رو خدا نزار منو اینجوری بکنه دارم جر میخورم کونم داره پاره میشه همین جوری که اینارو میگفت یارو داشت سگی کونش میزاشت و اصلا کیرشم نبود که خواهرم داره زیر کیرش زجه میزنه و سودابه داشت التماس میکرد که برم جلوشو بگیرم ولی دلم نمیومد اون صحنه رو خراب کنم و داشتم حال میکردم خواهرم که دوست داشت جلو من بده و منو اذیت کنه رو داشت اون جوری میگایید موهاشو گرفته بود و میکشید سرشو عقب و حالا دیگه جفتشون داشتن منو نگاه میکردن سودایه با اشک و التماس و پسره با خنده و حرص داشت تلنبه میزد سودابه گفت به خدا دیگه اگه رنگ این کس و کون و ببینی و یارو گفت که دفعه پیشم همینو گفتی ولی دوباره زنگ زدی بیام جرت بدم به منم رو کرد و گفت حال میکنی چجوری آبجیتو میگام یا نه ، همین پریزوز چنان کردمش که گریه کنون از خونم رفت و میگفت که دیگه نمیده بهم ولی الان دوباره زیرمه و داره ناله میکنه،حسن راست میگفت این جنده از کیر سیر نمیشه که فهمیدم سودایه با حسن نامی دوست بوده که طرف انقدر کس و کونشو گاییده خسته شده و دادش به دوستش که تازه از زندان ازاد شده همین
Hammasini ko'rsatish...
لی خوبی داشتم آروم چشمم رو باز کردم دیدم مارال کنارم نشسته و داره نگام میکنه دستمو دراز کردم اوردمش بغلم صورتامون نزدیک هم بود صدای نفساشو میشنیدم بغلش کردم لباش رو لبام بود و اروم میبوسید تابش رو دادم بالا که خودش همراهی کرد و از تنش درآوردم سوتین نداشت منم دستم رو لای موهاش میکشیدم که آروم دیدم داره سعی میکنه لباس منو در بیاره منم کمکش کردم و تاب وسوتینم رو با هم در آورد بدنامون چسبیده بود بهم سینه های کوچیکش لای سینه های گنده من بود من یه شرتک تنم بود و مارال شورت داشت بدنم داغ داغ شده بود داشتم آتیش میگرفتم سینه هام از شهوت سفت شده بود داشتیم لبای همو میخوردیم که دست مارال رو روی سینه هام حس کردم یه اااااااه. اون یکی سینم رو خودم گرفته بوده بودم مارال یه دستش هنوز پشتم رو نوازش می داد لبش از رو لبم جدا شدو رفت روی گردنم آروم آروم داشت لیس میزد و منم هر لحظه شهوتم بیشتر میشد دستم رو بردم سمت کونش از زیر شورت باسنش رو گرفته بودم چنگ میزدم مارال دیگه نوک سینه منو گذاشته بود لای لباشو داشت بازبونش بازی میداد دوس داشتم فسنگ بزاره دهنشو میک بزنه اما انگار میخواست منو آتیشی تر کنه نگم براتون داشتم دیوونه میشدم ااااه اااه. همونجور که توبغل هم بودیم اروم مارال رو بردم زیر خودم شروع کردم گردنشو خوردن صدای آخ و اوخ مارال هم در اومده بود دهنم رو بردم سمت سینه هاش و شروع کردم به خوردنشون ااااه قشنگ نصف ممه هاش تو دهنم بود ااااه اونم ممه های منو گرفته بود دستشو داشت میمالید هردومون رو ابرا بودیم اینجوری اروم آروم از شکمش رفتم پایین با تکون دستم متوجه ش کردم که بچرخه و قنبل کنه جااااااان یه کون گرد سفید با شورت صورتی جلوی صورتم بود داشتم دیوونه میشدم شورتو از پاش در اوردم شورتک خودم رو هم در اوردم لای کونشو باز کردم جوووون یه سوراخ گرد تنگ جلوم بود زبونم رو چسبوندم بهش اونم با صدای اااای اااای ش شهوت منو بیشتر میکرد خودش با دستاش کونشو باز کرده بود هی فشار میداد به صورتم منم از پایین به بالا باز بالا به پایین واسش لیس میزدم زبونمو سفت کردم و فشار میدادم به سوراخش جیغ های کوچیکش دیوونم کرده بود خودم داشتم دیوونه میشدم زبونمو بردم رو کوسش . کوسش پر آب شده بود منم بازبون ار سوراخ کوسش رذ میشدم تا چوچولش مارالم اخ واوخش اتاق و پر کرده بود. همانطور که قمبل بود رفتم جلوش دراز کشیدم رو کانپه پاهام رو دسته کانپه بود مارال هم با کوس نشسسته بود رو صورتم ونم واسش میخوردم اونم لذت میبرد سینه هام تو دستش بود و منم ازشهوت بجای دادزدن کوسشرو میخوردم بعد از خوردن کوس مارال بایه جابجایی کوسش رو گداشت رکوس من کوس هردومون خیسه خیس بود همون جور که داشت می مالید شدتش رو بیشتر کرد تا ارضا بشه بعد اومد سمت ک س من و شروع کرد به خوردن چن دقیقه ای که داشت میخورد خودم شروع کردم به مالیدن چوچولم که با شدت زیاد آبم اومد و ارضا شدم همونجوری همو بغل کردیم و خوابیدیم. الان چند ماهه که منو مارال باهم زندگی میکنیم تقریبا هر شب که پیش همیم یه سکس خفن میریم سما ومارال نوشته: سما
Hammasini ko'rsatish...
