cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

LITTLEWORLDتقاصِ شَه💦وَت

شروع رمان جذاب ( تلاطم، آرتی کوچولو) 🙈💋 حین اسپنک زدناش انگشتشُ تو دهنت عقب و جلو کنه🍓🌸

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
5 972
مشترکین
-2324 ساعت
-1257 روز
-45030 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
چرا دوست دختر اکسم از من بدش میاد؟ من ب اون یاد دادم چجوری راه بره ، حرف بزنه، گل بده، مثل یک آدم لباس بپوشه، ناسپاس من سایکو تحویل گرفتم سالم تحویل دادم.
1380Loading...
02
=)))
1172Loading...
03
#تقاص_شه💦وت #پارت_۴۷ ** توی خواب و بیداری بودم که حس کردم موهام کشیده شد. ناباور چشم باز کردم و با قیافه ی زنی که تا الان ندیده بودم مواجه شدم. - پاشو نجاست... بلند شو برو حموم ببینم.. خوب اینجا افتادی لنگر انداختی. از دردی که توی سرم پیچیده بود اخ و اوخ کنان روی تخت نشستم. - پدرسگ لختی؟ بی حیاعه بیشرف... بپوشون تن و بدنت رو ببینم عوضی. - موهام...ای سرم...ول کن موهامو. زنه یه فشار به موهام داد و بعد ولم کرد. دستم رو روی سرم گذاشتم و چشم هام از اشک پرشد. لباسام همه زیر تخت ریخته شده بود. دونه دونه رو برداشتم و همه رو تنم کردم. - اسمت چه کوفتی بود؟ اب دهنم رو قورت دادم و لب زدم: - آل...آلما - لکنتم که داری! بیچاره برادرزاده ی من که اسیر دست شما دوتا خواهد لکاته افتاده. تو مطب پلاگ میکنه تو لیتلشه... با پایین تنه لختو موهای زائد روی نازم جلوش بودم. _کرمو بذار رو میزو،خم شو رو میزو پاهات باز دست کشید لای نازم و گفت:دریاچه راه انداختی که... باخجالت یکم خودمو جمع کردم که ضربه ایی بین پام زدو گفت: باز کن... انگشت کرد پشتموو با کرم چرب کرد.بغض کرده از وضعیتم بودم که یه چیز گرد و سردی رو پشتم حس کردم... _شل کنی خودتو.صدات درنیاد تا منشی نفهمه.حالا دمر شو رو پام... دمر رو پاش خوابیدم. بادستاش لای باسنمو باز کردو... https://t.me/+kE77xSRMZIdhMDM0 برای ادامه رمان لینک بالا رو بزن👆
5151Loading...
04
#پارت۲ _بزرگه ماهی قرمز؟دوسش نداری؟💦🔞 حشـ*ری میخندم و انگشت اشارمو رو مردونـگی باد کردش میکشم و لبمو به دندون میگیرم : _مگه میشه دوسش نداشت؟ دوس دارم #بزرگ تر از این بشه...درست دو برابر این.. از پهلو هام بلندم کرد و یکباره رو بدن لختش نشوند. حشـ*ری پچ زد: _ برای بزرگتر شدنش باید تلاش کنی ماهی قرمزم...💦 بدن داغش که رو بدن عریانم کشیده شد و نرمی عضو باد کردش به سـوراخ تنگ و باکـرم نزدیک و نزدیک تر شد تا اینکه طاقت نیاوردم و... https://t.me/+xPiy1QAJFbxjYmJk
9411Loading...
05
بچه هاااا همستر قراره تا اخر ماه لیست بشه حتی از ناتکوینم بهتره😍😍😍 ماین کنیددد جا نمونیدد https://t.me/hamsTer_kombat_bot/start?startapp=kentId6778126190 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop!
6091Loading...
06
-اووییی ویلیام دلد دالهه اویییی…تپلم خونی شد اوهیییی… انگشتمو تند تند توی ک*ص خیس و تنگش میچرخوندم از تنگیش یه انگشتم بزور توش جا شده بود و سوراخش قرمز شده بود نوک سینه های سیخ شدش از روی تیشرتش معلوم بود تیشرتشو زدم بالا و همونجور که انگشتمو توی سوراخ تنگ ک*صش میچرخوندم لیس پر تفی به نوک م*مه های تازه در اومدش زدم -اهههیی …خیلی حال میده بازم میییقام …اهییی نوک سینشو به دهن گرفتم و مکی بهش زدم که…👅💦 https://t.me/+aynU_xVxmV1jYmFk https://t.me/+aynU_xVxmV1jYmFk پادشاه صنعت پورن ک*‌ص دختره رو جر میده …🔞‼️
8921Loading...
