cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

طالقــانےها

طالقانیها از دیروز تافردا بزرگترین کانال بومی، فرهنگی استان البرز ارتباط با ما: @parvaneh_jokar_taleghani @SIMINMOSLEHI @SeyedMohamad_Hadifar @ROOZBEH_EJLALI @M_ala11 ‌تبلیغات: @TaleghanAdv اینستاگرام https://instagram.com/taleghaniha_official

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
5 502
Obunachilar
+324 soatlar
+57 kunlar
+2630 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

00:59
Video unavailableShow in Telegram
نوای زیبای بلبل روستای کولج طالقان 1403/03/03 @TALEGHANIHA
Hammasini ko'rsatish...
3😍 2
با قالی بافها ( ۱ ) سرِ صبح  که چشم  باز کردیم . خانم  آ شیخ جمال جلوی کبود باغ  ایستاده بود. پیرزنی با کمالات  که زبانِ تند و تیزی هم داشت. ننه  گاهی اوقات از  او  و صراحت کلامش اشاره   می کرد . زنِ سالخورده ؛  زیرِ لب چیزهایی زمزمه  کرد و بعد با عصایش  به  ویرانهء  بجا  مانده از ایوان  اشاره  نمود . پس از  چاق سلامتی  با اهلِ خانه به مادرم  گفت : -  حیف  و صد حیف !  که  از بیخ  و بنیاد  خرابش  کردین. راستش می دونی  چیه !؟ الان ...این خونهء  قدیمی و قشنگ بدونِ  ایوونِ  شده  مثلِ اتوبوسِ  بی دماغِ ! یک چیزِ  بی قواره و بد ترکیب ! و  دوباره  سری  تکان  داد. از قضا  او درست هم می گفت . یادم  هست  از  سپیدهء  صبح ننه و  برادرِ  بزرگم  بقایای به  جا مانده  از ایوانِ  مخروبه  را  جمع آوری   می کردند. من هیجان و ذوقِ عجیبی  را در صورت  خواهرانم حس می کردم. برای  قالی بافی و حال و هوایی که داشت. راضیه و مرضیه  هنوز  در مرز نوجوانی  بودند. می دانستم  برای گره زدن و یادگیری   لحظه شماری  می کنند. بعد از صرفِ  نیم چاشت . مادرم و عمّه سکینه ؛  که در امور  فرش و جاجیم  استاد بود در همان نقطه که قبلا ایوان بود  داربست و  انبوه نخ سفید و محکم ؛ تار  و پود   قالی  را  آماده  کردند.. پس از ساعتی  مادرم  دو یا سه دختر قالیبافِ وارد  را  از  در و همسایه  به کار گرفت . درست در  عصر همانروز ؛ گره به گره چندین  رَج  قالی  با نقش های : ( بُتّه جِقّه ـ  تُرَنج ـ  پنجه گربه ) شروع شد  به بافته شدن . پسر بچه ای چهار یا پنج ساله بودم وقتی می دیدم  آنقدر سریع  گره ها  زده می شود. بشدت  مایل شدم که  یاد  بگیرم و آنها هم  کمک می کردند. مدتی گذشت و فرش به نیمه رسید . به حضورِ  آنها عادت کرده بودیم. ⚘🌸⚘ هرگز  فراموش نمی کنم . آن روز صبح زود  قالی بافها  آمدند  و مشغول بافتن شدند. من ، طبقِ  معمول ؛ توی  باغ  و کنارهای  رود  پرسه  می  زدم . روی سنگ بزرگی نشسته و  پنجهء  دست را  در  آبِ  سردِ  رودخانه فرو  می بردم قطراتِ  آب  از  سرانگشتانم ، روی  مورچه هایی می چکید  که  تند وتیز  روی  سنگ  می دویدند. آنها  هر طرف  متواری  می  شدند و می  رفتند  زیرِهمان  سنگی  که  رویش  نشسته بودم . کمی خم  شدم . تا  مورچه ها ی  بی  نوا  را  با نگاهم  دنبال  کنم .   ناگهان  خرچنگی  دیدم  خاکستری رنگ و  بشدت عصبانی ! 😡 حیوان  زیرِ سنگ  بزرگ  نشسته  و  به صورتم  خیره  شده بود . از ترس نفهمیدم  تا  کنارِ  خانه و سمت دارِ قالی چطور  دویدم . با هیجان  و  حرارت ماوَقع  را برایشان شرح دادم . آنها با فهمیدنِ  چند و چونِ  ماجرا  بیل و کلنگ برداشته و کنار رود  به خدمتِ سنگِ بزرگ و خرچنگِ بینوا رسیدند. که هنوز هم از یاد آوری آن صحنه های دلخراش رنج می برم. خوب حس می کردم  که در ازل هم قالیباف ها  به خواهرانم زیاد روی خوش نشان نمی دهند. و دلشان نمی خواست آنها روی  تخت قالی بنشینند و گره بزنند. بیشتر روزها  هم با بُغضی در کلام به مادرم غُر می زدند... ناگهانی صدای خنده های پیاپی دختران جوان وضربه های ( هَونْگ) قالی ، که به رج ها کوبیده می شد توی پیش ایوان خانه پیچید. گربهء خپلِ خانگی مدام معو معو  راه انداخته و تو دست و بال این و آن می پلکید. بد کردار بهار و زمستان فقط خورده و خوابیده بود . حسابی لوس و پروار شده بود. آنروز ؛ طبق درخواست برادرم (عمو مشتی بابا ) آمده بود او روی گلیم ، تو درگاهی  نشست . بعد کیسهء کاه را خالی کرد و با چه مهارتی با درفشِ بلندی مشغول دوختن پالان شد. مادرم ، یک سینیِ چای آورد و رفت سمت کار و بارِ خودش . او بود و یک کوه مسئولیت . من فرفرهء دست سازِ دایی سلمان را به دست داشتم و با کنجکاویِ ذاتی نگاهم توی صورتِ عمو مشتی بابا بود. و یا به دستانِ هنرمندش . یادم هست ؛ هر وقت توی ایوان خانه ؛ دخترانِ قالیباف ، ریسه می رفتند و صدای خنده شان تو محوطه می پیچید.. صدای نُچِ عمو شنیده می شد . او سپس سری از غصه تکان می داد. و.....من همچنان ؛ با سماجتِ کودکانه ای به صورتش خیره شده و در نهایت با گستاخی پرسیدم : -  عمو  صورت و دماغت چی شده ؟؟ و او با مهربانی جواب داد : -  پسر جون ؛ نمی دونم اینو باید از خدا بپرسی ! او  بعد از خاتمهء بخشی از کار پالون دوزی ؛  پا شد و رفت. می دانستم اولادی ندارد. البته ننه بارها  از خاله زلیخا و مشتی بابا . برایم مطالبی را  شرح داده بود . سالها ..بعد ، هر گاه شعر سنگ قبر او را می دیدم ؛ به فکر فرو می رفتم . [[..افسوس ؛ که روح دربدن  نیست.مرا ... یک بلبل مست در چمن نیست مرا یاران و برادران مرا یاد کنید. رفتم سفری که آمدن نیست مرا ]] ادامه دارد           ✍ : ایوب مهرانی
Hammasini ko'rsatish...