#لز #زن_مطلقه سلام من سما هستم 30 سالمه حدود یک ساله که بعد از یه زندگی دو ساله، طلاق گرفتم و خونه بابام زندگی میکنم وکلا آدم حشری هستم و خیلی زود شهوتی میشم اما بعد از اون 2 سال زندگی آنقدر از شوهرم آسیب دیدم که نسبت به مردها خیلی بی میل شدم اما شهوتم کم نشده و خیلی وقتا با خودم ور میرم تا ارضا بشم بابام که تو یک کارخونه ی صنعتی کار می کرد و چندسالی هست که بازنشسته شده و من چون خیلی اصرار کردم که میخوام برم سرکار اون هم با صاحب کار سابقشون صحبت کرد و من قرار شد برم همونجا تو دفترشون مشغول بشم. البته خود صاحب کارشون چندسالی هست که رفته خارج از ایران زندگی میکنه و کارخونه و دم و تشکیلات همه دست دختر و پسرش مازیار و مارال هست و مازیار تقریبا همه کاره کارخونس اما مارال هم اونجا همیشه هستش و رابطه خواهر برادری شون خیلی خوبه روز اول رفتم سرکار مارال که از قبل یه کوچولو با هم آشنا بودیم یه میز تو اتاق خودش برام گذاشت و شروع به کار کردم از مارال بخوام بگم از من یکی دوسال بزرگتر بود صورت سفید از اون دخترایی که از بچگی ورزش کرده و بدن تقریبا لاغری داشت سینه هاش کوچیک بود اما خودش خیلی مهربون و صمیمی بود باهم زود گرم گرفتیم و رفت آمدم به شرکت جوری شده بود که صبح وسط راه منو سوار میکرد و بعد از ظهر هم با خودش بر می گشتم روزای اول حرفای معمولی بینمون ردوبدل میشد ومن خیلی کنجکاو بودم ببینم که دوست پسر داره یانه چون تنها هم زندگی می کرد خواستم بدونم کسی هست که بره خونشون حالی بکنن یانه. تا اینکه یه روز صبح سرکار اومدنی مارال ازم پرسید که بعد از طلاق با کسی ارتباط دارم یانه که گفتم نه بابا بعد از جداییم دیگه از مردا خوشم نمیاد… اما دوست داشتم حرف رو ادامه بدم تا از زبون خودش حرف بکشم که بعد از چند دقیقه حرف زدن گفتم تو چی با کسی هستی خندید و گفت نه بابا منم رابطه ی زیاد خوبی با مردا ندارم که گفتم پس تو هم با خودت ور میری که خندید چیزی هم نگفت. رسیدیم سرکار و طبق معمول مشغول کارای خودمون بودیم اما فضای بینمون به خورده واسم عجیب شده بود حس میکردم مارال چیزی میخواد بگه یا خودم چیزی میخواستم بگم نمیدونم اما انگار طه حس شهوت عجیبی تو اتاق بود که توان حرف زدن رو از جفتمون و رفته بود اون روز برخلاف همیشه که ساعت 5 میرفتیم ساعت 2 مارال گفت سما من میخوام برم حاضر شو تو هم برسونم. خلاصه راه افتادیم گفتم خبریه زود میری امروز نکنه… دیگه ادامه ندادم و خندیدم اونم خندید گفت نه بابا گفتم که با کسی رابطه ندارم میخوام برم خرید اصلا تو هم بیا باهم بریم گفتم نه بابا من دیگه کجا بیام برو بهت خوش بگذره که دیگه دست برنداشت و گفت باید بیای اصلا باهم بریم خوش بگذرونیم شب هم میریم خونه ی من می خوابیم فردا هم پنجشنبه هستشو سرکار که میخوایم بریم که گفتم نه بابا بابام اجازه نمیده بیرون بمونم گوشیش رو در اورد زنگ زد به بابام وبه‌ گفت که من تنها هستم سما شب پیش من میمونه چون بابام هم به خانواده مارال اعتماد زیادی داشت قبول کرد راستش پیش خودم گفتم حتما یه پارتی دعوتیم میریم خوش میگذرونیم یه شب. خلاصه رفتیم خرید کردیم و مارال واسه خودش لباس خرید واسه من هم یه خورده خرید کرد و رفتیم کافه و… خلاصه کلی خوش گذروندیم بعدش رفتیم خونش زنگ زد از بیرون غذا آوردن ازم پرسید مشروب میخوری گفتم اره آورد یه چندتا پیک خوردیم و موزیک گذاشت کلی رقصیدیم و من رفتم رو کاناپه دراز کشیدم که نفهمیدم کی خوابم برو فکر کنم نزدیکای صبح بود که حس کردم یه نفر بهم چسبیده و داره دست میکشه پشتم انقدر آروم دستش رو حرکت میداد که حس نوازش خی
Hammasini ko'rsatish...