07
🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥 🔥🍁 🔥 تـــ‌ـــ‌ـــ‌ـــلـــاطـــ🍂مـــ #part428 نفس عمیقی کشیدم من داشتم توی این اتاق پسری رو میدیدم که از شدت ازار و ازیتی که شده. به این حال و روز افتاده. - گفتم که کاریت ندارم... فقط اومدم باهات صحبت کنم پسر خوب. سرش رو بالا انداخت و همزمان اولین قطره ی اشک از کنار چشمش پایین چکید. - دروغ میگی... هر کی اول میاد بهم همین رو میگه...برو بیرون. بدنش هیستریک وار میلرزید... از ترس اینکه نکنه بلایی سرش بیاد لب زدم: - باشه...برم برات اب بیارم؟ فقط نگاهم کرد...من هم نگاهش رو پای جواب مثبتش گذاشتم. از اتاقش بیرون رفتم تا براش اب بیارم. یه لیوان اب برداشتم و پشت در اتاقش ایستادم. برای اینکه نترسه این بار چند تا تقه به در زدم. - میتونم بیام تو؟ صدای لرزونش بلند شد که‌گفت: - نه...نه...نه نیا. - باشه بیا لیوان ابتو بگیر خب. -ببند دهنتو بذار قشنگ بکنه توش دیگه! گریه بلندی سر داد؛سعی کردم دستام رو آزاد کنم از اسارت طناب و جیغ زدم: -- این سگه عوضی؛گفتی تری‌سام نه اینکه سگ بیاری بندازی به جونم! سیلی ای به س‌ی‌نه‌‌ی لختم زد،نگاهی به سگ بزرگش که خودش رو داخل بهشتم می‌کوبید انداخت و غرید: -- دلت کلفتای دوستامو میخواد!؟ مالِ سگ ارضات نمیکنه گشاد خانم!؟ https://t.me/+T2SDwJF5nOZhMTgx https://t.me/+T2SDwJF5nOZhMTgx دختر هاااتی ک فقط با رابطه #گروهی ارضا میشه و....🤤
9894Loading...
08
🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥 🔥🍁 🔥 تـــ‌ـــ‌ـــ‌ـــلـــاطـــ🍂مـــ #part428 نفس عمیقی کشیدم من داشتم توی این اتاق پسری رو میدیدم که از شدت ازار و ازیتی که شده. به این حال و روز افتاده. - گفتم که کاریت ندارم... فقط اومدم باهات صحبت کنم پسر خوب. سرش رو بالا انداخت و همزمان اولین قطره ی اشک از کنار چشمش پایین چکید. - دروغ میگی... هر کی اول میاد بهم همین رو میگه...برو بیرون. بدنش هیستریک وار میلرزید... از ترس اینکه نکنه بلایی سرش بیاد لب زدم: - باشه...برم برات اب بیارم؟ فقط نگاهم کرد...من هم نگاهش رو پای جواب مثبتش گذاشتم. از اتاقش بیرون رفتم تا براش اب بیارم. یه لیوان اب برداشتم و پشت در اتاقش ایستادم. برای اینکه نترسه این بار چند تا تقه به در زدم. - میتونم بیام تو؟ صدای لرزونش بلند شد که‌گفت: - نه...نه...نه نیا. - باشه بیا لیوان ابتو بگیر خب. _سک*س گروپ بزنیم؟ داشتم به بچم شیر میدادم که نیما و رادان همراه دوقلوها داخل اومدن. _بچه گرسنشه نریمان اون یکی سینمو چنگ زد. _تو به بچه شیر بده ما کار خودمونو میکنیم تا خواستم مخالفت کنم نیما دامن کوتاهمو بالا زد و ک*یرشو توی بهـ*شتم کوبید! _آیی... اوم... رادان ک*یرشو توی دهنم فرو کرد و نریمان سینمو... https://t.me/+NnM7XU75x54wODFk https://t.me/+NnM7XU75x54wODFk چهارتا شوهرش هر روز پاره اش میکنن💦🔞 #سک‌س_گروپ
1 0502Loading...
09
دیواره های واژ*نم از درد تیر میکشید و با سرعت خودمو روی کیر قطورش می مالوندم. - منشی جنده گیر اومده. با حرف کثیفش ناله کردم و بیشتر خودمو مالیدم، داشتم ارض*ا میشدم و روی شکم و کی*رش خیسه خیس بود. یهو منو چرخوند و پشتم نشست‌. - تنهایی نه، با هم ارض*ا میشیم. خودشو محکم واردم کرد و تلمبه های خشنی زد که زیرم رو خون گرفت و...🍑💦 https://t.me/+HcHxTZ7f9FY5OTI0 😱مجسمه ساز مست منشی ساده ش رو اغوا میکنه و پردشو توی کارگاه میزنه...🙈🔞
3990Loading...
