cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄 🫦

انقدر براش بخوری که بدنش به لرزش بیفته و آبش بپاچه تو صورتت💦🍓 • پارت‌گذاری روزانه و منظم • ژانر: #عاشقانه_طنز_کلکلی_بزرگسالان👅💦 #انتقامی_لیتل_ددی⛓️🎀 به‌قلم: #فاطمه_س_م

Больше
Рекламные посты
19 845
Подписчики
-12124 часа
-8497 дней
+39430 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

#وکلای_حشری 🍑🔥 اردلان دستی روی س‌ینه های بزرگم کشید و مثل بوق فشارشون داد. آهی از لذت کشیدم و کو‌‌‌‌‌‌‌‌‌...ن بزرگم رو به ک....یر اردلان چسبوندم 🔞 -- اهههههه اردلان منو بکننننن با ک...یر کلفتت سوراخ تنگ کونمو جر بده عااااحححح اردلان جونی گفت و ک‌...یر شق شدش رو روی سوراخ کو...‌نم گذاشت، ارسلان از جلو خودش رو بهم چسبوند _داداش میخوای تنهایی #ک.ون برده خوشگلمون رو جر بدی؟🍑 _برده جدیدمون میدونه ما همیشه تریسام میریم مستانه خندیدم و با شهو..‌ت دست روی ک....یر کلفت شده ارسلان گذاشتم _تو از جلو منو بکن اردلان از پشت!🔞 با شنیدن این حرف ارسلان جری شده ک....یرش رو توی ک...صم فرو کرد و همزمان اردلان از پشت....🫦💦 https://t.me/+iUds-GMNalk4ZDE0 https://t.me/+iUds-GMNalk4ZDE0 #تریسام #گروپ #ممنوعه #اسمات⚠️
Показать все...
قـدیـسـہ بـاکـرہ

-همون لحظه ای که فکر میکنی از این گشاد تر نمیشی، یکی پیدا میشه که جرت بده💦🍓

این رمان خیلی صحنه دار و ممنو.عه است😈 پاک بشه تا فیل.تر نشدیم😡😠
Показать все...
00:04
Видео недоступно
#ک..یرش رو به شیار #ک..صم مالید و خندید _عجب ..ص #بکری داری! با شهو.ت موهای #داداشش رو چنگ زدم که پستو.ن‌هام رو به دندون گرفت _آه.. اخ تازه کجاشو دیدی خندید و یهو ک..یرش رو توی ک..صم فرو کرد که سر ک..یرش خونی بود _#باکره بود!⛔️ با تعجب نگاهی به ک.یر خو.نیش انداخت ت خودش سریع لای #ک..صم قرار گرفت _پس یه دور من #میکنمش یه دورتو #داداش! https://t.me/+iUds-GMNalk4ZDE0 https://t.me/+iUds-GMNalk4ZDE0 دختره واسه آزادی باید به جفتشون ک‌😛ص بده👍🔞
Показать все...
00:02
Видео недоступно
انگشتشو روی لایه های ک.صم کشید و اوفی کشید 🔞🫦 -چقدر صورتی و داغه لعنتی ، پاهاتو ببند دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم با شهوت دستشو به داغی ک.صم چسبوندم و گفتم: -اوممم همینجوری بمالش معید خیلی خوبه استغفرالههی گفت و خواست عقب بکشه که زوری یه انگشتشو تو ک.صم فرو کردم از کلفتی انگشتش اهی کشیدم و...👅💦 https://t.me/+WVHaPAjiu740NjBk https://t.me/+WVHaPAjiu740NjBk دختر حش.ری ریزه میزه با حاجی جذاب😈🔞
Показать все...
کــ🔥ــارگر‌ سکــ💦ــسی     یهو با #کـ*ـیرش پشت سرهم توی #ک*ـص تپل و صورتیم تلمبه زد.. _آههه اووف این چه #کـ*صی داری #کـ*ـیرم داره میترکه آههه با درد و شهوت ناله کردم و خم شدم به #کـ*ـیرش که محکم توی #کـ*صم کوبیده میشد خیره شدم.. _آههه کارگر سکسی داره بهت حال میده؟! خیلی خوب داری #کـ*ـیرمو توی #ک*ـص باکرت جا میدی آههه اوووف آبم...🍑❌ https://t.me/+vdlkrGTDBb0yMmZh https://t.me/+vdlkrGTDBb0yMmZh بازیگر باکره که برای #سکس و از دست دادن باکرگیش روی #کـ**ـیر کارگر سکسی سواری میکنه.. 🍑🔞  #ممنوعه‌بزرگسالان🌭🫦
Показать все...
𝒔𝒆... 𝒘𝒐𝒓𝒌𝒆𝒓🫦

