cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

گـــ°°°ـــلاریـــــــس❄️🌜

به نام آفریننده ی کلام🧿 به قلم: خورشیــــ🌞ـــــد گـــ°°°ـــلاریـــــــس❄️🌜 روایت دختر تنهایی که باید خودش زندگیش رو بسازه... گلاریس به معنای؛ موی بافته شده... هر روز پارت داریم به جز جـمــعـه ها✅

Show more
Advertising posts
21 925
Subscribers
-1924 hours
-2037 days
-76730 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

پارتمون و خوندین؟
Show all...
👍 3 1
Repost from N/a
من رشیدم... کفترباز بد دهن محل که هیچ دختری از تیکه های من در امان نیست‌. تا این که دختر تخس و نیم وجبی حاجی محل از خشتکم آویزون شد و گفت الا و بلا باید عقدش کنم وگرنه کفترامو به گا میده...😂😂😂 به زور عقدش کردم ولی نمیدونستم این سلیطه قراره واسم کمر و آبرو نذاره تازه جا خودم اونم کفتر باز شده...💦🤣🤣🤣 https://t.me/+YQL8NDy8-FYwZTU0 https://t.me/+YQL8NDy8-FYwZTU0 #محدودیت_سنی این رشیده قراره با دختره سکس سرپایی کنن اونم کجا تو کفتردونی.... 😂🤣 - سینه های من یا کفترات؟ با اخم به سینه های دختر نگاه کرد. - بپوشون و برو بیرون دختره بی‌حیا! اما دخترک با پررویی جلوتر رفت. - خب انتخاب کن. اما بگم اگه سینه های سفید من و نخوای، منم همینطوری میرم بیرون جلو پنجره تا... حرفش رشید و دیوونه کرد و کمر دختر و چسبید. - سیاه و کبودش میکنم کار دستت بیاد! با مک اولش، دخترک آه کشید و... https://t.me/+YQL8NDy8-FYwZTU0 دختر پولداری که زن یه پسر کفترباز شده و برای ح..شری کردنش...🙊💦🔞 باورتون میشه تو لونه کفترا و...😂🫢❌
Show all...
Repost from N/a
ایشونی که میبینید بهش میگن سرگرد محمد ساعی. یه سرگرد خشن و بداخلاق که دوماه دیگه عدوسیشه و حسابی عاشق زنشه. ماجرا از اونجایی شروع میشه که یه خانوم خلافکار با ۳ کیلو کوکائین میاد تو انبار برنج بابای آقا محمد و خودشو وبال گردن سرگرد ما میکنه😁 حالا ماجرا از جایی شروع میشه که زن آقا محمد به خاطر دیدن این دوتا باهم ازش طلاق میگیره و اقا محمدمون که حسابی دلش شکسته میخواد دق و دلیشو سر برفین خانوم زبون دراز ما خالی خالی کنه🥺😂 یه عاشقانه شدیداً طنز و زوجی که یک ساعت کنار هم آروم ندارن و میزنن تو سرکله هم. https://t.me/+7otSs2_vS6A1MDlk https://t.me/+7otSs2_vS6A1MDlk امان از روزی که برفین خانوم عاشق محمد شه و با سلیطه گری چش و چال کسی که نگاه چپ به شوهرش بندازه رو دربیاره🥹🥹😂😂
Show all...
Repost from N/a
- به جرم آدم ربایی ازت شکایت میکنم. دخترم را محکم به خود فشردم و با جسارت گفتم: - اشتباه گرفتی آقا. من کسی رو ندزدیدم، فقط یه مادر مجردم. این کجاش عیبه؟ - عیب اینجاشه که پدر دختری که تو بغلته، منم. بادیگاردش جلو می آید. وحشت زده دخترم را محکم تر بغل میگیرم و او با پوزخند میگوید: - اما تا جایی که یادمه مادرش تو نبودی. یا... نکنه اون شب زیادی مست بودم و قیافه ات یادم رفته؟ - حرف دهنتو بفهم. مزاحم نشو، اشتباه گرفتی میگم. نفهمی؟ برید، وگرنه به جرم مزاحمت زنگ میزنم پلیس. تا میخواهم در را ببندم، بادیگارش بی هوا دخترم را از دستم می کشد و عقب که میرود، او داخل می آید و در را به روی آنها می بندد. تنم را می چسباند به در و با چشمانی براق نگاهم میکند. - منو سپیده فرستاده، کیانم، پدر دختری که بزرگش کردی. دوست پسر زنی که دوستت بود. فهمیدی؟ حالا بازم زنگ میزنی پلیس یا من شکایت کنم؟ رنگم میپرد. - نورا دختر منه. سپیده خر کیه وقتی من بزرگش کردم؟ پوزخند میزند. - من دخترمو میبرم خانم. حوصله شنیدن چرت و پرتای تو رو ندارم. تا میخواهد برود، بازویش را می چسبم و مینالم: - من بدون دخترم میمیرم. نامرد تا الان کجا بودی که یادت نیود دختر داری؟ زنتم نخواست نورا رو، من براش مادری کردم. - از حالا به بعد خودم هستم. دخترم نیاز به دایه نداره. - پس بذار زنت شم. یکه خورده نگاهم میکند. آب دهانم را فورت میدهم و در ادامه مبگویم: - عقدم کن، من مادر نورام. بدون نورا میمیرم. خواهش میکنم. - زن من بشی؟ زن من شدن آسون نیست خانم. مطمئنی؟ نامطمئنم اما لب میرنم: - مطمئنم. - برای نورا مادری میکنی؟ - میکنم. همیشه مادرش بودم. با شیطنت و شرارت میگوید: - برای من چی؟ زنیت میکنی؟ برای داشتن دخترم مجبورم: -م... میکنم. قول میدم... ورود من به عمارت این مرد آغاز روزهای عاشقی بود... با حضور زنی که که حالا دخترش را میخواست... زنی که روزی دخترش را پیش من رها کرده بود و حالا هم نورا را میخواست، هم عشقم کیان را... https://t.me/+iDm9zPFedJBiY2E1 https://t.me/+iDm9zPFedJBiY2E1 https://t.me/+iDm9zPFedJBiY2E1 https://t.me/+iDm9zPFedJBiY2E1
Show all...
« ترنم »

