cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

گـــ°°°ـــلاریـــــــس❄️🌜

به نام آفریننده ی کلام🧿 به قلم: خورشیــــ🌞ـــــد گـــ°°°ـــلاریـــــــس❄️🌜 روایت دختر تنهایی که باید خودش زندگیش رو بسازه... گلاریس به معنای؛ موی بافته شده... هر روز پارت داریم به جز جـمــعـه ها✅

Show more
Advertising posts
21 494
Subscribers
-4224 hours
-2317 days
-94030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
پسره برای اینکه سینه زنش سبک شه شیرشو جای بچه میخوره😳 _مامان برکه گریه میکنه سینه هاش پر شیر شده بچه ضعیفه نمیتونه میک بزنه. مادر شوهر بدجنس برکه قری به گردن میده و میگه _همینه دختر از یالغوز آباد رفتی بی اذن ما گرفتی چیزی که پس انداختم شد این، حداقل اگه پسر میزایید دلم نمیسوخت انقدر که ناز و ادا میاد! آریا عصبی از اتاق بیرون زد و در رو کوبید. به صدای غر غر های مادرش بی توجهی کرد. زنش همچنان گریه میکرد. عصبی غرید _خب بدوش! _نم... نمیتونم درد داره!! صدای گریه نوزاد و برکه همزمان روی اعصابش بود پوف کلافه ای کشید و گفت _پیراهنتو بده بالا خودم میک بزنم سینه هات سبک شه! با دیدن چشمای وق زده برکه خم شد و خودش پیراهنشو بالا داد. برکه نالید _آریا؟ داری چیکار میکنی؟ جوابی نداد و دهنش رو روی سینه ی زنش  گذاشت.😱 با اولین میک قلب برکه از خجالت و هیجان فرو ریخت. اریا با دست روی کاناپه خواباندش و خودش هم کنارش دراز کشید و به کارش ادامه داد. با صدای مادرش هردو از جا پریدند. زن داد زد _آریا مامان داری چه غلطی میکنی؟ دور دهان شیری اش را پاک کرد و کلافه موهایش را عقب زد. _مامان میشه تو دخالت نکنی؟ https://t.me/+8Bqp9T-iIBY1Mzg0 https://t.me/+8Bqp9T-iIBY1Mzg0 https://t.me/+8Bqp9T-iIBY1Mzg0 https://t.me/+8Bqp9T-iIBY1Mzg0 https://t.me/+8Bqp9T-iIBY1Mzg0 https://t.me/+8Bqp9T-iIBY1Mzg0 https://t.me/+8Bqp9T-iIBY1Mzg0 بیاید ببینید بقیه داستان با این شوهر پررو چی میشه🤣 ❌اثری جدید از نویسنده ی رمان دختر کوچه درختی شیدا شیفته
Show all...
attach 📎

