The Unspoken
شهرگردِ پیاده نورد به مقصدهایی از پیش تعیین نشده +در تلاش برای داشتن زندگی متمرکز در جهانی پر سروصدا هشتگها #BodyImage #MirroringSelf
Show more207
Subscribers
No data24 hours
+47 days
+1430 days
Posting time distributions
Data loading in progress...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Publication analysis
Posts | Views | Shares | Views dynamics |
01 سال ۹۹ همین حوالی همین طوری شده بودم، البته خیلی شدیدتر. رفتم دکتر معاینه کرد و گفت:
چشمات کمی ضعیفه، اما توصیفی که داری میکنی ربطی به این نداره، مشکلت روانیه.
این بخشی از یادداشت امشبمه:
احساس میکنم وجودم به سالیان سال استراحت نیاز داره تا آماده بشه برای ادامه دادن.
من خستهام. خسته از مضطرب بودن و مغزم یک پیشبینی خیلی درست درمورد آینده داره. قراره خیلی زود وارد مسیری بشم که مجبورم اضطراب بیشتری رو تجربه کنم و این انرژیش رو میگیره... واسه همین انقد بهم ریخته و خسته و مود پایین برخورد میکنه با همه چیز. انگار با همه وجودش میخواد از اومدن آینده جلوگیری کنه! آیندهای که خیلی دوست داره براش ذوق داشته باشه، اما چون نسبت بهش احساس ناتوانی داره فقط و فقط ازش وحشت داره.
#Journaling | 22 | 0 | Loading... |
02 بیصبرم و پا میکوبم رو زمین. کی یاد میگیرم با خودم همونطوری صحبت کنم که با کسایی که دوستشون دارم صحبت میکنم پس؟
#MirroringSelf | 26 | 0 | Loading... |
03 #آدام_فیلیپس
#حسرت | 28 | 2 | Loading... |
04 محکم برچسبی را روی پیشانی اش کوباندند.
دورش یک خط قرمز بود و با فونت قرمز بزرگ ، ضخیم و رسمی ای نوشته شده بود "آدم دورو".
حال آنکه آینه چیزی جز صداقت را نشانش نمیداد و تنها شاهد کشیده شدن او میان دو و چند احساس متناقضش بود. یکی از این ور میکشید و دیگری از آن ور.
او دورو نبود، فقط داشت عشق و نفرت، سکون و حرکت، غم و شادی و هزاران احساس مختلف دیگر را "همزمان" تجربه میکرد. | 26 | 0 | Loading... |
05 گاهی یه متن انگلیسی که میخونیم،
یه چایی که با زنمون میخوریم،
یه قدم که با دوستِ چندین ساله میزنیم،
یه تسکی که راحت انجام میدیم،
ایدههایی که تو حرفامون بدون زحمت مطرح میکنیم،
یه وسیلهای که هر روز ازش استفاده میکنیم،
حتی گاهی یه شوق و امیدی که تو دلمون حس میکنیم،
یه ذائقهی خوبی که در یک زمینه داریم،
یه هدفی که دلمون میخواد بهش برسیم،
نتیجهی یه مسیر طولانی و تا حدودی سخت و نسبتا پیچیده هستن.
چیزایی نبودن که دفعتا و بدون زحمت ایجاد بشن، براشون سالها به طور مستمر انرژی گذاشتیم یا هِی سیخ زدیم بهشون و ذره ذره بهبودشون دادیم تا به اینجا رسیدن.
الان چیزای ساده و دم دستی و بدیهیای به نظر میرسن، ولی پنج سال پیش، ده سال پیش، پونزده سال پیش اصلا اینطور نبودن.
گاهی یادمون میره چه راه طولانیای اومدیم.
