اتـ؋ـاق در یـک رویـا...
نمیدونم. یه جایی باید برا رویاهامون باشه دیگه، مگه نه؟
Show more1 395Subscribers
+324 hours
-57 days
-1130 days
Posts Archive
حوصله حرف زدن ندارم. ترجیحم اینه که دیگه فقط نگاه کنم. در برابر هر رفتار و هر جمله ای، کارم فقط دیدن باشه. فقط نگاه کردن و هیچی نگفتن.
اگه بخاطر من از ترس هات نگذری، پس میخوام دیگه کجای زندگیم بنشونمت؟
اگه تاریکی هامو دوست نداشته باشی، پس دوست داشتنت چه بدرد من میخوره؟
این زخم ها نیستن که سر باز میکنن گاهی. این تویی که خودتو یاداوری میکنی.
وقت مناسب، بغل کردن، بوسیدن و در تنهایی های همدیگه غرق شدنه عزیز دلم.
همه ترس ها پیش تو رام بودند!
حضورت را نه میتوان گفت و نه توانست به سرانجام رساند. برای غوغای ثانیه هایی که کنارم در خیابان های شلوغ مشهد قدم زدی، هم خوشحال و هم دلتنگ هستم.
ساعت اولیه دیدنت را وقف رفتن و نبودنت کرده بودم و نمیدانستم، چنین شبی میآید که دلم دوباره برایت تنگ شود. انگار که هفت سال است ندیدمت.
واقعا و تمامن و کمالن معنای دوستی هستی. با جریانت میان لبخند هایم پی بردم!. که دوستی فقط به حضور نیست. بلکه به احساس زنده بودن برای ادامه دادن زندگی ست. زندگی ای که تمامن و متلقن گاهی سخت و نفس گیر میشود.
بهرحال دیدنت خوشحالم کرد. آنقدر که حالا هم خوشحالم.
امیدوارم زودتر به خانه برسی و از حس تلخ بعد از مسافرت در امان باشی.
دوست تو وحید
به امید دیدار دوباره ات
برای خاکستری تیره
از گشتن هیچوقت خسته نشی. بلاخره یکی از همین شبا توام خودتو پیدا میکنی.
Repost from چگونه گفت نیتچه؟
بشین.
ببین.
حس کن.
دخترک شنل قرمزِ در فهرست شندلر را اطرافات ببین، رنگی ببین.
ببین مورچه چهطور داره راه میره.
ببین حرفهای قلمبه سلمبه چهقدر به دردنخور میشن وقتی اینجا باهمیم.
بالا را ببین. از کجا میدونی آنها ستارهاند؟
من بهت میگم فقط ببینی. لازم نیست بگی حالا همهچیز بهتره و خوبی.
لازم نیست احساساتات رو دخیلِ این لحظه کنی.
بشین و ببین و هیچی، هیس!
بنظرت عجیب نیست؟ ما فقط میتونیم بیرونِ خودمون رو ببینیم، ولی تقریبا همهی چیزهای مهم درونمون اتفاق میافتن.
عیدتون مبارک
امیدوارم سال پیش رو، بهترین اتفاقا براتون رقم بخوره.❤️🦑
دارم حسی عمیق و عجیبی و تجربه میکنم. تنهایی درگیر کننده ای تمام شبم و تسخیر کرده. میخوام که یکم دیگه بیدار بمونم. چون شب پر از چیزهاییه که دوست دارم. در تمام ثانیه های امشبم جریان آدمی رو به چشم دیدم که ازم دوره. و بیخیال آدم هایی ام که هیچوقت قدرمو ندونستن. حالا و در این لحظه یکمی عصبی ام، چون اصلا نمیخواستم دوباره از آدم ها گلایه کنم وسط این تاریکی. تاریکی امشبم مخصوص عجین کردن هر حسی نیست. نمیخوام آلوده شه. میخوام همینطوری که هست بمونه.
من اگه سرد بشم، دیگه گرمای جهنمم نمیتونه برمگردونه به احساساتی که قبلا داشتم! من آدم عجیبی ام!
Sign in and get access to detailed information
We will reveal these treasures to you after authorization. We promise, it's fast!