غرق در افکار

لباس و کیفم>>>>>

به خودم توی آینه نگاه انداختم و فهمیدم که زیبا نیستم ازون روز به بعد تصمیم گرفتم چیزای بهتری باشم

هم اکنون، خر گربه:

خب مرور خاطرات بسه به درس که نمیرسم دیگه الان یه قهوه بخورم، یکم خونه رو مرتب کنم و وسایل و جا به جا کنم برم حمام و بعدش هم آماده بشم برم دفتر این وسط یه نودل هم بزارم برای ناهار چون وقت برای آشپزی ندارم

از موی چتری که بالای ابرو باشه متنفرمممممم اما ننه چی چه بچه بودممم

گویا از بچگی کلا عادتم بود بیشتر با پسرا رفت و آمد داشتم خدااااا ژست اینجا از کل عکسای الانم قشنگ تره

تولدم:)

فاطمه‌ی همیشه گرسنه

وای بچه ها بچگیاااام بغض کردم:)))

یا هیچکدام گربه؟