یادمون میره یه لحظه بایستیم و از چشمانداز مسیر پشت سرمون و نقطهای که ایستادیم لذت ببریم. | 30 | 0 | Loading... |
06 گاهی یه متن انگلیسی که میخونیم،
یه چایی که با زنمون میخوریم،
یه قدم که با دوستِ چندین ساله میزنیم،
یه تسکی که راحت انجام میدیم،
ایدههایی که تو حرفامون بدون زحمت مطرح میکنیم،
یه وسیلهای که هر روز ازش استفاده میکنیم،
حتی گاهی یه شوق و امیدی که تو دلمون حس میکنیم،
یه ذائقهی خوبی که در یک زمینه داریم،
یه هدفی که دلمون میخواد بهش برسیم،
نتیجهی یه مسیر طولانی و تا حدودی سخت و نسبتا پیچیده هستن.
چیزایی نبودن که دفعتا و بدون زحمت ایجاد بشن، براشون سالها به طور مستمر انرژی گذاشتیم یا هِی سیخ زدیم بهشون تا به اینجا رسیدن.
الان چیزای ساده و دم دستی و بدیهیای به نظر میرسن، ولی ده سال پیش، پنج سال پیش اصلا اینطور نبودن. | 2 | 0 | Loading... |
07 Media files | 34 | 2 | Loading... |
08 از سیستم آموزشی بقیه جاها که خبر ندارم، ولی سیستم اینجا(یا حداقل سیستم آموزشی علومپزشکی) تحقیرآمیزه. انگیزه آدم برای یادگیری رو میگیره. استادی که برای تحقیر کردنت دنبال بهونه است ازت ایراد میگیره که چرا پاورپوینتت تصویر کافی نداره و بهت نمره تک میده. و تو فکرت و انرژیت درگیر این میشه که چطوری بقیه ترم نظرش رو جلب کنی، که نمره های بیشتری بگیری و واحد رو بتونی پاس کنی. اینکه خود درس رو یاد بگیری و کنجکاوی کنی درش به کل فراموش میشه.
از دیدم همه اینها نویز و حاشیه اند.
اونی برد میکنه که بتونه تا جای ممکن نادیدهشون بگیره و مسیر خودش رو جلو بره.
فارغ از اینکه همون روز آدم X و Y باهاش چه برخوردی داشتن و چطور زیرسوالش بردن.
#MirroringSelf | 33 | 1 | Loading... |
09 احتمالا همه این مدت با رشتهام مشکل نداشتم، با اساتید و نحوه برخوردشون، با حراست دانشکده، با بیمارهای متوقع و غیرهمکار، با تایم زیاد تلف شده در دانشگاه و با این وجود اجبار به حضور به موقع و خروج به موقع، و با همکلاسیهای پرحاشیهام مشکل داشتم.
و احتمالا مشکل آیندهام با رشتهام مهاجرت سخت و سرمایه زیادی که برای شروع لازم داره باشه.
بعد میگم چرا انگیزه ندارم 🕊
#MirroringSelf | 33 | 0 | Loading... |
10 Media files | 56 | 3 | Loading... |
11 و این.
من واقعااا عاشق اینم... | 57 | 1 | Loading... |
12 Media files | 54 | 0 | Loading... |
13 بین علوم مرزی وجود نداره.
مرتبط:
https://t.me/ToBeResearcher/407 | 65 | 0 | Loading... |
14 https://doi.org/10.1093/pnasnexus/pgae166
🔵 تاثیر پذیری تصمیم گیری های اجتماعی از میکروبهای روده!
📌 شواهد فزاینده حاکی از آن هستند که فلورمیکروبی روده روی رفتارهای اجتماعی تاثیر می گذارند.
📌 در تحقیقی برروی ۱۰۱ مردسالم این موضوع مورد بررسی قرار گرفت. محققین به این دلیل فقط مردان را انتخاب کردند که پیچیدگی های تاثیرات عوامل هورمونی زنانه را بر تصمیم سازی حذف کنندو از میزان عوامل مخدوش کننده بکاهند.