شب انقد برات بخورمش کِ صُب نتونی راه بری بِیب🍑💦 رمان اروتیک و بزرگسال سک*س ورکر⛔️

🫦از تخفیف طلایی vip جا نمونید🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
Показать все...
#بخیه_4 _ الکی ناله کن؛ مادربزرگم پشت دره ... من هنوز نمیدونستم قضیه چیه؟! انگار بلد نبودم نقش بازی کنم اما بابتش پول گرفته بودم. با چشم بسته تمام احساساتم رو توی لحنم ریختم. _ آهههه ...لبام ... زیر لب "نچ" کرد و دوباره کنار گوشم پچ زد: _ خیال کردی من معشوقتم که از لبات شروع کنم؟ زود برو سراغ اصل مطلب ... شا‌کی رو بهش کردم. _ دارم الکی ناله می کنم، واقعی که انجامش نمیدی! حتی شوهر های واقعی از لب شروع میکنن ... بیخیال روی تخت دراز کشید و دست روی چشم هاش گذاشت. _ هر کاری میخوای بکنی بکن؛ فقط تا دو ساعت ادامه بده ... چشم هام گرد شد و تند سمتش چرخیدم که سینه های نرمم توی آرنجش فرو رفت. _ آخ ...دو ساعت؟ چه خبره؟ نا برام نمیمونه! دندون هاش رو روی هم سایید و فک مردونه‌ش قفل شد. _ نکنه میخوای فکر کنن زود انزالی دارم؟! از درد سینه‌م رو چسبید‌م که نگاهش روی چاکم زوم شد. _ نگران نباش؛ من فردا میرم واسه کل اهل خونه تعریف میکنم که اصلا زود انزالی نداشتی، خیلی هم اونجات بزرگ بوده ...بلدم داستان تخیلی بگم. سیبک گلوش بالا پایین شد و کمرم رو محکم چسبید. _ یا همین الان ناله کردنت رو شروع میکنی یا خودم وارد عمل بشم؟ ترسیده با صدای لرزون، نالیدم: _ آخ آخ ...یواش تر ...میسوزه! با چشم خمار در حالی که مشخص بود خوابش میاد، بهم خیره شد. _ چی میسوزه؟ شونه بالا انداختم و چین به بینیم دادم. _ ندیدی توی فیلم های خاکبرسری از همین حرف ها میزنن؟ میسوزه ‌..‌.درد میکنه، داره میاد ...اوف محکم تر ...مگه تا حالا از اون فیلم ها ندیدی؟ انگشت زیر بینی کشید و اخمش رو پر رنگ کرد. _ نه تا وقتی واقعیش هست، فیلمش رو میخوام چیکار؟ کنجکاو سمتش چرخیدم. این مردی‌ که من توی این یک سال شناخته بودم و توی خونه براش کار میکردم اصلا آدمی نبود که بخواد دختری به خونه بیاره تا نیازش رو برطرف کنه. _ یعنی واقعیش رو تجربه کردی؟ باز جدی شد. _ دو خط بهت خندیدم پرو شدی! آره کردم ...ناله‌ت رو بکن. خوب بلد بود توی پرم بزنه ...انگار برای هر جمله هزار بار تمرین کرده بود. _ فکر کنم دیگه کسی پشت در نیست؛ فردا بهشون میگم جلوی دهنم رو گرفتم مبادا مزاحم کسی بشم. با تحکم بدون هیچ مکث و فکری جواب داد: _ نه ...نمیشه! کارتو بکن. شاکی به کارم ادامه دادم که بعد از چند دقیقه چشم هاش رو باز کرد. _ بسه؛ داری بیدارش میکنی! سوالی بهش زل زدم. _ کیو؟ با این همه سر و صدایی که کردم اصلا کسی نخوابید که حالا بخواد بیدار بشه. عصبی پتو رو عقب زد و بی هوا روم خیمه زد ... https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 ⚠️🔥خلاصه: لیلا دختر شیطونی که از پیشخدمت بودن، به صیغه مهام خان تبدیل میشه و مجبور میشه به زور نقش همسرش رو برای خانواده شوهرش بازی کنه و هر شب تو تختش وانمود کنه که ‌...🔥⚠️
Показать все...
بـــخــیــ🩸ــه