10
_جرت میدم #هرزه کوچولووو با صدای بلند اینو می‌گفت و تو #ک*ص سفیدم تلمبه میزد .. داشتم از درد زیر پاش جر می‌خوردم.. #م🍒مه هامو مثل افسار اسب گرفته بود و داد میزد : _زیر پای اربابت درد بکش جنده کوچولو ‌😈🔞 #دیکشو از تو #ک*ص تنگم بیرون کشید و... https://t.me/+C8iISYnefGQwYzc0
2970Loading...
11
#پدرشوهرم توی #ک..سم تلمبه میزد و #شوهرم #کـ**یرشو توی #ک..ونم فرو کرده بود از شدت دردو لذت توی ابرا سیر میکردم #ک...یر #پدرشوهرم خیلی کلفت تر از ماله شوهرم بود و لذت بیشتری رو به #ک..ص.م تزریق میکرد پدرشوهرم #ک..یر کلفتشو از توی #سوراخ ک..صم درآورد و جاش رو با شوهرم عوض کرد و کل #ک...یر قطورشو توی #ک..ونم فرو کرد زیر  #کـ**یرای #کلفتشون داشتم گاییده میشدم که دربازشدو #مادرشوهرم #گشورتشو روی صورتم انداخت و گفت _برای منم #بلیس عروس #جن.ده ام🔞🔞🔞 https://t.me/+R-7UlMJa0YoxMjQ0 https://t.me/+R-7UlMJa0YoxMjQ0
2861Loading...
12
🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥 🔥🍁 🔥 تـــ‌ـــ‌ـــ‌ـــلـــاطـــ🍂مـــ #part427 مسخ شده بهم خیره شد. دستش ناخوداگاه پایین رفت و اون گیره ها رو در اورد و لب زد: - در...در اوردم. ابرویی بالا انداختم و گفتم: - افرین پسر خوب... میخوای من کار ناتمومت رو تموم کنم؟ به وضوح صدای شنیدن قورت داد اب دهنش رو شنیدم و نیشخندی زدم. در اتاق رو بستم و قفل کردم. تا صدای بسته شدن در رو شنید توی جاش خشکش زد و تند گفت: - بهم دست نزن...توروخدا بهم دست نزن. از جاش پرید‌..‌ انگار براش اهمیت نداشت که لخت و عور وایساده جلوم. دستام رو به نشونه ی تسلیم بالا بردم و گفتم: - من کاریت ندارم پسر خوب‌...اروم باش. مجسمه ای که روی کنسول اتاقش بود رو برداشت و با صدایی که میلرزید گفت: - بخدا‌‌‌...بخدا بخوای ازیتم کنی جیغ میکشم همه بریزن روی سرت. -اههه…انگشتتو بکنش تو سوراخ داغم…اهیییی ارههه همینو میخاااام …اوممم دوربین رو روی ک*ص داغ و پف کردم تنظیم کرد و انگشت فاک درازشو توی سوراخم فرو کرد چاک ک*ص ابدار و پف کردمو  از هم باز کرد دو تا از انگشتاشو توی ک*صم فرو کرد که از درد و لذت قوسی به کمرم دادم و اه بلندی کشیدم نگاهم مات به خشتکش بود که داشت از ش*ق بودن ک.یر قطورش جر میخورد -اهههه…بیا اون کلفتتو بکن تو ک*صمم…اههییی ببین ک*صم چه خیس شده برات برات…اهییی https://t.me/+lqrB2eq7H60zOGU8 https://t.me/+lqrB2eq7H60zOGU8
1 7914Loading...
13
_ پاها باز زود بغض کرده به ددی نگاه کردم که سیم برقو داخل پوشکم روی تپلم تنظیم کرد و سفت چسباشو بست.. _ نه نه ددیی غلط کردمم ببشیددد بی توجه به صورت ترسیدم بالا سرم وایستاد و ک*ر کلفت سیاهشو تو دست گرفت و با پوزخند دستگاهو روشن کرد... بدنم ناخوداگاه شروع کرد به لرزیدن و تمام وجودم به سوزش افتاد. با بالابردن ولتاژ برق پر فشااارر جیش کردم که سیاوش با لذت دستای زمختشو ...😈❌❌ https://t.me/+5EplMlPwx3k3MTQ8
2300Loading...
14
- چرا #مردونگیت باد کرده؟! با تعجب نگاهم می کنه، دستمو رو #ک.یرش می ذارمو با کنجکاوی فشار می دم -اینجا، چقدر هم بزرگه اهی از ته گلوش می کشه -می خوای باهاش بازی کنی؟ با ذوق سرمو تکون می دم و با باز کردن زیپ شلوارش.....❌💦 دختر ۱۵ ساله پسره رو تحر.یک میکنه و پسره هم #ک.ص کوچولو و #باکره اش رو جررررر میده...🔞🔥 https://t.me/+1kXGNTXMUilmMjFk
2360Loading...
