دربهدر
دربهدرتر از باد زیستم در سرزمینی که گیاهی درآن نمیروید ای تیز خرامان! لنگی پای من از ناهمواری راه شما بود"شاملو"
Show more2 119
Subscribers
No data24 hours
+27 days
No data30 days
Posting time distributions
Data loading in progress...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Publication analysis
Posts | Views | Shares | Views dynamics |
01 در جستجوی نقاشی گمشده
پرویز کلانتری
#خاطرات | 295 | 15 | Loading... |
02 ❗️عباس نعلبندیان و تصویری کمیاب از او در جشن هنر شیراز!
▪️جواد عاطفه: «تصویری خاص از مردی خاص، آنهم از سر اتفاق! پشت مرد حرفزن، جوان بلندبالایی بلند میشود و چون سایهای در انتهای قاب میماند! میخندد، سر تکان میدهد، زنده است؛ او عباس نعلبندیان است! و در این تصویر و در آن تاریخ، سالها مانده که به مرگ برسد، به مرگ برسانندش! چند شاهکار نوشته، و دهها نوشته را قرار است بنویسد و خودش را با کلماتش تا ابد منتشر و رها کند در تاریخ این سرزمین! سیوپنجسال پیش، در چنین روزی، در یکم خردادماه ۱۳۶۸ خورشیدی، ساعت ۱:۳۰ ظهر، با خوردن دهها قرص ریز و درشت، خودش را از این دنیا و دنیا را از خودش تُهی کرد! و پیش از مُردن هم نوشت: «خدا کند، خدا کند، خدا کند تا سه روز کسی در این خانه را نزند، تا جنازهام حسابی بو کند، بگندد!» و…
@artchanel | 424 | 40 | Loading... |
03 بویت را میشنوم. بوی تنت را.
بدنت آیا در زیر کدامین خورشید میگندد؟
ناگهان
#عباس_نعلبندیان
@gadaboutmitsl | 532 | 22 | Loading... |
04 🔸عباس نعلبندیان نام بسیار متفاوت تاریخ هنرهای نمایشی ایران است. کسی که تنها ۴۰ سال عمر کرد و فقط حدود یک دهه در تئاتر ایران حضور داشت اما نامش به عنوان یکی از پیشروترین نمایشنامه نویسهای ایران در خلق آثار نمایشی مدرن ثبت شد. او پیش از انقلاب مدیریت نهاد جریان ساز «کارگاه نمایش» را برعهده داشت.
سرنوشت عباس نعلبندیان پس از انقلاب ۵۷ به شدت تلخ بود. به کارگاه نمایش حمله شد و خود او اواخر اسفند سال ۵۷ بازداشت شد. این بازداشت که حدود ۴ ماه به طول انجامید، تاثیر روحی و روانی عمیقی بر آقای نعلبندیان گذاشت. عباس نعلبندیان خرداد سال ۱۳۶۸ در حالی به زندگیاش خاتمه داد که پس از انقلاب فعالیتی بر صحنههای نمایشی نکرد.
🔸این شماره پادکست صحنه یادی است از عباس نعلبندیان، نمایشنامه نویس متفاوت تاریخ هنرهای نمایشی ایران در گفتوگو با علیرضا مجلل، بازیگر. آقای مجلل در دهه ۵۰ از بازیگران نمایشهای اجراشده در کارگاه نمایش از جمله نمایش «هذا حبیبالله» نوشته عباس نعلبندیان بود و پایاننامه دانشگاهش را هم درباره آثار این نمایشنامهنویس نوشت.
@babakgha | 450 | 33 | Loading... |
05 به مادرم بگو برایم گاهی گریه کند. من اینجا پوسیدهام و کسی نمیداند. چهل سال است.
وصال در وادی هفتم
#عباس_نعلبندیان | 59 | 3 | Loading... |
06 سکانسی از بازی منوچهر آتشی و محمدعلی سپانلو در فیلم «آرامش در حضور دیگران» به کارگردانی ناصر تقوایی که بر اساس داستان غلامحسین ساعدی ساخته شده.
تماشای نسخۀ کامل:
◀️ آرامش در حضور دیگران
@gadaboutmitsl | 85 | 5 | Loading... |
07 آیا آزادی فریاد را داریم که در خیابانها فریاد بکشیم و به برادران و خواهران خود بگوییم که شماها زنجیرهای پوسیده ما را کنده و به دور انداخته و زنجیرهای جدید و با قدرتی برای ما ارمغان آوردهاید. آیا آزادی فریادی را داریم که بگوییم شماها مهرههایی را انتخاب کردید که اسرارآمیز و وحشتانگیزند و بگوییم که تبرهای تیزتری به دست جلادان دادهاید و بگوییم که این انقلاب بازی دو شطرنجباز است.
