cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

The Rebel

نوشتن، معنا بخشیدن به رنج است.

Show more
Advertising posts
273Subscribers
No data24 hours
+17 days
-630 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from Anarchonomy
همتون یه روزی کنکور دادید. عصر اون روز یا فردای اون روز مادرتون زنگ نزد به اطرافیان که بگه «چندماه استرس امان‌مون رو بریده بود، راحت شدیم» یا یه چیزی با این مضامین؟ موضوع داستان کنکور شما بود، اما پدر و مادرت خودشون رو مرکز داستان می‌دیدند. انگار کنکور شما، با اینکه کنکور شماست، درباره اون‌هاست! همتون یه روزی حالتون بهم خورد یا افتادید و دست‌تون شکست. فرداش باباتون به اطرافیان نگفت «تا بم گفتن بچه افتاده نفهمیدم چجوری وسایلم رو جمع کردم از اداره زدم بیرون»؟ انگار سراسیمه شدن بابت شکستن پای بچه، همون اهمیتی رو داره که خود شکستن پای بچه داره! کنکور که چیزی نیست، حتی وقتی موضوع داستان یک مسئله درباره فلج شدن شما بود، خودشون رو مرکز داستان می‌‌دیدند. وقتی بمیرید هم، با اینکه موضوع داستان مرگ شماست، خودشون رو مرکزش می‌بینند، برای همین به وصیت‌تون عمل نمی‌کنند. این خود رو مرکز همه‌چیز دیدن، و توهم اینکه «همه‌چیز درباره من است»، یکی از مصادیق شرکه. پدر و مادر شما خیلی صریح و واضح، مشرکند. و وضعیت اعتقادی خودتون هیچ افکتی روش نداره (مهم نیست اعتقاد دارید خدایی وجود داره یا نداره. مهم اینه که پدر و مادرتون معتقدند دوتا ازش وجود داره. یکیش اونه که دیده نمیشه، و یکیش خودشون. و هردو شانه به شانه هم در مرکز جهان ایستاده‌اند). شما نمی‌تونید بزرگترهای خودتون رو از چاه شرک بیرون بکشید. اما می‌تونید چیزهایی از جهنمی که توش هستند یاد بگیرید: خودخواهی واقعی، یعنی خارج شدن از مرکز، و تبدیل شدن به موضوع. خودخواه، به معنی کسی که واقعا خودش رو دوست داره، دنبال این خواهد بود که موضوع داستان باشه، نه مرکزش. اگه گربه رو نوازش کنی، با این هدف که آدمی باشی که گربه‌هاش ازش درامانند، یعنی خودت رو دوست داری که دلت میخواد این صفت بت تعلق بگیره. این میشه موضوعِ داستانِ نیکی به جانداران، بودن‌. «امروز پنج تا گربه رو نجات دادیم، از خستگی دارم بیهوش میشم» میشه مرکزِ داستانِ نیکی به جانداران بودن. پلن کاملا واضح و روشنه: به هیچ قیمتی نباید مثل پدر و مادرتون بشید. پیشروی بر طبق پلن، دیگه تماما به عهده خودتونه.
Show all...
👍 3
ولی معتقدم به جای هما و پلنگ و اینا، باید "یاکریم" رو جانور ملی ایران اعلام کنن. هم همه جای ایران هست، هم با این بیخیالیش که تا زیر چرخ ماشین میاد بعد میپره باید هزاربار منقرض شده باشه ولی هنوز هست، هی هم بیشتر میشه. عین خودمون. 😂😂😂😂😂😂 »بهزاد ایرانی« @OfficialPersianTwitter
Show all...
👍 2😁 1
چون‌ مهمونی خانوادگیم‌ و حوصلم‌ سر رفته: https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-56452-sgZTXpm
Show all...
برنامه ناشناس

بزرگترین ، قدیمی‌ترین و مطمئن‌ترین بات پیام ناشناس 📢 کانال رسمی و پشتیبانی 👨‍💻 @ChatgramSupport