پارت‌گذاری منظم

👍 1 1
Repost from N/a
-پاهاتو باز کن عزیزدلم... بازتر‌... اینجوری که نمی تونم درست معاینه ات کنم! اشک هایش را پاک می کند و پاهایش را از هم باز می کند. -خیله خب... ریلکس باش عزیزم... دکتر پروب سونوگرافی را داخل می برد و او با درد اخم در هم می کشد. -همه چیز عالیه... ایناهاش اینم فندوقی که این مدت دلیل حال بد مامانش بوده! انگار دنیا روی سرش خراب می شود! باردار بود؟ تمام مدت دعا می کرد که حقیقت نداشته باشد..‌. -حالش کاملا خوبه عزیزم... قلبشم تشکیل شده... اینم صدای ضربان قلبش... فرصت اعتراضی پیدا نکرد وقتی صدای گوپ گوپ ضربان ها با صدای بلند در اتاق پیچید. -نه‌... خواهش می کنم نذارین... نمی خوام صدای قلبشو بشنوم! دکتر با تعجب لحظه ای مکث می کند و بعد سر تکان می دهد -نمی خوامش... باباش این بچه رو نمی خواد... من... من... مجبورم بندازمش...! دکتر در سکوت نگاهش می کند و او التماس می‌کند -به من گفتن شما می تونید کمکم کنید سقطش کنم! به همین خاطره که اومدم پیش شما... خانوم سرابی شما رو معرفی کرد! دکتر با تاسف سری تکان می دهد -اگه بخواید من انجامش میدم ولی بازم فکراتونو بکنید هنوز وقت هست... -نه خواهش میکنم... همین امروز... همین الان میخوام عمل شم! هرچقدر که هزینه ش بشه پردخت می کنم! -خیله خب با منشیم هماهنگ کنید شما رو ببرن اتاق عمل من دوتا مراجعه کننده دیگه دارم ویزیت کنم میام... با گریه تشکر می کند و اتاق را ترک می کند. دستش را روی شکمش می گذارد... -ببخشید کوچولو... الان وقتش نیست... مامانو ببخش! با اشک به سمت منشی می رود و او راهنمایی اش می کند غافل از اینکه سونا صدای قلب بچه را شنیده بود و وقتی او از اتاق بیرون آمد از تعجب خشکش زد! اما با دیدن چشمان اشک آلودش نزدیک نشد! گوشی را بیرون آورد و با کیان تماس گرفت... -سونا؟ حوصله ندارم... کار واجب نداری بعدا زنگ... سونا با خنده میان حرفش می پرد: -حالا داری بابا میشی و به ما نمی گی ناکس؟ کیان خشک می شود... -چی؟ -صدام میاد؟ میگم تو که همیشه از بچه ها متنفر بودی پس چی شد؟ حالا بابا شدی و به ما نمیگی؟ ترسیدی شیرینی بخوایم؟ کیان با بهت و خشم می توپد: -درست حرف بزن ببینم چی میگی سونا متوجه نمیشم! -ببین چه نقش بازی می کنه ها! میدونم شیفته بارداره! همین حالا صدای قلب بچه‌تون تو سالن مطب پیچیده بود! تبریک میگم! کیان با خشم نفس نفس می زند.... -سونا همین حالا آدرس جایی که هستیو برام بفرست! میشنوی چی میگم؟ همین حالا! سونا با تعجب می پرسد: -میونتون شکرابه کیان؟ آخه چیزه... شیفته هم به نظر حالش خوب نبود داشت گریه می کرد... هنوز فرصت نکرده بود چیزی بپرسد که دکتر از اتاق خارج می شود. رو به منشی با صدای خیلی آرامی می گوید: -خانوم شیفته آریا رو به اتاق عمل راهنمایی کنید... من دوتا مریض دادم ببینم میام عمل کورتاژ ایشونو انجام میدم! سونا درست کنارشان بود و از شدت شوک دهانش باز مانده بود... کیان هم صدای دکتر را شنیده؟ -کیان؟ صدای نعره ی کیان در گوشی بلند می شود: -سونا برو جلوشو بگیر! آدرس اون خراب شده رو بفرست! دارم میام...! با خشم بیشتری فریاد می کشد: -بگو کسی به زن من دست بزنه اونجا رو روی سرتون خراب می کنم! https://t.me/+Cdb31aSvFwM0NmY0 https://t.me/+Cdb31aSvFwM0NmY0 https://t.me/+Cdb31aSvFwM0NmY0 https://t.me/+Cdb31aSvFwM0NmY0 https://t.me/+Cdb31aSvFwM0NmY0 https://t.me/+Cdb31aSvFwM0NmY0 https://t.me/+Cdb31aSvFwM0NmY0 https://t.me/+Cdb31aSvFwM0NmY0 https://t.me/+Cdb31aSvFwM0NmY0 https://t.me/+Cdb31aSvFwM0NmY0
Show all...
پسره سینه های زن صوریش و  موقع شیردهی میبینه و همونجا از پشت ترتیبش و میده و...😭😱🔞 بچه مریض شده و بعد یک روز داره شیر می‌خوره! زنه هم دلش نمیاد سینه هاشو بکشه بیرون و...🔥😳 https://t.me/+zORpTFjnrioyNGU0 #دارای_صحنه‌های_باز 👅
Show all...
پسره سینه های زن صوریش و  موقع شیردهی میبینه و همونجا از پشت ترتیبش و میده و...😭😱🔞 بچه مریض شده و بعد یک روز داره شیر می‌خوره! زنه هم دلش نمیاد سینه هاشو بکشه بیرون و...🔥😳 https://t.me/+zORpTFjnrioyNGU0 #دارای_صحنه‌های_باز 👅
Show all...
پسره سینه های زن صوریش و  موقع شیردهی میبینه و همونجا از پشت ترتیبش و میده و...😭😱🔞 بچه مریض شده و بعد یک روز داره شیر می‌خوره! زنه هم دلش نمیاد سینه هاشو بکشه بیرون و...🔥😳 https://t.me/+zORpTFjnrioyNGU0 #دارای_صحنه‌های_باز 👅
Show all...
پسره سینه های زن صوریش و  موقع شیردهی میبینه و همونجا از پشت ترتیبش و میده و...😭😱🔞 بچه مریض شده و بعد یک روز داره شیر می‌خوره! زنه هم دلش نمیاد سینه هاشو بکشه بیرون و...🔥😳 https://t.me/+zORpTFjnrioyNGU0 #دارای_صحنه‌های_باز 👅
Show all...