چرا ما را سربازان شطرنج خود کرده و ما را از سیاه به سیاه برده و بالاخره به دور میاندازید.
هادی رسولیان - دانشآموز
بخشی از نامههای رسیده به مجلۀ تهران مصور
فروردین ١٣۵٨
@gadaboutmitsl | 863 | 17 | Loading... |
08 حتی در زندگی خصوصی، نوشتن مقولهای عمومی است
نگاهی به «شرم» اثر آنی ارنو
مریم فرنام
«شرم» با این جمله آغاز میشود: «بعدازظهر روز یکشنبهای در ماه ژوئن پدرم میخواست مادرم را بکشد». جمله چنان کوبنده و سرد است که مثل صدای پتک در سر خواننده میپیچد. ما شرح مختصری از واقعه میخوانیم و بعد یکباره طنین این صدا خاموش میشود. مثل صدای قطعهای گوشخراش که اوج گرفته فرود میآید. اینجا همان نقطۀ آغاز خلأ است، لحظهای که نوشتن از آن، گفتن از آن، تا خود این لحظۀ نوشتن کتاب امری ممنوعه بوده است، حتی در دفتر خاطرات، آن لحظه که «خدایان کودکی به زمین میافتند»، زندگی ناگهان به دونیم میشود.
ادامۀ مطلب:
حتی در زندگی خصوصی، نوشتن مقولهای عمومی است | 720 | 20 | Loading... |
09 بروز آشفتگی در هیچ خانهای ناگهانی نیست؛ بین شکافچوبها، تای ملافهها، درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند، به انتظار بادی که از در گشوده به خانه بیاید و اجزای پراکنده را از کمینگاه آزاد کند.
#خانۀ_ادریسیها
#غزاله_علیزاده | 661 | 24 | Loading... |
10 Media files | 1 105 | 39 | Loading... |
11 Media files | 1 182 | 14 | Loading... |
12 سمفونی اندوه بیپایان
و من نخستین انسانی بودهام
که عشق را
انکار کردهام
_ بازیچۀ بچههای بزرگ _
و من شقاوتی عظیم را
به نام زندگی
تحمل کردهام
چراکه زیستن در هوای هیچ
مرگ تدریجیست
و مردن
عین زیستن
و هرکه در اندیشۀ خودکشیست
هرگز به شوری دریا اندیشه نمیکند
و من بچۀ پیری بودهام
که در اندیشۀ شوری
ماندهام
#کیومرث_منشیزاده
@gadaboutmitsl | 1 004 | 11 | Loading... |
13 موج افام روحام را بگیرید
مورچهها خطوط نگاه مرا میشناسند و از تیررس دمپایی چشمهایم فرار میکنند
میروند روی تاریکی موج افام روحام و تا صبح رژه میروند
آنها نمیتوانند بشنوند فرکانس دورگه جیغهای مرا
آنها جانداران علیلی هستند. آنها کرند
ولی شما اخبار ساعت هفت را از دست ندهید:
اینجا تهرانم. میدان قزوین. روحم به کثافت مبتلاست. مورچهها زورشان نمیرسد قندهای سوختۀ بساط دیشبام را جابهجا کنند… برق اخبار را میپرانم
جای آنها خودم دستبهکار میشوم و پیام ایمنی پخش میکنم:
شبها که تریاک میکشید، قند نسوزانید. مورچهها امانتان را میبُرند.
امانتان را میبَرند جائی که کسی نیست تا جاکشیاش را بکند
کثیف میمانم
#سمانه_مرادیانی
@gadaboutmitsl | 946 | 8 | Loading... |
14 ...
و جان بود و ستوه.
...
و روزگار نازا بود. و نارواتر آن بود تا افروختن آتشی یا سوختن خیمهیی را به قندیلهای یخ که در دهلیز همه قلبها شکفته بود نسبت دهند.
و هر راه به چاهی و هر ریسمان به گرهی فرجام مییافت؛ و هر آرمان به بندی. و در بندها خون میجوشید و هراس پی میدواند.
و رهایی میافسرد.