👍 3👏 2
00:16
Video unavailableShow in Telegram
Zinnia floreciendo گل آهار امروز 3/3/3 سوم³ خرداد 1403 بود خوب که چی!؟ مثلا 5/8/2 بود چه اتفاقاتی نیافتاد که الان فرق داشته باشه آرزو میکنم همیشه مثل این گل آهار شکوفا باشید و طراوت و زیبایی که دارید را با عِطر خوش دوصدچندان کنید و عمرتان 120 سال @TALEGHANIHA
Hammasini ko'rsatish...
🤷‍♀ 2👏 2
Photo unavailableShow in Telegram
نوعی گون و گونه ای نخود نام محلی قُمپوزک یا عِو پُتولوک شما بهش چی می‌گید؟ 📸 عکس راست از خانم سلطانی 📸 عکس چپ از خانم سادات رسول 📸 عکس پایین از آقای زینعلی @TALEGHANIHA
Hammasini ko'rsatish...
👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
گل و دانه گیاه بَزرَگ یا تخم کتان با نام علمی Linum Usitatissimum نام طالقانی شیلا از محصولات زراعی فراموش شده طالقان کشت ردیفی این گیاه با لوبیا چیتی باعث افزایش پروتئین لوبیا میگردد. @TALEGHANIHA
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
02:28
Video unavailableShow in Telegram
‏فیلم از طرف گرشاسبی .منطقه  ، اِسِبی گِله میناوند . پایین طالقان روستای کش، ۱۴۰۳/۳/۳ @TALEGHANIHA ─═༅✿🌺✿༅═─
Hammasini ko'rsatish...
👍 3👏 3💯 1
گته ده اردیبهشت ماه #طالقان_جان 📸امیر حسین یگان @Taleghaniha
Hammasini ko'rsatish...
5😍 2👍 1
00:30
Video unavailableShow in Telegram
طغیان رودخانه روستای ناریان در بخش بالاطالقان بعلت بارش شدید باران ....عصر چهارشنبه ۲خرداد ماه ۴۰۳ غفور صابری @Taleghaniha
Hammasini ko'rsatish...
👍 3😱 3 2
00:53
Video unavailableShow in Telegram
اصطلاحات بومی برخی از گیاهان طالقان 📸 خانم سادات رسول ارتفاعات طالقان اردیبهشت #گیاهشناسی #گیاهان_طالقان @TALEGHANIHA
Hammasini ko'rsatish...
👏 3👍 2 1
Photo unavailableShow in Telegram
خوشا‌ آن‌ دَم ‌که بینی ‌رویِ جانان #عطار نمایی از روستای #مرجان 📸محمدحسن صنیعی @TALEGHANIHA ─═༅✿🌺✿༅═─
Hammasini ko'rsatish...
6👏 3👍 2😍 2🔥 1👌 1