15
🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥 🔥🍁 🔥 تـــ‌ـــ‌ـــ‌ـــلـــاطـــ🍂مـــ #part426 یه جور خاصی بود... اروم دستگیره ی در رو پایین کشیدم و نیم نگاهی به داخل انداختم‌. یه پسر بود هم سن و سالای امیر. شایدم دو سه سال اینور اونور تر. برهنه روی تخت دراز کشیده بود و چشم هاش رو بسته بود.. و از پشت چشم های بستش گریه میکرد. متعجب در رو کامل باز کردم‌. فکر کردم شاید مشکلی داره...چمیدونم کوره..‌یا هر چیزی. اما با دیدن اینکه به ت.خم هاش و ک.‌.یرش گیره زده بود ابروهام بالا پرید. نمیدونم چرا خوشم اومد ازش. چهره ی بامزه ای داشت...در رو کامل بستم... جوری که صدای تیکش به وضوح توی اتاق پیچید. اون پسره چشم هاش رو باز کرد و من با دوتا گوی سبز رنگ مواجه شدم. - اینجوری به خودت اسیب میزنی! اب دهنش رو قورت داد و مات و مبهوت نگاهم کرد‌. - تو...تو دیگه کی هستی؟ بدون اینکه جوابی بهش بدم لب زدم: - اون گیره ها رودربیار. هیچکس تو کلاس نبود، از فرصت‌ استفاده کردم و ماژیک رو برداشتم و شروع کردم به عقب و جلو کردنش روی ســـوراخــم. با تصور آقای معلم که کـ*یــرش‌‌ داره تو ک*صـم عقب جلو میشه چشم بستم و شروع کردم به آه و ناله کردن و مثل مار به خودم می پیچیدم - آه، آقای معلم، بیشتر، بیشتر... منو جر بدم بده، آه با صدای خنده ای تمام حسم پرید و با وحشت چشم‌ باز کردم و آقای معلم رو بالای سرم دیدم. - خانم کوچولو تا اصلش هست چرا با فیکش ور میری؟ اینو گفت و زیپ شلوارش کشید پایین و... https://t.me/+dkbORUyV7XFhOWU0 #س‌ک‌س_با‌_معلم‌سن‌بالا🤫💦🔞
1 8900Loading...
16
_من سک*س خشن دوست دارم! با تعجب بهش خیره شدم. _با لباس لختی جلوم وایستادی و میگی سک*س خشن دوست داری؟ نمی ترسی از من؟! با لوندی بند لباسش و انداخت. _دوس دارم خب...میتونی خشن منو بکنی؟! با دیدن سینه های بلوریش، روی تخت پرتش کردم. _سک*س خشن واقعی و الان بهت نشون میدم... https://t.me/+coSy5K2yNzs4NWFk پارت اول رمانشه... 😂🔥🔞 #ڪاملا_صحنه‌داااار 🥵💦
1 2021Loading...
17
-باز خود #ارضایی کردی توله سگ؟!! دستای سفیدش رو پشت کمرش میبندم و صورتش‌و روی بالشت فشار میدم - تو منو وِل کردی... مجبور شدم!! لای #پاهاش‌و باز میکنم ومیگم:پس دلت ک*یر میخواد؟ دلت میخواد بکنمت؟ تو کدوم #سوراخت شیدا؟ _جلو نیشخندی میزنم و همینجور که موهاشو میگیرم چهار دست و پاش میکنم و تو گوشش پچ میزنم: ولی قراره از پشت #بکنمت..قراره پاره بشی عسلم... این #تنبیه توعه!! https://t.me/+dIxirctbPnliYWM0
3240Loading...
18
_خودتو شل کن توله! فکر نکن با گریه دلم برات میسوزه لبه‌ی تپلش رو گرفتم و با لیس عمیقی صدای ناله هاش بلند شد و سالارمو از زیر شلوارم درآوردم و دخترک هق زد: _اخ عبید....اههه ...درد دارم سوراخ باسنشو اروم مالید و سر کلا..هکمو رو سوراخم گذاشت و https://t.me/+xzfJCXo8tstjMTY0
3431Loading...
19
Horney sisy🔞 _نظرت راجب کـ**ص خواهرت چیه دستشو روی کـ**صم گذاشتم و اهی کشیدم _ببین چقد پف کرده..همش بخاطر اینه که#کــ*یر داداشمو میخاد.. _غزل این حرفا چیه؟ من داداشتم! با دستم ویلچرش رو نگه داشتم و چون فلج بود و زورش بهم نمی‌رسید وادار به ایستادن شد _اگه همین الان کـ**صم رو لیس نزنی با ویلچر چپه ات میکنم داداشی! https://t.me/+WvMvgbXEsGdiZjY0 https://t.me/+WvMvgbXEsGdiZjY0 دختره داداششو مجبور میکنه براش کـ**صشو لیس بزنه🔥💦💦
3140Loading...