باهو
#بهمن_فرسی | 923 | 13 | Loading... |
15 در شبهای شعر خوشه حدود ۴۰۰-۵۰۰ نفر جمع میشدند. مراسم در باشگاه شهرداری، واقع در چهارراه سیدعلی، برگزار میشد. دکتر عسکری، مدیر مجلۀ خوشه، از شهرداری اجازۀ این شبهای شعر را گرفته بود. آن موقع هنوز داستان سیاهکل اتفاق نیفتاده بود و فکر میکردند انرژی جوانها با این نمایشها تخلیه میشود. شاملو بنیانگذار شبهای شعر خوشه بود و هفت شب را تقسیم کرد و هر شب یک نفر سرپرست شد. یک شب خودش بود و شبهای دیگر براهنی، نادرپور، شاهرودی و آزاد بودند. یک تئاتر هم در این شبها اجرا شد. فکر میکنم موسیقی هم اجرا کردند. هر شب از یک نسل شعر میخواندند و جمعیت با اینکه به شعر شنیدن عادت نداشتند میآمدند و غلغله بود.
...
چون خود ما هم به برگزاری مراسم کمک میکردیم، نتوانستیم همۀ شعرخوانیها را گوش کنیم، ولی فکر میکنم شاملو، نادرپور و اسماعیل شاهرودی خیلی قشنگ شعر خواندند، البته شعرهای سیاسی سلطانپور هم شوری در جمعیت برانگیخت. سال ۴۷ کانون نویسندگان در دانشگاه تهران یادبود نیما گرفتند که در آنجا هم شاهرودی مؤثر و گیرا شعر خواند. یادم است مؤسسهای به اسم «روزن» تأسیس شد که ابراهیم گلستان و یدالله رؤیایی ساخته بودند. البته سرمایهاش بیشتر متعلق به گلستان بود. این مؤسسه در خیابان آناتول فرانس* بود. هنوز ساختمانش هست. فکر میکنم کلاس زبان است. این مؤسسه یک سالن داشت که ۵۰-۶۰ نفر بیشتر جا نمیگرفت. کتاب هم درمیآوردند که کتاب گلستان را چاپ کردند. دو شماره جنگ هم درآوردند، کتاب دلتنگیهای رؤیایی را هم چاپ کردند. برای اولینبار بود که روی جلد کتاب بهجای گالینگور پارچه میزدند. یکیدوتا شب شعر هم در آنجا برگزار کردند. ایو بونفوآ را... آن موقع به تهران دعوت کردند. شعرهایش را هم نادرپور و رؤیایی ترجمه کردند و خواندند. آلن لانس هم تهران بود و در این شب شعر شرکت کرد. یعنی کارهای آگاهانۀ قشنگی انجام دادند، منتها شاید بهعلت سختیهای سانسور جمعش کردند. ...
تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران
#محمدعلی_سپانلو
محسن فرجی، اردوان امیرینژاد
*خیابان قدس | 1 092 | 7 | Loading... |
16 گزارش مجلهٔ فردوسی از جلسات شبهای شعر خوشه
از شمارهٔ ۸۷۸ مجلهٔ فردوسی
مهرماه ۱۳۴۷ | 932 | 16 | Loading... |
Repost from ART CHANNEL
01:09
Video unavailableShow in Telegram
❗️عباس نعلبندیان و تصویری کمیاب از او در جشن هنر شیراز!
▪️جواد عاطفه: «تصویری خاص از مردی خاص، آنهم از سر اتفاق! پشت مرد حرفزن، جوان بلندبالایی بلند میشود و چون سایهای در انتهای قاب میماند! میخندد، سر تکان میدهد، زنده است؛ او عباس نعلبندیان است! و در این تصویر و در آن تاریخ، سالها مانده که به مرگ برسد، به مرگ برسانندش! چند شاهکار نوشته، و دهها نوشته را قرار است بنویسد و خودش را با کلماتش تا ابد منتشر و رها کند در تاریخ این سرزمین! سیوپنجسال پیش، در چنین روزی، در یکم خردادماه ۱۳۶۸ خورشیدی، ساعت ۱:۳۰ ظهر، با خوردن دهها قرص ریز و درشت، خودش را از این دنیا و دنیا را از خودش تُهی کرد! و پیش از مُردن هم نوشت: «خدا کند، خدا کند، خدا کند تا سه روز کسی در این خانه را نزند، تا جنازهام حسابی بو کند، بگندد!» و…
@artchanel
Photo unavailableShow in Telegram
بویت را میشنوم. بوی تنت را.
بدنت آیا در زیر کدامین خورشید میگندد؟
ناگهان
#عباس_نعلبندیان
@gadaboutmitsl
🔸عباس نعلبندیان نام بسیار متفاوت تاریخ هنرهای نمایشی ایران است. کسی که تنها ۴۰ سال عمر کرد و فقط حدود یک دهه در تئاتر ایران حضور داشت اما نامش به عنوان یکی از پیشروترین نمایشنامه نویسهای ایران در خلق آثار نمایشی مدرن ثبت شد. او پیش از انقلاب مدیریت نهاد جریان ساز «کارگاه نمایش» را برعهده داشت.