یه آخوند تو تاکسی کنارم نشست دیدم بوی قهوه میده گفتم حاج آقا قهوه زیاد دوست داری؟ گفت نه از پیش مادرم برمی‌گردم. بوی مادرمه. @shaghdard
Show all...
😁 3🔥 2
گفته بودم چقدر از رانندگی خارج شهر خوشم میاد؟ بشینی‌ پشت فرمون و هر آهنگی که دلت خواست بذاری و انقدر گاز بدی تا برسی به مقصدت‌. دیگه اگه خود مقصد هم دوست داشتنی باشه که چه بهتر! برام مهم هم نیست که پشت فرمون پرایدم و ۱۰۰ تا بیشتر نمیتونم پر کنم. همینکه امروز بعد چند ماه ماشین رو از شرکت برداشتم و تا دهکده گل رفتم، برای از ته دل شاد و سرحال بودنم کافیه.
Show all...
5
و البته فکر نکنید خودم رو جدا از ساکنین اون مجتمع میدونم. منم یکی از شماهام که میتونه اون همه فریاد رو نادیده بگیره چون بهونه‌هاش رو پیدا کرده. من خیلی خام‌تر ازونم که راه رهایی‌مون رو پیدا کنم، خیلی جون‌دوست‌تر ازون که جون خودم رو فدا کنم، خیلی خسته‌تر ازون که منم فریاد بکشم. خیلی ناامید‌تر ازون که استوری بذارم و هشتگ بزنم! من فقط میتونم اسم‌ها و کلمه‌ها رو حفظ کنم. من فقط بلدم با هر بار شنیدن اسم مهرشاد و سارینا‌ و خدانور و نوید بغض کنم!
Show all...
💔 1
چند سال پیش تو یکی از کتابای روانشناسیم‌ داستان یه حادثه رو خوندم که اون لحظه برام اهمیتی نداشت ولی امشب دوباره یادش افتادم. می‌گفت آخرای شب تو یه مجتع بزرگ‌ صدای یه زن شنیده میشه که از بقیه با داد و فریاد کمک میخواسته. یه صدای تهدید آمیز دیگه‌ هم بوده که زن رو تهدید به مرگ می‌کرده‌. همه مجتمع اون شب از پشت پنجره پایین رو نگاه می‌کردن ولی آخرش هیچ کس نرفته بود کمک اون زن. لابد پیش خودشون فکر می‌کردن یکی دیگه قراره بره اون پایین. اون موقع این داستان برام معنایی نداشت؛ ولی الان که فکر میکنم میبینم با اینکه اینجا شبانه روز صدای فریاد به گوش میرسه، همه خودشون رو میزنن به نشنیدن. توماج که احتمالا داغش به دلمون‌ بشینه، زن‌هامون که اسمشون‌ شعار ما بود، سربازی، کردها و بلوچ‌ها، حتی کوه و جنگل‌ها همه شون دارن فریاد میزنن....
Show all...
👍 4
تو دوره درمانم، دوتا عمل سرپایی چند ساعته‌ام اینجا بود و هزینه‌های درمانی همچین بیمارستانی برای هر عمل، بیست میلیون پشکل شد! خدمات درمانی به شدت افتضاحی هم داشت و اصلا به خاطر همین بود که دوبار عمل شدم! صرفا امکانات رفاهی خوبی داره که خب بخوره تو سرشون!
Show all...
برای پرینت‌های حسابداری کاغذ یک‌رو سفید خریدم، ۹۰۰هزار تومان، ۳۵ کیلو کاغذ باطله. شوکه شدم وقتی دیدم همه کاغذها اطلاعات بیماران یکی از معروف‌ترین بیمارستان‌های مشهده!!! حریم خصوصی مریض چه‌‌قدر بی‌ارزشه؟ از اطلاعات دقیق بیماری تا شماره ملی و آدرس کاربر، پزشک،… ‎#حریم_خصوصی -Morteza Hadavi- @uttweet
Show all...
👍 2