﷽ ممنوعه/ رده سنی بزرگسالان🔞 شروع رمان👇🏼 t.me/c/2230498075/8

- خان‌آقا گفتن لباس حریر سفیدتون رو که از مزون آریسا خریدن بپوشید. با اضطراب به خدمتکار خانه زاد عمارت نگاه کردم. دوباره چه مصیبتی قرار بود بر سرم نازل شود؟ با صدایی که از بغض گرفته بود، گفتم: - چه خبره؟ خیر باشه مهین خانم؟ لباس حریر چرا؟ - شریک آقا از عمان اومدن. آقا می‌خوان شما رو نشونشون بدن. نفسم را با حسرت بیرون فرستادم. لباس توصیه کرده‌ی خان‌آقا را تن زدم. به محض اینکا وارد سالن شدم، نگاه خان آقا بالا آمد و با تحسین روی بدنم نشست‌. با همان لحن سرشار از رضایت بلند گفت: - برزو خان، این هم دخترم که بهت گفته بودم! نگاهم به مرد سی ساله ای که برزو خان خطاب شده بود افتاد. همان شریک از عمان برگشته‌ی خان‌آقا! روی مبلی نشسته بود و هیکل و تتو های پیچ در پیچش باعث می‌شد خیره‌اش بمانی... برزوخان با اندکی تعجب در چشمانش، در همان حال که با پرستیژ مخصوص خودش روی مبل نشسته بود، با نگاهی سرتا پای مرا براندازد کرد و به خان‌آقا گفت: -خان‌! نمی‌دونستم دختر این سنی دارید... بدنم از نفرت جمع شد نفرت و انزجار! من در این عمارت لعنت شده هر چیز که بودم، دختر این مرد نبودم.... خان‌‌آقا با خونسردی و بلخند ترسناکی جواب داد: - دخترم نیست... دختر اتابکه! یک ساله مهمون عمارت منه! چشم برزو با شنیدن نام پدرم گشاد شد. چه کسی بود که از دشمنی خان‌آقا با اتابک بی خبر باشد؟ چشمانم به اشک نشست و برزو گیج به من نگاه کرد: - متوجه نمیشم... دختر اتابک برای چی باید مهمون شما باشه؟ خان‌ با نیشخندی نگاهم کرد: - نظرت چیه خودت تعریف کنی دردونه‌ی اتابک؟ در طول این یک سال مرا از دردانه بودن، از دختر بودن و از اتابکی که پدرم بود متنفر کرده بود! دردانه‌ی اتابک خطاب شدن برایم حکم شکنجه داشت... هیچ وقت نمی‌توانستم‌ روی حرف خان حرفی بزنم اولین باری که در این عمارت سر کشی کردم و مهره‌داغ شدم هنوز در خاطرم بود. تشر زد: - بگو! میدانستم چاره‌ای ندارم و باید مطابق میل خان رفتارم کنم. بی حس، طوطی وار شروع به حرف زدن کردم: -من گلروام، دختر اتابک. سال گذشته خان‌ کل خانوادمو کشت اما لطف کرد منو زنده نگه داشت. الان من به عنوان دختر خان یک ساله اینجام. سر پایین انداختم و نمی‌دانستم چرا من را به این مرد معرفی می‌کند تا این که گفت: -دیگه هجده سالش شده برزوخان! وقتشه آزادش کنم تا برگرده پیش خانواده ی پدریش با این حرف سر بالا آوردم خانواده پدریم فکر میکردن من مردم! برزو با مکث گفت: -خب چرا منو صدا زدید؟ لبخندی روی لب خان‌آقا نقش بست که فقط من می‌دانستم تا چه حد شرور و شیطانی‌ است. -دختره اتابکه ها... حتی اگه اتابک مرده باشا به نظرت تو مرام خان اینه که دختر اتابک رو دست خالی از خونه‌ش بیرون کنه؟ با مکث و با لحن کریهی اضافه کرد: - یا با شکم خالی؟ تنم از فکر به معنی پشت حرفش یخ بست. برزو با هوشی که داشت و شناختش از خان، شوکه ابروهایش بالا پرید. - می‌خواید بکارتشو بگیرید؟ من نمیفهمم دخل من به این ماجرا چیه؟ خان به من اشاره کرد: -‌ دخل این دختر باکره‌ی آفتاب مهتاب ندیده‌ی من با تو چی می‌تونه باشه برزو؟ تنم لرز گرفت. برزو خیره نگاهم کرد و خان ادامه داد: -می‌خوام وقتی برمیگرده پیش اون پدر بزرگ حرومزاده‌ش شکمش اومده باشه بالا... می‌خوام فکر کنن بچه‌ی من تو شکمشه! بچه‌ی خان! وحشت زده از جا پریدم. -نه نه... تو رو خدا... نه... خواهش میکنم! صدای من بود که تو سالن پیچید و خان داد زد: -ساکت! هق هقم شکست و خان‌ ادامه داد: - تو هنوز یه دینی به من داری برزو! باید حرفمو گوش کنی. یا همین امشب، تو یکی از اتاق های این عمارت، این دختر رو حامله می‌کنی، یا خودت... تاکید می‌کنم برزو... فقط خودت یه گلوله تو مخش شلیک می‌کنی و جنازه‌ش رو می‌فرستی واسه خانواده‌ش! برزو با ترحم نگاهم کرد. خان تاکید کرد: - توبه من مدیونی برزو! و تنها راه ادای دینت به من، یکی از این دو راهه! با التماس به چشم پر جذبه‌ی برزو خیره شدم. در حالی که اشک صورتم را خیس کرده بود، ملتمس لب زدم: - فقط یه گلوله تو سرم خالی کن! اخم‌های برزو در هم رفت و با تردید از جا بلند شد. مچ دستم را گرفت و در حالی که سمت یکی از اتاق ها می‌برد با صدای بلندی به خان گفت: - من حامله‌ش می‌کنم خان... ولی یادت باشه، کسی به زنی که وارث برزو جهانگیری رو حامله‌س حق نداره حتی دست بزنه! https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0 https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0 https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0 https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0
Показать все...
00:07
Видео недоступно
ناپدریش تو خواب ک*صش و میخوره😱🔞 با حس خیسی و داغی زبونی روی ک.صم آروم لای پلکام و باز کردم که سر شاهرخ و بین پام دیدم ! با ولع داشت چـ.وچــولم  و میخورد. _اووف چه خوشمزه ای! مزه ی توت فرنگی میده. وحشت زده سعی کردم با دستام سرش و پس بزنم. _شاهرخ چیکار می‌کنی...آه...لعنتی بسه تمومش کن. _اووف تو فقط ناله کن، کیه که از این ک.ص خوشمزه بگذره سر کلاهکش و چند بار به ک*صم مالید و با یه فشار واردم کرد. https://t.me/+bW9DYJeHJjc5NDBk https://t.me/+bW9DYJeHJjc5NDBk https://t.me/+bW9DYJeHJjc5NDBk https://t.me/+bW9DYJeHJjc5NDBk شاهرخ، پسری جذاب و سکسی که عاشق دخترخوندش میشه و دور از چشم زنش هرشب ک*ص و کو*ن دختره رو جر میده و...🤤💦👅
Показать все...
شیخ عربی که سوگولیشو جلوی زنش لخت میکنه و به زنش میگه بیا ک.صشو بلیس...🔞💦🍒 https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0 لخت توی بغل شیخ سینا نشسته بودم و خمار بوسش بودم که یدفعه زنش اومد توی اتاق و لبامو ول کرد. خواستم از روی پای شیخ بلند بشم که محکم تر منو توی بغلش گرفت و ناچارا بیشتر تو خودم جمع شدم تا تنمو بپوشونم اما با حرف شیخ از جا پریدم -بیا جلو ساریه وقتشه زن خوشگلم طعم ک.ص کوچولوی خیس عروسک تازه رو بچشه ناباور بهش نگاه کردم که مصمم پاهامو از هم فاصله داد و ک.ص لختم جلوی چشمای دریده ی زنش به نمایش گذاشته شد تقلا کردم و خواستم از دستش فرار کنم اما همش بی فایده بود و به محض اینکه زنش جلوی ک.صم خم شد نفسمو حبس کردم. زبونشو آروم بیرون آورد و از پایین لیسی به تپلی خیسم زد که درجا جیغ بلندی کشیدم خواستم پسش بزنم که حرکتشو تند تر کرد و مداوم روی #ک.ص صورتیم زبون کشید که کم کم شهوت تو وجودم رخنه کرد و داغ کردم همینطور که سینا سینه هامو میمالید و نوکشونو میک میزد پاهامو بیشتر باز کردم و با فرو رفتن چ.چول صورتیم داخل دهن زن شیخ جیغی از لذت کشیدم. #چو.چولم داشت زیر فشار زبونش و لیس خوردن هاش متورم تر میشد و آب از سوراخم سرازیر بود و هر لحظه ممکن بود تو دهن زن شیخ به ارگاسم برسم خمار لذت بودم که با فرو رفتن یهویی ک.یر کلفت شیخ تو باسنم نفسم از درد رفت وبلافاصله زن شیخ ذوتا از انگشتاشو توی سوراخ واژنم هل داد که جیغ بلندی کشیدم و............😱❌💯 https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0 https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0 https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0 دختر ایرانی که نامزدش اونو به یه شیخ عرب میفروشه و دست یه زوج جوون اماراتی میوفته و زن و شوهر هر شب سوراخای کوچولوشو به روش های مختلف به فاک میدن....⛔️🔥💦
Показать все...