𝕯𝖗𝖆𝖌𝖔𝖓🪽
431
Obunachilar
+224 soatlar
+197 kunlar
+3530 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
پنج سالم بود. خواهرم مرا در کمد انداخت و در را قفل کرد. به او فحش دادم و با خود فکر کردم: او بی رحم ترین خواهر دنیاست!
در تاریکی گریه کردم...
بیهوش شدم...
به هوش که آمدم، سربازان خواهرم را کشته بودند!
-احسان افشاری
تمام پنجرههای قلبم را بستهام این اندوه از کجا میآید؟!
-عدنان الصائغ
مرز بین یک رفتار خوب و یک رفتار بد،به همین باریکیه
پس حواستون جمع باشه!
مرز بین یک رفتار خوب و یک رفتار بد، به همین باریکیه
پس حواستون جمع باشه!
Repost from N/a
_ عزیزم
قوز نکن ، پوست لبتو نکن ، پاتو تکون نده و پاشو یچیز شیرین بخور ...
کتایون ریاحی تو یکی از اپیزود ها میگه: یه روزی یه مار عاشق میشه. همینطوری که تو فکر بوده و آه عمیق میکشید. دوستاش بهش میگن چته خیلی تغییر کردی!؟ برگشت گفت عاشق شدم. گفتن این که اتفاق خوبیه! حالا خوشتیپه خوبه؟ گفت خیلی خوش خط و خال قد بلند. دوستش گفت میدونه عاشقشی؟ گفت نه من اصلا روم نمیشه برم جلو. دوستش گفت بالاخره که چی!! باید بهش بگی. خلاصه یه روزی عزمش رو جزم میکنه و میره جلو نزدیک میشه، میبینه که اون عشقش شیلنگ بوده!!
ما آدما عاشق تصورات ذهنی خودمون میشیم بعد که میریم جلو میبینیم شیلنگه!