20
شوهرم توی پوزیشنا حتما باید موهامو میگرفت تا راحت تر کارشو میکرد، ولی موهای کوتاهم باعث میشد کارمون نصفه بمونه، تا اینکه از اینجا ماسک موهای لدوراش و خریدم و حالا اونو تمام و کمال مال خودم کردمش! https://t.me/+PmP-klvK7KNlZDdk
5611Loading...
21
🍼🎨🍼🎨🍼🎨🍼🎨 🍼🎨🍼🎨🍼🎨🍼 🍼🎨🍼🎨🍼🎨 🍼🎨🍼🎨🍼 🍼🎨🍼🎨 🍼🎨🍼 🍼🎨 🍼 #پارت_۲۵۵ آرࡅ߳ߺܨ ܭࡐܟֶࡐܠࡐ با تعجب لب زدم: - من که نمیخواستم فرار کنم. جملیه نیشخندی زد و گفت: - حالا هر چی بروداخل اینجا واینستا... نیومدی عین یه دختر درست حسابی بفرستمت اونجا که...جاش میتونی اینجاهارو طی بکشی. با تعجب نگاهش کردم که داد کشید. - رعناااا رعنااارعنااا یه دختر هم سن  و سال من بیرون اومد. - جانم جمیله جان؟ - این دختره رو لباس خدمتکاری بپوشون و یه طی بده دستش بره سند رو تمیز کنه. رعنا نگاهش رو از بالا تا پایینم چرخوند وگفت: - باشه چشم...بیا دختر. شونه ای بالا انداختم و با تعجب گفتم: - کجا بیام؟ - دنبال من..بجنب. وارد یه اتاقک شدیم... بهم لباس پوشوند  یه طی و سطل و رایت هم دستم داد. با تعجب لب زدم: - اینا چی ان دقیقا؟ -اههه..اهییی..داداشی ت.پلم پاره شد اهههییی…بسهه داداشم روم خیمه زده بود و ک.یر کلفتشو تند تند توی ک*ص ابدار و تنگم عقب جلو میکرد حس نبض زدن ک*یر کلفت و درازش داخلم ترشحات ک.صمو بیشتر میکرد -اومم داداشی…بسههه…الان ارضا میشی بیچاره میشیم…اهههه…ولی خیلی حال میده دوس دارم تا صب زیرت جر بخورم…اهههه حرفم تموم نشده بود که اه مردونه ای کشید و با حس مایع داغی توی ک*صم…💦😱👅 https://t.me/+gO-DgTziLj02YTI0 https://t.me/+gO-DgTziLj02YTI0
1 7380Loading...
22
کی پارت میخوادد
1 4540Loading...
23
رمان اروتیک مخصوص بزرگسالا⚠️🔞👇 - تف به من که سایز سینه‌ی زنمم بلد نیستم!. بیا جلو ببینم. دخترک با اخم جلو رفت و شاهکار با عصبانیت سینه هایش را چنگ. - هوی یابو چکار می‌کنی! شاهکار با اخم تنش را به دیوار چسباند. - نگو که زن اجباری من سایز سینه هاش ۸۵ بوده و من غافل بودم ازش.. انقد گل و گشاد میپوشی هیچی ندیدم. چشمهای تابان ترسید و شاهکار سر در گردنش برد. - مهمونی کنسله کوچولو، امشبم سایزت جا به جا میشه فردا برات یه ست سک*سی می‌گیرم عروسک!⛔️💦 https://t.me/+Umom31hS3w5iZTU0
3150Loading...