و کردم داخل کسش دوباره و یه ۵ دقیقه ای کردم وایی کسش چی بود گرم و نرم لزج و تنگ تنگ گوشتای کسش به کیرم چسبیده بود بزور تلنبه میزدم که یه دفه ای لرزید و جیغ محکمی کشید من زود کیرمو در اوردم با دست دور کسشو ماساژ میدادم که ارگسامش دوبرابر بشه ابش غلیض و سفید رنگ بود اومد چه بوی سکسی داشت گذاشتم اوما به حالش دوباره زدم توش یه چند دقیقه ای طول نکشید گفتم داره میاد چیکار کنم گفت میخوام بخورمش درش اوردم بلند شد واسم ساک میزد یه دقیقه ای طول نکشید ابم با فشار پاچید دهنش احساس کردم کل بدنم خالی شد و ابمو قورت داد وازش تشکر کردم و بعد باهم رفتیم حموم که دوباره یه دس دیگه زدمش و اومدیم بیرون لخت بغل هم نشسته بودیم و لب میگرفتیم دیدم ساعت ۳.۴۵ دقیقه شده بغل هم لخت خوابیدیم ساعت ۸ بیدار شدم دیدم نیستش نیگا کردم اشپزخونه دیدم لخت اونجا داشت شیر موز درست میکرد رفتم از پشت بغلش کردم دوتامون لخت بودیم و از گردنش بوس گرفتم و گفت برو بشین امروز ابتو کشیدم یکم خودتو قوی کن بعد اون شب سه بار هم زدمش که فرداش نرفتم مدرسه حوصله نداشتم و شب ساعت نزدیکای ۱۰ ۱۱ خونه عموم اومدن و فقط اگه فرصتی میشد در حد یه لب از هم میگرفتیم و فرصت دوباره نشد که بکنم و بعد از ۴ ماه ازدواج کرد رفت یه شهر دیگه نتونستم بهش برسم امیدوارم از داستانی که نوشتم خوشتون اومده نوشته: میلاد
Hammasini ko'rsatish...