سرنوشت عباس نعلبندیان پس از انقلاب ۵۷ به شدت تلخ بود. به کارگاه نمایش حمله شد و خود او اواخر اسفند سال ۵۷ بازداشت شد. این بازداشت که حدود ۴ ماه به طول انجامید، تاثیر روحی و روانی عمیقی بر آقای نعلبندیان گذاشت. عباس نعلبندیان خرداد سال ۱۳۶۸ در حالی به زندگیاش خاتمه داد که پس از انقلاب فعالیتی بر صحنههای نمایشی نکرد.
🔸این شماره پادکست صحنه یادی است از عباس نعلبندیان، نمایشنامه نویس متفاوت تاریخ هنرهای نمایشی ایران در گفتوگو با علیرضا مجلل، بازیگر. آقای مجلل در دهه ۵۰ از بازیگران نمایشهای اجراشده در کارگاه نمایش از جمله نمایش «هذا حبیبالله» نوشته عباس نعلبندیان بود و پایاننامه دانشگاهش را هم درباره آثار این نمایشنامهنویس نوشت.
@babakgha
Repost from دربهدر
05:07
Video unavailableShow in Telegram
سکانسی از بازی منوچهر آتشی و محمدعلی سپانلو در فیلم «آرامش در حضور دیگران» به کارگردانی ناصر تقوایی که بر اساس داستان غلامحسین ساعدی ساخته شده.
تماشای نسخۀ کامل:
◀️ آرامش در حضور دیگران
@gadaboutmitsl
Photo unavailableShow in Telegram
آیا آزادی فریاد را داریم که در خیابانها فریاد بکشیم و به برادران و خواهران خود بگوییم که شماها زنجیرهای پوسیده ما را کنده و به دور انداخته و زنجیرهای جدید و با قدرتی برای ما ارمغان آوردهاید. آیا آزادی فریادی را داریم که بگوییم شماها مهرههایی را انتخاب کردید که اسرارآمیز و وحشتانگیزند و بگوییم که تبرهای تیزتری به دست جلادان دادهاید و بگوییم که این انقلاب بازی دو شطرنجباز است.
چرا ما را سربازان شطرنج خود کرده و ما را از سیاه به سیاه برده و بالاخره به دور میاندازید.
هادی رسولیان - دانشآموز
بخشی از نامههای رسیده به مجلۀ تهران مصور
فروردین ١٣۵٨
@gadaboutmitsl
حتی در زندگی خصوصی، نوشتن مقولهای عمومی است
نگاهی به «شرم» اثر آنی ارنو
مریم فرنام
«شرم» با این جمله آغاز میشود: «بعدازظهر روز یکشنبهای در ماه ژوئن پدرم میخواست مادرم را بکشد». جمله چنان کوبنده و سرد است که مثل صدای پتک در سر خواننده میپیچد. ما شرح مختصری از واقعه میخوانیم و بعد یکباره طنین این صدا خاموش میشود. مثل صدای قطعهای گوشخراش که اوج گرفته فرود میآید. اینجا همان نقطۀ آغاز خلأ است، لحظهای که نوشتن از آن، گفتن از آن، تا خود این لحظۀ نوشتن کتاب امری ممنوعه بوده است، حتی در دفتر خاطرات، آن لحظه که «خدایان کودکی به زمین میافتند»، زندگی ناگهان به دونیم میشود.
ادامۀ مطلب:
حتی در زندگی خصوصی، نوشتن مقولهای عمومی است
حتی در زندگی خصوصی، نوشتن مقولهای عمومی است
«شرم» با این جمله آغاز میشود: «بعدازظهر روز یکشنبهای در ماه ژوئن پدرم میخواست مادرم را بکشد». جمله چنان کوبنده و سرد است که مثل صدای پتک در سر خواننده میپیچد. ما شرح مختصری از واقعه میخوانیم و بعد یکباره طنین این صدا خاموش میشود. مثل صدای قطعهای گوشخراش که اوج گرفته فرود میآید. اینجا همان نقطۀ آغاز خلأ است، لحظهای که نوشتن از آن، گفتن از آن، تا خود این لحظۀ نوشتن کتاب امری ممنوعه بوده است، حتی در دفتر خاطرات، آن لحظه که «خدایان کودکی به زمین میافتند»، زندگی ناگهان به دونیم میشود.
Repost from از کتابها...
بروز آشفتگی در هیچ خانهای ناگهانی نیست؛ بین شکافچوبها، تای ملافهها، درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند، به انتظار بادی که از در گشوده به خانه بیاید و اجزای پراکنده را از کمینگاه آزاد کند.
#خانۀ_ادریسیها
#غزاله_علیزاده