24
🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥 🔥🍁 🔥 تـــ‌ـــ‌ـــ‌ـــلـــاطـــ🍂مـــ #part426 یه جور خاصی بود... اروم دستگیره ی در رو پایین کشیدم و نیم نگاهی به داخل انداختم‌. یه پسر بود هم سن و سالای امیر. شایدم دو سه سال اینور اونور تر. برهنه روی تخت دراز کشیده بود و چشم هاش رو بسته بود.. و از پشت چشم های بستش گریه میکرد. متعجب در رو کامل باز کردم‌. فکر کردم شاید مشکلی داره...چمیدونم کوره..‌یا هر چیزی. اما با دیدن اینکه به ت.خم هاش و ک.‌.یرش گیره زده بود ابروهام بالا پرید. نمیدونم چرا خوشم اومد ازش. چهره ی بامزه ای داشت...در رو کامل بستم... جوری که صدای تیکش به وضوح توی اتاق پیچید. اون پسره چشم هاش رو باز کرد و من با دوتا گوی سبز رنگ مواجه شدم. - اینجوری به خودت اسیب میزنی! اب دهنش رو قورت داد و مات و مبهوت نگاهم کرد‌. - تو...تو دیگه کی هستی؟ بدون اینکه جوابی بهش بدم لب زدم: - اون گیره ها رودربیار. _یکم با ک.یرت بازی کنم #عمویی..قول میدم بعدش درسمو بخونم... عمو #حشـ*ری منو رو پاش نشوند و گفت: _ اینطوری بازی کن...خودتو تکون بده... #ک.صمو رو کـ*یر بزرگ شدش تکون دادم که از خود بی خود شد _کـ*صمو برام میمالی #عمویی؟ #کـ*یر قطورشو فشار دادم و حشری لب زدم: _اینطوری برام بمال تا #کـ*صم خوب بشه... انگشتمو رو #کلاهـ*ک صورتی و باد کردش کشیدم که... https://t.me/+c_btvWOCSCUzMzlk دختره شبونه میره تو اتاق دوست باباش و رو ک....یرش سواری میکنه
1 9125Loading...
25
-تو یه هرزه‌ای دختر... من با دخترایِ وِل نمیخوابم که! با لوندی یقه‌شو چنگ زدم و صورتمو مماس با صورتش نگه داشتم -حتی اگه واستاده‌م ارضات کنم همینو میگی؟؟ یا میری پوزیشن بعدی؟؟ با خشم‌روی تخت هولم میده و اسپنکی به باسنم میزنه -ارضا نه دختر خوب... اگه تونستی با سایزم کنار بیای حرفمو پس میرم... با فرو رفتن آل*ت کلفته‌ش حیغی کشیدم که...😱🔞🫦 https://t.me/+8vlz5XfWAL1kNDU0 https://t.me/+8vlz5XfWAL1kNDU0
3930Loading...
26
جرخوردن دختربچه ی دزد، توسط نقاش معروف... ک‌ص و کون دختره رو یکی میکنه و بخاطر دزدی توی عمارتش نگهش میداره و هرشب ...💯🔥 بدون سانسور فول هات و سکسی🔞بچه ای نیا چون با پارتاش ک‌ص خیسی و شورت خیسی داره💯💦🔥🤤 https://t.me/+xaaRUC5qqNphYzM8
1500Loading...
27
اگه 18تا 25سالته، و وضع مالی خوبی نداری به این‌کانال نیاز داری 🚨 https://t.me/+6-xbMGjxdRYyNjdk
8151Loading...
28
🍼🎨🍼🎨🍼🎨🍼🎨 🍼🎨🍼🎨🍼🎨🍼 🍼🎨🍼🎨🍼🎨 🍼🎨🍼🎨🍼 🍼🎨🍼🎨 🍼🎨🍼 🍼🎨 🍼 #پارت_۲۵۴ آرࡅ߳ߺܨ ܭࡐܟֶࡐܠࡐ دست هام رو قفل نرده کردم و خودم رو کشیدم  پایین. اما جز حرکت مورچه وار چیزی ندیدم... از این بالا همه داشتن نگاه میکردن به همدیگه و راه میرفتن فقط. پوفی کشیدم...از یه طرفمم میترسیدم برم لباس های مهموناشون فوق العاده عجیب بود. با کشیده شدن لباسم هینی کشیدم  ترسیده به عقب برگشتم. جمیله با دیدنم لب زد: - ای موش فضول تو اینجا بودی اره؟ اب دهنم رو قورت دادم و دستم رو روی دستش گذاشتم تا از فشارشون کم کنه. - من...من..من. ادامو دراورد و عین خودم شروع کرد به من و من کردن. - الان که شانس اوردی...مراسم که تموم بشه به اقا میگم...میدونی تاوان فرار چیه؟ فقط نگاهش کردم که ادامه داد: - مرگ! تاوان فراره مرگه دختر جوون. #part2 _اووف تابان #کــ..ـص کلوچه ای و صورتیت از زن اولم تنگ تره آههه اووف الان با آب #کـ..ـــیرم #کـ**صتو پر میکنم.. بی حال ناله‌ای کردم و برای سومین بار توی #کــ.ــصم آب #کـــ..ـیرشو خالی کرد... _بیا روی دهنم تابان اووف میخوام این #کــ..ـص کلوچه ایتو بخورم و بمکم باید آب #کــ..ـص بخورم اووف آههه. https://t.me/+6CwPzpDtZhgwYzM0 https://t.me/+6CwPzpDtZhgwYzM0
2 1044Loading...