📌 نیمی از شرکت کنندگان مخلوطی از پره بیوتیک* و پروبیوتیک* ها را دریافت کردندکه حاوی لاکتوباسیل و بیفیدوباکتریوم بود ونیمی دیگر پلاسبو دریافت نمودند. طول دوره تغذیه ۷ هفته بود.در ابتدا و انتهای مطالعه ترکیب میکروبیوم این افراد بررسی شد.پره بیوتیک ها اجازه دادند تا در گروه اول فلور میکروبی روده راحت تر کلونیزه گردد.
📌 سپس محققین ، آزمودنی ها را در یک آزمون تحت نام Ultimatum game شرکت دادند.این آزمون هم قبل و هم بعد از دوره ۷هفته ای مزبور انجام گردید.
قانون بازی این است که مقداری پول به بازی کننده اول اختصاص داده می شودو او باید پول رابا دیگری تقسیم کنند. بازی کننده دوم می تواند این تقسیم را بپذیرد یا رد کند و چنانچه رد کند، هیچ کدام از آن دو، پولی دریافت نخواهد کرد! در واقع این آزمون میزان حساسیت به بی عدالتی را می سنجد.
📌 منطقا اگر تقسیم پول عادلانه نباشد، باز هم به نفع بازی کننده دوم است که تقسیم را بپذیرد تا مبلغی پول صاحب شود! و با علم به این که اعتراض کردن موجب خواهد شد که همان اندک پول را هم صاحب نشود، منطق حکم می کند که تقسیم ناعادلانه را بپذیرد!
📌 مطالعه نشان داد که گروه دریافت کنندگان مکمل های تقویت کننده فلور روده، در پایان ۷ هفته بیشتر در برابر بی عدالتی قد علم می کنند و حاضرند برای تنبیه بی عدالتی، حتی از سود خود چشم پوشی کنند!
Dr.M.Atazadeh
🌿
.……………………………………
* پره بیوتیک ها عناصر غذایی غیر قابل هضم ( مثل فیبرها) هستند که می توانند بطور انتخابی رشد گروهی از باکتری ها را تحریک نمایندو پروبیوتیک همان طور که می دانید به خوراکی هایی گفته می شود که حاوی میکروارگانیزم های زنده بوده به تقویت فلورطبیعی میکروبی روده کمک می کنند. | 54 | 3 | Loading... |
15 catnap - 1954
اثر لوسیان برنهارد | 57 | 0 | Loading... |
16 فکر کنید الان ۱۰ سالتونه. دوست دارید تابستون چه کلاسی ثبتنام کنید؟ | 62 | 2 | Loading... |
17 کلاس دوم که بودم، خواهرم ازدواج کرد.
اون سالی که عقد کردن، من کلاس ژیمناستیک میرفتم.
موقع پرداخت شهریه برای ترم جدید که شد، با خودم فکر کردم که: الان بابا اینا میخوان برای آبجی جهیزیه بگیرن. نکنه این هزینهای که من برای کلاس ژیمناستیک میخوام، براشون سنگین باشه ؟!
و اینطور شد که ادامه ندادم!
به این قضیه تا همین امسال اعتراف نکردهبودم که چرا دیگه نرفتم کلاس ژیمناستیک!
حالا واقعا با ۸ هزار تومن شهریهی من چی خریدن؟! چی شد که من تو ۸ سالگی انقدر خودم رو مسئول میدونستم؟
بعد حالا مگه اصلا ما مشکل مالی داشتیم که من چنین فکری به ذهنم رسیدهبود؟!
والا نمیدونم… | 62 | 0 | Loading... |
18 نوشتن، خواندن، سینما، موسیقی و... کمک میکنند تا عواطفمان را درگیر "اثر هنری" کنیم. احساساتی که شاید مدفوناند و در جایی از جانِ ما تلنبار شدهاند. فروید* معتقد بود که عواطف سرکوبشدهی ما «چیزی» پیدا میکنند، و بدین وسیله خود را ابراز (تخلیه) میکنند: نوعی «رهاسازی» لذتبخش.