Repost from N/a
- شرط میبندم لباش بوی پاستیل میدن. پاستیل در دستم را با ملچ ملوچ خوردم که سپیده دسته گلش را روی سرم کوبید. - جمع کن خودتو وسط مجلس عروسیم درمورد لبای برادر شوهرم نظر میدی؟ - رییس منه ها!! رویش را برگرداند که سرم را تکان دادم. دامن لباسم را بالا گرفتم و سر کج که بتوانم امیر را ببینم. امیر فروزنده... رییس بدخلق و آرامم. زیبا و جنتلمن که به تمامی دخترها دست رد زده. دخترهای سطح بالا و اوپن مایند که حتی پیشنهاد ازدواج سفید را هم به او داده اند. ایستاده در گوشه ای پیدایش کردم. در حال خوردن شامپاین بود. سپیده گفت: - بیخیالش شو. حتی نگاهت نکرد. این همه در و داف اینجاست. ساناز رو ببین. عمل پروتز کرده ماشالله چه‌چیزی هم شده. به باسن ساناز زل زدم، اصلا هم قشنگ نبود. - میتونم از پشتش به عنوان نگهدارنده ی قابلمه استفاده کنم کجاش قشنگه؟ خواهرم لبخندی به مهمان ها زد، شب عروسی اس بود وخیلی زیبا شده بود. - مردا همه اینارو دوس دارن. تو دو طرفت صافه امید چی داری؟ مثل منم نیستی. ناراحت نگاهش کردم. من رییسم را دوست داشتم... ولی راست میگفت، هیکل جذابی نداشتم که یک مرد را مجذوب کند و دست و پا چلفتی هم بودم. تا به این سن حتی نتوانسته بودم یک دوست پسر داشته باشم. معاشرت با مذکرها را بلد نبودم. - یاس میدونستی رییست از بوسیدن بدش میاد؟ متعجب نگاهش کردم. - یعنی تاحالا کسیو نبوسیده؟ لبی گردنی چیزی. مگه میشه. به قیافش میخوره صدتا دوست دختر داشته باشه. - خب؟ کی گفته حتما اونارو بوسیدم؟ سپیده هینی کشید و من متعجب برگشتم. امیر دقیقا پشت سرم بود خواستم فرار کنم که محکم کمرم را گرفت و دم گوشم زمزمه کرد: - ولی اگه تو بخوای میتونم بوسیدنو روی تو اجرا کنم. البته مثل من بوی پاستیل نمیدی ولی بوی شکلات چرا! https://t.me/+LU10zAgiwcMwYWI0 https://t.me/+LU10zAgiwcMwYWI0 https://t.me/+LU10zAgiwcMwYWI0 https://t.me/+LU10zAgiwcMwYWI0 🔥یاس آرمان دختری که روز ورودش به شرکت عاشق رییسش میشه. امیر فروزنده مرد جدی و جذابی که یاس رو مجذوب خودش میکنه و از قضا برادرش شوهر خواهر یاسه و این دوتا توی عروسی جوری باهم بر میخورن که....
Show all...
Repost from N/a
  • Photo unavailable
  • Photo unavailable
ترکیب این نیم تنه ها و بهار و تابستون>>> کراپای زیر 200 تومن @Trend_Shop_Ms_M
Show all...
Repost from N/a
از بچگی عاشق پسر عموم بودم ...پسری که عزیز دل یه خاندان بود و حرفش حجت رو برهمه تموم می کرد ...یه روز برحسب اتفاق شاهد رابطه اش با دوست دخترش بودم و از حرص دلم به پدربزرگم گفتم که تک نوه ی پسریش دختر برده تو خونه باغش ...بابا حاجی فهمید دوسش دارم و بخاطر عشقی که بهم داشت مجبورش کرد تا باهام ازدواج کنه ...ولی من نمی دونستم ازدواج بدون عشق چه زجر کشنده ایه .... https://t.me/+imnFw7hWwQBkM2Fk برگشتم عقب و با دیدن محمد که با کفشش پا روی دنباله ی لباسم گذاشته جا خوردم ... ناباور بهش خیره شدم ... _داری چیکار می کنی؟ پوزخندی صدا دار زد و با چشمهایی که خشم و عصیانش با یه خونسردی کاذب پوشانده شده بود به طرفم اومد و گفت : _چیه خوشگل خانم لباست کثیف شد ؟ نگاهم روی نگاه ترسناکش دودو زد ... جلوی روم ایستاد و گفت : پولش رو دادم ( یکضرب چاک بین دکلته روجر داد )هرکار دلم بخواد باش می کنم ... طی یک اقدام ناخودآگاه دستم جلوی سینه ی برهنه ام قرار گرفت و ناباور بهش خیره بودم ‌.... باورم نمی شد که اینکار رو انجام داده باشه و لباس عروس خوشگلم رو تو تنم پاره کرده باشه ...در لحظه داشتم به قدرت دستش که لباس به این محکمی رو پاره کرده بود فکر می کردم که ضربه ای که روی دستم زد باعث شد دستم از روی سینه ام کنار بره  نگاهم با حیرت  از دستش به صورتش کشیده شد ... نگاهش با طمانینه روی بالاتنه ی برهنه ام نشست و دوباره به چشمهام خیره شد و پرنفرت غرید : _چیه باورت نمی شه که حرفام رو عملی کنم .... حالا بذار کامل برهنه ات کنم شاید خوشم اومد با اشاره به سینه هام که به سختی پشت لباس قایم کرده بودم گفت : _فعلا که هیچیت رو نپسندیدم .... کمی عقب رفتم و او با یک گام بلند خودش رو بهم رسوند و به دستم چنگ زد و نگهم داشت ... چشمهای وحشت زده ام تو صورتش می چرخید و او با همون لحن گزنده و پر تحقیرش  که انگار قصد جونم رو کرده بود لب زد : _حتی حالم بهم می خوره یه بوس ازت بگیرم ولی چه کنم که حاجی گفت باید باهاش بخوابی تااون زمینها رو بهت بدم فکر می کنه باهات بخوابم مهرت به دلم میفته ... با نفرت خواست بطرف اتاق ببردم که مقاومت کردم و بدون هیچ حرفی خودم رو سفت و سخت نگه داشتم ... پوزخندی زد و گفت: _ رو زمین برا خودت سخت تره ... بعد تا به خودم بجنبم به دیوار پشت سرم چفتم کرد و با یه دست هر دو دستم رو در اختیار گرفت و همینکه خواست لباس رو به سختی از تنم دربیاره با چابکی از زیر دستش  فرار کردم و هنوز چند قدمی نرفته بودم که دنباله ی لباس رو گرفت وبا صورت  به زمین خوردم .. دستم و صورتم درد گرفته بود از دماغم خون فواره زد ...به سختی خواستم از جام بلند بشم که با یه لگد کمرم رو هل داد و دوباره نقش زمین شدم ... همونطور مثل یه پیروز بالا سرم ایستاد و با یه پوزخند بهم خیره شد و گفت : _بهت گفتم پشیمون میشی ...خودت قبول نکردی ... 🌺🌺🌺🌺 از بچگی عاشق پسر عموم بودم ...پسری که عزیز دل یه خاندان بود و حرفش حجت رو برهمه تموم می کرد ...یه روز برحسب اتفاق شاهد رابطه اش با دوست دخترش بودم و از حرص دلم به پدربزرگم گفتم که تک نوه ی پسریش دختر برده تو خونه باغش ...بابا حاجی فهمید دوسش دارم و بخاطر عشقی که بهم داشت مجبورش کرد تا باهام ازدواج کنه ...ولی من نمی دونستم ازدواج بدون عشق چه زجر کشنده ایه .... https://t.me/+imnFw7hWwQBkM2Fk 👈بنر از پارت ۹۱ کانال انتخاب شده و همگی واقعی هستند 👈یه عاشقانه ی متفاوت دیگر  از مریم بوذری 🌺پارتگذاری منظم 🌺شنبه تا پنج شنبه روزی یک پارت https://t.me/+imnFw7hWwQBkM2Fk
Show all...
رمان دنیای بعداز تو(مریم بوذری)

لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

https://t.me/+imnFw7hWwQBkM2Fk

یه خنگ صفر کیلومتر مو فرفری داریم که دوتا دوست خنگ تر از خودش داره... 😐😂 اینا تصمیم میگیرن بازی کنن اونم بازی جرات و حقیقتی که میگن اولین نفری که از در داخل شد افسون باید ببوستش.... حالا کی میاد که بوسیده میشه...؟! رییس مافیایی که هویتش از همه پنهانه و بسیار خطرناک... و با دیدن دخترمون سنسورای حسیش یهو فعال میشه.... 🔥😈🍆 https://t.me/+1D9XR1YRhFMwMjZk
Show all...
یه خنگ صفر کیلومتر مو فرفری داریم که دوتا دوست خنگ تر از خودش داره... 😐😂 اینا تصمیم میگیرن بازی کنن اونم بازی جرات و حقیقتی که میگن اولین نفری که از در داخل شد افسون باید ببوستش.... حالا کی میاد که بوسیده میشه...؟! رییس مافیایی که هویتش از همه پنهانه و بسیار خطرناک... و با دیدن دخترمون سنسورای حسیش یهو فعال میشه.... 🔥😈🍆 https://t.me/+1D9XR1YRhFMwMjZk
Show all...
یه خنگ صفر کیلومتر مو فرفری داریم که دوتا دوست خنگ تر از خودش داره... 😐😂 اینا تصمیم میگیرن بازی کنن اونم بازی جرات و حقیقتی که میگن اولین نفری که از در داخل شد افسون باید ببوستش.... حالا کی میاد که بوسیده میشه...؟! رییس مافیایی که هویتش از همه پنهانه و بسیار خطرناک... و با دیدن دخترمون سنسورای حسیش یهو فعال میشه.... 🔥😈🍆 https://t.me/+1D9XR1YRhFMwMjZk
Show all...
یه خنگ صفر کیلومتر مو فرفری داریم که دوتا دوست خنگ تر از خودش داره... 😐😂 اینا تصمیم میگیرن بازی کنن اونم بازی جرات و حقیقتی که میگن اولین نفری که از در داخل شد افسون باید ببوستش.... حالا کی میاد که بوسیده میشه...؟! رییس مافیایی که هویتش از همه پنهانه و بسیار خطرناک... و با دیدن دخترمون سنسورای حسیش یهو فعال میشه.... 🔥😈🍆 https://t.me/+1D9XR1YRhFMwMjZk
Show all...
یه خنگ صفر کیلومتر مو فرفری داریم که دوتا دوست خنگ تر از خودش داره... 😐😂 اینا تصمیم میگیرن بازی کنن اونم بازی جرات و حقیقتی که میگن اولین نفری که از در داخل شد افسون باید ببوستش.... حالا کی میاد که بوسیده میشه...؟! رییس مافیایی که هویتش از همه پنهانه و بسیار خطرناک... و با دیدن دخترمون سنسورای حسیش یهو فعال میشه.... 🔥😈🍆 https://t.me/+1D9XR1YRhFMwMjZk
Show all...