سکس با دختر عمو سلام اسمم میلاد هست ۲۰ سالمه هیکلم خوبه یه کیر دارم ۱۷ سانت نه زیاد باریک و نه زیاد کلفت متوسطه و دختر عموم که اسمش زینب هست یه دختر ۲۵ ساله هست که با کون بسیار پهن و درشت و قد بلند سفید هست که ممهای ۷۵ تو اون بدن قوقا میکنند با نوک صورتی داستان از اونجایی شروع میشه دوسال قبل که من ۱۸ سالم بود که ما روستا زندگی میکنیم و برای سال اخر مدرسه ام میرفتم شهر خونه عموم بودم .عموم چند سالیه که فوت کرده و فقط زن عمو و ۳ دختر و یه پسر ۲۳ ساله داخل خونه زندگی میکردن دخترای عموم کلا خیلی راحت تو خونه میگردن جلوم با ساپورت چسبون و پیرهن معمولا هم با شروالک پیش من بودن و بگو بخند باهم داریم یه روزی عمه زن عموم که شهرستان زندگی میکنن فوت کرد و دوتا دختر عموهام که اسمشون لیلا و فاطی بودن با زن عمو و پسر عمو رفتن واسه مراسم من مدرسه بودم ساعت ۲ برگشتم خونه دیدم فقط زینب خونس پرسیدم په بقیه کو گفت رفتن و این جریانه و تا فردا میان دلم پرپر زد منم خیلی رو این دختر عمو کراش داشتم چون واقعا جذاب و خوش اندام بود خلاصه نهار گذاشت باهم خوردین بلند شد ظرفارو شست گفت من میرم حموم تو هم برو استراحت کن رفتم داخل اتاق اونم لباساشو ورداشت و رفت حمام خونشون یه جوری بود باید از اشپز خونه بری حموم و یه هال روبروی اشپز خونه دارن و یه اتاق سمت چپ اشپز خونه و اتاق دیگه سمت راست بودن منم دیدم رفت حموم رفتم نشستم داخل هال و با گوشیم کار میکردم که صدای باز کردن در حموم اومد و یکم بعد زینب با یه هوله ای رو تن پیچیه و حوله دیگر داشت موهاشو خشک میکرد سرش رو به پایین بود متوجه من نبود حوله که پیچیده بود رو تنش افتاد اونم وایی چا صحنه ای دیدم یه ممه های درشت و یه کس تراشیده و سفییید و پهنی کون عالی ‌که خم شد هوله رو برداره منو دید که نگاهش میکردم جیغ کوچیک زد و رفت داخل اتاق راستی این دختر عموی ما مطلقه بود عروسی کرد بعد عروسی ۳ ماهی نگذشت با شوهرش نساخت و طلاق گرفت که با دیدن این صحنه کیرم دسته بیل شد وای خدا یکار کنم دیگه حشریت زد بالا دیدم در اتاق چفت نکرده یواش رفتم دید زدم پشتش به من بود وایی کون گرد و خوشکل جلوی صورتم بازی میکرد دیگه دلو زدم به دریا رفتم داخل تا منو دید جیغ زد برو بیرون مگه نمیبینی لختم گفتم لخت باشی من عاشقتم دیونتم چیکار کنم کسی هم نیست نترس هیچکی هم نمیدونه بینمون داره چه اتفاقی میوفته گفت خجالت بکش من مثل خواهرتم برو بیرون گفتم نمیتونم رفتم جلو دست زدم به شونش دستمو زد التماسش کردم گفتم بخدا دیونت شدم بزار فقط این بار دیگه تکرار نمیشه اصلا دیگه نمیمونم خونتون گفت اصلا کسی میفهمه مشکل میشه برامون گفتم کسی نمیاد درو هم قفل میکنیم دیدم یکم شل گرفت چون اون هم نیاز داشت یه ۵ ماه از طلاقش گذشته بود و دختر جونی بود نیاز داشت رفتم درو قفل کردم و قبل که برم داخل اتاق شلوار و پیرهنمو در اوردم و با شورت که کیرم میخواست شرتو جر بده اومدم داخل کیرمو دید چشماش باز شد رفتم نزدیکش دست کشیدم به کتفش و یواش دستمو بردم سمت گردنش کشیدمش سمت خودم و لبامون چسبیدن به هم اینقدر لب و زبونشو خوردم که اون دیگه گفت بسه خودشو کشید عقب شرتم داشت کیرمو اذیت میکرد درش اوردم و رفتم جلو بهش گفتم خم شو بخور خم زانو زد اول با دست باهاش بازی کرد و بعد انداخت دهنش اول سرشو لیس زد و بعد یواش یواش کرد تو دهنش یه ساکی زد کل بدنم شل شد وایی خدا چه ساکی بود بعد یه ۶ ۷ دقیقه حس کردم ابم داره میاد بهش گفتم ولی ول کن نبود یه دفه ای با کل فشار ابمو ریختم دهنش اون میخواست ابمو بعد یکم به حال خودم اومدم بهش گفتم بریم از اتاق بیرون رو مبل نشست و پاهاشو وا کردم خدا چی دیدم یه کس تپل سفید با لبهای صورتی کم رنگ حتی تو فیلم ها ندیدم مثلش براش خوردم و کیرم دوباره زد بالا اول با کیرم رو کسش بالا پایین میکردم نفس داشت قطع میشد از بس که هات شده بود التماس میکرد فقط بکن کسش هم اب لزجی ازش اومده بود بیرون حتی به تف هم احتیاج نداشتی رو همون حالت رو مبل که بود پاهاشو رو کتفام گذاشتم و کردم توش یه جیغ محکمی کشید و کمرمو با دستاش چنگ میزد و یه مدتی میزدم توش و بعد بلندش کردم داگی رو مبل نشوندمش و از عقب خواست بکنم کونش که نزاشت گفت درد داره
Hammasini ko'rsatish...