نه تنها در خلق هنر، بلکه در مصرفش نیز حال ما خوبتر میشود. هنر به ما معرفت میبخشد و همچنین، درمانگر است.
#معین_دهاز
* نقلبهمضمون از کتاب فلسفهی تراژدی، یانگ، ترجمهی امیریآرا
@nabayad_m
| 57 | 2 | Loading... |
19 ما با انبوهی از بایدها و نبایدها بزرگ میشیم.
افراط در تولید هنجارها و اعمال خشونتبارش نسبت به کودکان منجر به این میشه که ما برای تمام زندگیمون و در همه بزرگسالیمون برای انجام دادن کارهای حتی معقول، منتظر اجازه مراجع بالایی باقی بمونیم.
ما به طرز افراطی و خطرناکی در مدرسه سرکوب کردن خودمون رو یاد میگیریم؛
ما یاد میگیریم خواستن رو در خودمون سرکوب کنیم،
ما فکر میکنیم اگه به خودمون توجه کنیم، اگه چیزی رو بخواهیم خودخواهیم،
و این باعث میشه فعل خواستن رو از دایره واژگان ذهنیمون حذف کنیم.
خواستن پایه حقوق انسانیه.
جایی که ما میخواهیم و مطالبه میکنیم، میتونیم حقوق پایهایمون رو محقق کنیم.
خواستن محرک اراده است.
ما اول باید بخوایم، تا بتونیم اراده کنیم و دست به عمل بزنیم.
وقتی این خواستن سرکوب و مسموم میشه، دیگه کار به عمل توی زندگی ما نمیرسه.
ما از سرچشمه سرکوب میشیم و فروبسته میشیم.
+فقر و شرایط مالی بد با ذهن ما چیکار میکنه؟
قدرت خواستن رو از ما میگیره
بچه ها یاد میگیرن که خواستن با احساس گناه باید همراه باشه،همزمان که والدین هم در برابر بچهها دچار همین احساس شرم و گناه اند.
پادکست رود – قسمت چهارم | 62 | 2 | Loading... |
20 ما ذهنمون در قفس جهانبینی مدرسه - که آلندوباتن بهش میگه تفکر مدرسهای- میمونه، اگر خودآگاه نکنیم اونچه که در ما به عنوان میراث شوم باقی گذاشته.
۱۲ سال، اون هم در سنی که ما به شدت شکلپذیر و آسیبپذیریم در مدرسه سپری میکنیم، و اینکه اونجا چی گذشته، بسیار بسیار سوال مهمیه که ارزش پرداختن بهش رو داره.
چیزی که اونجا گذشته این بوده که هرچی مطیعتر باشی، بهتری.
هرچی بیشتر خودت رو توی این چهارچوب جا بدی، بهنجارتری.
یک باور دیگه که درونی میشه اینه که آنها- اون ساختارهای رسمی و مراجع قدرت- اونچه که خوبه برای تو رو کامل میدونند و برای اون دارند کار میکنن، و تو بعد پایان مدرسه هم هرچی مطیعتر باشی، اونها بهتر میتونن مصالح رو به ثمر برسونند.
و این بدترین مسیر برای شکوفایی یک انسانه ، اینکه تو امکان جستجوی شخصی رو ازش بگیری، امکان کنجکاوی و اندیشیدن رو ازش بگیری.
پادکست رود – قسمت چهارم | 72 | 3 | Loading... |
21 مرتبط
مطیع خواستن بچهها، نوشته محمود مقدسی | 76 | 1 | Loading... |
22 انگار نظام آموزشی یک قرارداد پنهان با ما میبنده؛
"من در کودکی آزارت میدم، و تو باید سکوت کنی و بپذیری چون به نفعته، اما یک bonus ای که بهت میدم اینه که بهت اجازه میدم که وقتی بزرگ شدی، تو هم کودکانت رو آزار بدی."
و یک چرخه معیوب رنجبار تولید میکنه.