29
- اونجات خیلی بزرگه؟ نگاه با اخمی بهم انداخت. - کجامو میگی بچه؟ دستمو روی خشتکش گذاشتم و فشار دادم که از جا پرید. - دودولت کلفته؟ شرتت خیلی بزرگ بود دیدم. - بچه این چیزارو از کجا بلدی؟ - ناپدریم بهم گفت. با این حرفم از جا پرید. - تو دست خورده ای؟ دختر دست خورده بهم انداختن. اتیششون میزنم. 💦وقتی ۱۳ سالم ناپدریم بهم تجاوز کرد. بعدش منو دادن به پسرخاله ی ۳۰ سالم ولی وقتی فهمید باکره نیستم... https://t.me/+ftR1PgfMOK0wZTdk
450Loading...
30
مامانش رفت سمتش و گفت: _دربیار شورتتو دختر نوید دکتره محرمه جای داداشته بزار تا بابات نفهمیده درستش کنه گریش گرفته بود رو به مامانش گفتم : _خاله بیرون باشید خودم درستش میکنم مامانش که رفت بغلش کردم و گذاشتم رو تخت با این که سنش کم بود اندام پری داشت همین طور که بغلش کردم باسنشو مالوندم خیلی گوشتی و نرم بود میخواستم  هر چه زودتر بهشتشو ببینم https://t.me/+ftR1PgfMOK0wZTdk
2530Loading...
31
هی پسر. خیلی دلم برات تنگ شده. خیلی زیاد! اما نمی‌تونم کاری بکنم. جز اینکه برم روی بالکن، سیگارمو روشن کنم‌و اشک بریزم. تو این بلارو سرم آوردی. یادته؟ یادمه آخرین باری که بغلم کردی آروم دم گوشم زمزمه کردی که هیچ‌وقت ترکت نمی‌کنم. سر حرفت نموندی! ترکم کردی. ولی اگه یک‌روز خواستی برگردی، بدون درِ قلب من همیشه واست بازه. بدون جات همیشه تو قلبمه. بدون همیشه قلبم واسه‌ی تو می‌زنه.
1 9764Loading...
32
پارت جدیدو خوندین😍😍
10Loading...
33
دختره رو میدزدند و بعد با دوستش وحشیانه بهش تجا*وز میکنه💦🍒🍆 هرچی دست و پا زد نتونست خودشو از قفس آزاد کنه با چشمای گریون زل زده بود که #ویبراتورو داخل بهشتش فرو کردم و گذاشتم رو #درجه_زیاد داشت دوباره به اوج میرسید🌸🌈💎 _نظرت چیه اول پشتت رو و فتح کنیم؟ #گوی و از #سوراخ_تنگش درآوردم و همزمان ک..یر اشکان وک..یر خودمو #داخلش جا دادیم🔞♨️ با تمام قدرت بهش #ضربه میزدیم..👄. https://t.me/+TGFPxnF8VHljMzM0 ک..ص و کو..ن دختره رو با رفیقش جر میدن👅🍑🔥
2621Loading...
34
#تقاص_شه💦وت #پارت_۴۷ ** توی خواب و بیداری بودم که حس کردم موهام کشیده شد. ناباور چشم باز کردم و با قیافه ی زنی که تا الان ندیده بودم مواجه شدم. - پاشو نجاست... بلند شو برو حموم ببینم.. خوب اینجا افتادی لنگر انداختی. از دردی که توی سرم پیچیده بود اخ و اوخ کنان روی تخت نشستم. - پدرسگ لختی؟ بی حیاعه بیشرف... بپوشون تن و بدنت رو ببینم عوضی. - موهام...ای سرم...ول کن موهامو. زنه یه فشار به موهام داد و بعد ولم کرد. دستم رو روی سرم گذاشتم و چشم هام از اشک پرشد. لباسام همه زیر تخت ریخته شده بود. دونه دونه رو برداشتم و همه رو تنم کردم. - اسمت چه کوفتی بود؟ اب دهنم رو قورت دادم و لب زدم: - آل...آلما - لکنتم که داری! بیچاره برادرزاده ی من که اسیر دست شما دوتا خواهد لکاته افتاده. ک*یـ‌رشو محکمتر تو کـ‌*صم کوبید و سینه هامو چنگ زد. خواهرم از لای در نگاه می کرد که چه جوری پسر شوهرش داره میگادم و اشاره می کرد بیشتر پاهامو باز کنم دستمو روی سینه ی نیوان کشیدم و سعی کردم بیشتر اغواش کنم... _اوف داری جرم میدی... خواهرم اشتباه کرد به جای تو رفت زیر خواب بابات شد نیشخندی زد و سیلی ای به رونم زد. _نظرت تر*یسام با خواهر جند*ت چیه؟ مارال که حرفشو شنید چشماش برقی زدن و یه دفعه درو باز کرد... https://t.me/+yzmFF8736F1jYTM0
2 1513Loading...
