دربهدر
دربهدرتر از باد زیستم در سرزمینی که گیاهی درآن نمیروید ای تیز خرامان! لنگی پای من از ناهمواری راه شما بود"شاملو"
Show more2 122
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
+1630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from از کتابها...
بروز آشفتگی در هیچ خانهای ناگهانی نیست؛ بین شکافچوبها، تای ملافهها، درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند، به انتظار بادی که از در گشوده به خانه بیاید و اجزای پراکنده را از کمینگاه آزاد کند.
#خانۀ_ادریسیها
#غزاله_علیزاده
سمفونی اندوه بیپایان
و من نخستین انسانی بودهام
که عشق را
انکار کردهام
_ بازیچۀ بچههای بزرگ _
و من شقاوتی عظیم را
به نام زندگی
تحمل کردهام
چراکه زیستن در هوای هیچ
مرگ تدریجیست
و مردن
عین زیستن
و هرکه در اندیشۀ خودکشیست
هرگز به شوری دریا اندیشه نمیکند
و من بچۀ پیری بودهام
که در اندیشۀ شوری
ماندهام
#کیومرث_منشیزاده
@gadaboutmitsl
موج افام روحام را بگیرید
مورچهها خطوط نگاه مرا میشناسند و از تیررس دمپایی چشمهایم فرار میکنند
میروند روی تاریکی موج افام روحام و تا صبح رژه میروند
آنها نمیتوانند بشنوند فرکانس دورگه جیغهای مرا
آنها جانداران علیلی هستند. آنها کرند
ولی شما اخبار ساعت هفت را از دست ندهید:
اینجا تهرانم. میدان قزوین. روحم به کثافت مبتلاست. مورچهها زورشان نمیرسد قندهای سوختۀ بساط دیشبام را جابهجا کنند… برق اخبار را میپرانم
جای آنها خودم دستبهکار میشوم و پیام ایمنی پخش میکنم:
شبها که تریاک میکشید، قند نسوزانید. مورچهها امانتان را میبُرند.
امانتان را میبَرند جائی که کسی نیست تا جاکشیاش را بکند
کثیف میمانم
#سمانه_مرادیانی
@gadaboutmitsl
Repost from از کتابها...
...
و جان بود و ستوه.
...
و روزگار نازا بود. و نارواتر آن بود تا افروختن آتشی یا سوختن خیمهیی را به قندیلهای یخ که در دهلیز همه قلبها شکفته بود نسبت دهند.
و هر راه به چاهی و هر ریسمان به گرهی فرجام مییافت؛ و هر آرمان به بندی. و در بندها خون میجوشید و هراس پی میدواند.
و رهایی میافسرد.
باهو
#بهمن_فرسی
در شبهای شعر خوشه حدود ۴۰۰-۵۰۰ نفر جمع میشدند. مراسم در باشگاه شهرداری، واقع در چهارراه سیدعلی، برگزار میشد. دکتر عسکری، مدیر مجلۀ خوشه، از شهرداری اجازۀ این شبهای شعر را گرفته بود. آن موقع هنوز داستان سیاهکل اتفاق نیفتاده بود و فکر میکردند انرژی جوانها با این نمایشها تخلیه میشود. شاملو بنیانگذار شبهای شعر خوشه بود و هفت شب را تقسیم کرد و هر شب یک نفر سرپرست شد. یک شب خودش بود و شبهای دیگر براهنی، نادرپور، شاهرودی و آزاد بودند. یک تئاتر هم در این شبها اجرا شد. فکر میکنم موسیقی هم اجرا کردند. هر شب از یک نسل شعر میخواندند و جمعیت با اینکه به شعر شنیدن عادت نداشتند میآمدند و غلغله بود.
...
چون خود ما هم به برگزاری مراسم کمک میکردیم، نتوانستیم همۀ شعرخوانیها را گوش کنیم، ولی فکر میکنم شاملو، نادرپور و اسماعیل شاهرودی خیلی قشنگ شعر خواندند، البته شعرهای سیاسی سلطانپور هم شوری در جمعیت برانگیخت. سال ۴۷ کانون نویسندگان در دانشگاه تهران یادبود نیما گرفتند که در آنجا هم شاهرودی مؤثر و گیرا شعر خواند. یادم است مؤسسهای به اسم «روزن» تأسیس شد که ابراهیم گلستان و یدالله رؤیایی ساخته بودند. البته سرمایهاش بیشتر متعلق به گلستان بود. این مؤسسه در خیابان آناتول فرانس* بود. هنوز ساختمانش هست. فکر میکنم کلاس زبان است. این مؤسسه یک سالن داشت که ۵۰-۶۰ نفر بیشتر جا نمیگرفت. کتاب هم درمیآوردند که کتاب گلستان را چاپ کردند. دو شماره جنگ هم درآوردند، کتاب دلتنگیهای رؤیایی را هم چاپ کردند. برای اولینبار بود که روی جلد کتاب بهجای گالینگور پارچه میزدند. یکیدوتا شب شعر هم در آنجا برگزار کردند. ایو بونفوآ را... آن موقع به تهران دعوت کردند. شعرهایش را هم نادرپور و رؤیایی ترجمه کردند و خواندند. آلن لانس هم تهران بود و در این شب شعر شرکت کرد. یعنی کارهای آگاهانۀ قشنگی انجام دادند، منتها شاید بهعلت سختیهای سانسور جمعش کردند. ...
تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران
#محمدعلی_سپانلو
محسن فرجی، اردوان امیرینژاد
*خیابان قدس
گزارش مجلهٔ فردوسی از جلسات شبهای شعر خوشه
از شمارهٔ ۸۷۸ مجلهٔ فردوسی
مهرماه ۱۳۴۷
صاحبان قدرت آن جایی به فرمانبرداری متوسل میشوند که احتمال مخالفت میرود، آنجا که خود اصحاب قدرت، خود قانونگذاران، میدانند مشکلی در کار است: قانونی وضع کردهاند که آدمها وسوسه خواهند شد زیرپایش بگذراند.
لذتهای ناممنوع
آدام فیلیپس
نصراله مرادیانی
@gadaboutmitsl