و چقدر شریف و اصیله اون نسلی که خودش در کودکی آزار دیده، اما وقتی خودش به عنوان یک بزرگسال مرجع قدرته، کودکانش رو آزار نمیده.
پادکست رود – قسمت چهارم | 77 | 3 | Loading... |
23 حس تعلق، عشق، صمیمیت، دوستی ها و داشتن سرمایه و حمایت اجتماعی، قبل از هدف، معنا، خلاقیت، رسیدگی به استعدادها و شکوفایی پتانسیلهات قرار میگیره.
اگه تامین نشدن، احتمالا طبیعیه که ندونی کی هستی و کجا داری میری و چی میخوای و میخوای با زندگیت چیکار کنی.
#MirroringSelf | 72 | 4 | Loading... |
24 Media files | 69 | 5 | Loading... |
25 امروز ژورنال کلاب داشتیم و منم این روزا خیلی کار دارم و اینکه این وسط یه مقاله بخوام بخونم که ربطی به کار اصلیم نداره برام عذاب بود. حتی برا خودم نوشتم یکی از چیزایی که در مورد اکادمی دوست ندارم ژورنال کلابه، که بعداً یادم نره اون حس اون لحظهمو. بعد خلاصه مقاله رو خوندم و خیلی هم روون بود و زود تموم شد و بسیار هم کار جذابی بود و بعد از خوندنش لذت بردم به معنای واقعی. بعد یاد این افتادم که تو این کتابه نوشته بود یکی از ویژگیهای آدمای خودآگاه اینه که میدونن احساساتشون موقتیه. بعدم یادم اومد تو اون کتاب stumbling on happiness نوشته بود ما هرگز نمیتونیم مقدار شادی یا غمی که از یه چیزی قراره بگیریم رو پیشبینی کنیم. ذهنمون فکر میکنه میتونه ولی تحقیقات نشون داده (و اونجا حالا کلی ازمایش مختلف نوشته بود) که ما کلا توی پیشبینی احساساتمون بسیار بسیار بد هستیم. همین خلاصه. مرور شد همهی اینا برام.
#work | 68 | 2 | Loading... |
26 از شخصیت متفاوتمون کنار آدمهای مختلف | 177 | 9 | Loading... |
27 مدلهای هوش مصنوعی، برای باهوش شدن نیاز دارن حجم زیادی اطلاعات دریافت کنن. با پردازش اون اطلاعات تو حوزه مد نظر ما دانا میشن و میتونن حرف بزنن، نقاشی بکشن، فیلم بسازن، کد بزنن و غیره.
به نظر میاد در بازهی بین الان و زمانی که هوش مصنوعی همهمون رو جایگزین کنه، غولهای تکنولوژی افتادهن دنبال دیتا برای تربیت کردنِ مدل هوش مصنوعی خودشون. از اونجا که دیتای کف اینترنت ته کشیده (برای واقعی) مرحله بعدی اینه که دیتای شخصی کاربرا رو از روی کامپیوتر و گوشی جمع کنن.
ادوبی توافقنامه کاربراشو(همون که ما نخونده میزنیم I agree) آپدیت کرده. به این صورت که شما هر چی با ابزارهای ادوبی بسازی و تو اکانت ابری ادوبیت ذخیره کنی، ادوبی میتونه اون فایل رو بخونه، آنالیز کنه، برای بهبود سرویسها و نرمافزارهاشون استفاده کنه. حتی اگر اون چیز خصوصی باشه، حتی اگر بابتش از جایی پول گرفته باشی و مالکش خودت نباشی، یا حتی براش NDA امضا کرده باشی.
حالا هی از طرف ادوبی بیانیه میاد و میگن نههههه، یه چکباکس یه جا تو نرمافزارتون قایم کردیم که اگه پیداش کنین و تیکش رو بزنین ما فقط فلان دیتاتونو میخونیم... نههههه ما کاری نداریم که...نهههه ما بسیار پایبند به اصول اخلاقی و حریم کاربر و فلان. چیزی که واضحه اینه: فعلا که تکنولوژی پیشرفتِ بزرگی کرده ولی واسهش قوانین محدودکننده وضع نشده، اون بیرون شرایط شرایطِ غرب وحشیه. هر کی به هر طریقی که فعلا قانونیه، داره نهایت بهره رو از آدما و اطلاعاتشون میبره. ما باید کلاههامونو سفت بچسبیم که دست باد نیفتن. | 76 | 1 | Loading... |
28 Media files | 66 | 1 | Loading... |
29 چقدر کامنتهای خوبی داشت این. 🫠 | 83 | 0 | Loading... |
30 چه چیزی در گذشته بوده که از انجام دادنش شرم داشتید اما امروز به دلیل تغییر ذهنی دیگه ازش شرم ندارید؟ | 84 | 3 | Loading... |
31 چیزی که این روزا دنبالشم راضی بودن از خودم و نداشتن حس عقب بودنه.
فهمیدم این دو تا احساس وقتی پای درس خوندن و یادگیری میاد وسط کاملا ناخودآگاهن و خروجی تجربیاتم از دوران مدرسه هستن.
واسه همین مهم نیست که آیا عملکردم خوبه یا نه، مهم نیست که آیا سرعت حرکتم مناسبه یا نه، من در نهایت حس میکنم عقبم، چون محرکی مثل درس خوندن مسیرهای عصبیای رو روشن میکنه که حداقل ١۶ سال روشون سرمایهگذاری کرده بودم...
فقط یک مرز باریکی بین خود را گول زدن و واقعبین بودن هست که دوست دارم حواسم بهش باشه، برای همین با درکی که از توانمندی خودم در حال حاضر دارم، سقف و کف تعریف میکنم.
#Journaling | 82 | 3 | Loading... |
Repost from N/a
سال ۹۹ همین حوالی همین طوری شده بودم، البته خیلی شدیدتر. رفتم دکتر معاینه کرد و گفت:
چشمات کمی ضعیفه، اما توصیفی که داری میکنی ربطی به این نداره، مشکلت روانیه.این بخشی از یادداشت امشبمه:
احساس میکنم وجودم به سالیان سال استراحت نیاز داره تا آماده بشه برای ادامه دادن. من خستهام. خسته از مضطرب بودن و مغزم یک پیشبینی خیلی درست درمورد آینده داره. قراره خیلی زود وارد مسیری بشم که مجبورم اضطراب بیشتری رو تجربه کنم و این انرژیش رو میگیره... واسه همین انقد بهم ریخته و خسته و مود پایین برخورد میکنه با همه چیز. انگار با همه وجودش میخواد از اومدن آینده جلوگیری کنه! آیندهای که خیلی دوست داره براش ذوق داشته باشه، اما چون نسبت بهش احساس ناتوانی داره فقط و فقط ازش وحشت داره.#Journaling
بیصبرم و پا میکوبم رو زمین. کی یاد میگیرم با خودم همونطوری صحبت کنم که با کسایی که دوستشون دارم صحبت میکنم پس؟
#MirroringSelf
Repost from N/a
محکم برچسبی را روی پیشانی اش کوباندند.
دورش یک خط قرمز بود و با فونت قرمز بزرگ ، ضخیم و رسمی ای نوشته شده بود "آدم دورو".
حال آنکه آینه چیزی جز صداقت را نشانش نمیداد و تنها شاهد کشیده شدن او میان دو و چند احساس متناقضش بود. یکی از این ور میکشید و دیگری از آن ور.
او دورو نبود، فقط داشت عشق و نفرت، سکون و حرکت، غم و شادی و هزاران احساس مختلف دیگر را "همزمان" تجربه میکرد.
Repost from ادریس میرویسی 📈
گاهی یه متن انگلیسی که میخونیم،
یه چایی که با زنمون میخوریم،
یه قدم که با دوستِ چندین ساله میزنیم،
یه تسکی که راحت انجام میدیم،
ایدههایی که تو حرفامون بدون زحمت مطرح میکنیم،
یه وسیلهای که هر روز ازش استفاده میکنیم،
حتی گاهی یه شوق و امیدی که تو دلمون حس میکنیم،
یه ذائقهی خوبی که در یک زمینه داریم،
یه هدفی که دلمون میخواد بهش برسیم،
نتیجهی یه مسیر طولانی و تا حدودی سخت و نسبتا پیچیده هستن.
چیزایی نبودن که دفعتا و بدون زحمت ایجاد بشن، براشون سالها به طور مستمر انرژی گذاشتیم یا هِی سیخ زدیم بهشون و ذره ذره بهبودشون دادیم تا به اینجا رسیدن.
الان چیزای ساده و دم دستی و بدیهیای به نظر میرسن، ولی پنج سال پیش، ده سال پیش، پونزده سال پیش اصلا اینطور نبودن.
گاهی یادمون میره چه راه طولانیای اومدیم.
یادمون میره یه لحظه بایستیم و از چشمانداز مسیر پشت سرمون و نقطهای که ایستادیم لذت ببریم.
Repost from N/a
گاهی یه متن انگلیسی که میخونیم،
یه چایی که با زنمون میخوریم،
یه قدم که با دوستِ چندین ساله میزنیم،
یه تسکی که راحت انجام میدیم،
ایدههایی که تو حرفامون بدون زحمت مطرح میکنیم،
یه وسیلهای که هر روز ازش استفاده میکنیم،
حتی گاهی یه شوق و امیدی که تو دلمون حس میکنیم،
یه ذائقهی خوبی که در یک زمینه داریم،
یه هدفی که دلمون میخواد بهش برسیم،
نتیجهی یه مسیر طولانی و تا حدودی سخت و نسبتا پیچیده هستن.
چیزایی نبودن که دفعتا و بدون زحمت ایجاد بشن، براشون سالها به طور مستمر انرژی گذاشتیم یا هِی سیخ زدیم بهشون تا به اینجا رسیدن.
الان چیزای ساده و دم دستی و بدیهیای به نظر میرسن، ولی ده سال پیش، پنج سال پیش اصلا اینطور نبودن.
Repost from The Unspoken
از سیستم آموزشی بقیه جاها که خبر ندارم، ولی سیستم اینجا(یا حداقل سیستم آموزشی علومپزشکی) تحقیرآمیزه. انگیزه آدم برای یادگیری رو میگیره. استادی که برای تحقیر کردنت دنبال بهونه است ازت ایراد میگیره که چرا پاورپوینتت تصویر کافی نداره و بهت نمره تک میده. و تو فکرت و انرژیت درگیر این میشه که چطوری بقیه ترم نظرش رو جلب کنی، که نمره های بیشتری بگیری و واحد رو بتونی پاس کنی. اینکه خود درس رو یاد بگیری و کنجکاوی کنی درش به کل فراموش میشه.
از دیدم همه اینها نویز و حاشیه اند.
اونی برد میکنه که بتونه تا جای ممکن نادیدهشون بگیره و مسیر خودش رو جلو بره.
فارغ از اینکه همون روز آدم X و Y باهاش چه برخوردی داشتن و چطور زیرسوالش بردن.
#MirroringSelf
Repost from The Unspoken
احتمالا همه این مدت با رشتهام مشکل نداشتم، با اساتید و نحوه برخوردشون، با حراست دانشکده، با بیمارهای متوقع و غیرهمکار، با تایم زیاد تلف شده در دانشگاه و با این وجود اجبار به حضور به موقع و خروج به موقع، و با همکلاسیهای پرحاشیهام مشکل داشتم.
و احتمالا مشکل آیندهام با رشتهام مهاجرت سخت و سرمایه زیادی که برای شروع لازم داره باشه.
بعد میگم چرا انگیزه ندارم 🕊
#MirroringSelf