35
- دو تا بچه داری ولی بازم تنگی بی‌شرف!💦🔥 دستمو از وسط پاهاش رد کردم و به خیسیش کشیدم. - آه... داگی شو قمبل کن زودتر دارم ارضا میشم🔞 #محدودیت‌سنی‌رعایت‌شود❌️ https://t.me/+9_6RdZR4zEpjODM0
2080Loading...
36
#ک*یر کلفتشو توی #ک*صم فرو میکنه و با شدت تلمبه میزنه -اههه... لعنت بهت... دارم جِر میخورمم سینمو تو مشتش میگیره و منو با شکم روی تخت میخوابونه -تنگی هرزه... انقدر که دلم میخواد سگمم بیارم تا #بکنتت... با ترس بهش خیره میشم که تلمبه هاشو بیشتر میکنه -خودتم حال میکنی دخترِ قشنگم... قراره حسابی لذت ببری جنده‌ خانم💦🤤⚠️ https://t.me/+ZWUjP21E2mxlZTE0 اووووف ببین چطور ک*ص دختره رو میگ.اد🥵🔥
3350Loading...
37
بچه سینمو تند تند میک میزد که لباس زیرم پایین رفت و رحمم پر شد. "آخ" گفتم.پرهام داخل رحمم تلمبه زد و دست رو سر دخترش کشید: _وقتی به بچه شیر میدی باید منم خالی کنی ترسا... تند تند تلمبه زد و بچه سینمو میک میزد و شیر میخورد. https://t.me/+2gt_JHYHY1MzNWU8
3400Loading...
38
✨ منبع ایرکافای جذابِ پینترستی که از دل افسانه ها اومدن💖🦄 من از اینجا قشنگتریناشو خریدم :))💞 https://t.me/+z86JkcB0GHw2MzQ0
2931Loading...
39
🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥 🔥🍁 🔥 تـــ‌ـــ‌ـــ‌ـــلـــاطـــ🍂مـــ #part425 اخر شب دیگه خسته و کوفته بازم به اجبار عمه خانم مجبور شدیم بخوابیم. نمیدونم این همه اصرار از کجا نشات میگرفت! به منو امیر یه اتاق دادن و به ارکا یه اتاق. شب بخیری به ددی ارکا گفتیم و باهم وارد اتاق خواب شدیم. توی بغل امیر دراز کشیدم و لب زدم: - خب حالا چی میشه؟ امیر با چشم های بسته گفت: - چی چی میشه؟ نگران نباش قرار نیست اتفاق خاصی بیفته...عمت دوستش داره...قشنگ معلومه. هوفی کشیدم و چشم هام رو بستم. ** آرکا. نصفه شب با احساس تشنگی از خواب بیدار شدم... گلوم خش خشک بود. مرغ محلی بهم نساخته بود انگار. از جام بلند شدم..‌هرکاری میکردم نمیتونستم مقاومت نشون بدم. از اتاق بیرون رفتم... با شنیدن صداهایی از ته راهرو متعجب توی جام وایسادم. انگار صدای گریه میومد. متعجب سمت راهرو قدم برداشتم...اول فکر کردم امیره... اما این صدا متعلق به امیر من نبود. من گریه های امیر رو حفظ بودم. به یه اتاقی که درش سیاه بود نگاه کردم. برخلاف بقیه ی اتاق ها این یکی فرق داشت. - اون سگو بیار معاون...💦 معاون سگ بزرگ سیاهی رو آورد و دقیقا سر سگ رو وسط شیارهای پام جایگذاری کرد سگ زبونشو درآورد و تند تند مشغول لیسیدن چو.چولم شد.... : عااااااحححححح عوووووممممم - می‌دونی این سگ هار و واکسن نخوردست ماری؟ شهوت اجازه نمی‌داد حرفاشو بشنوم.... - عاااااح تننننندتترررررررر عووووووم سگ زبونشو لول کرد توی ک.صم که دیگه نتونستم تحمل کنم و آبم با فشار رو صورت سگ ریخت و.... https://t.me/+w0O2uWG2XuQ2OWFk https://t.me/+w0O2uWG2XuQ2OWFk دختره دانشجوی جدیده دانشکده سک.سه...💦🔞 دانشگاهی که به جای درس ک‌ص میدن🙈💦
2 1024Loading...
40
Media files
1 8650Loading...
چرا دوست دختر اکسم از من بدش میاد؟ من ب اون یاد دادم چجوری راه بره ، حرف بزنه، گل بده، مثل یک آدم لباس بپوشه، ناسپاس من سایکو تحویل گرفتم سالم تحویل دادم.
نمایش همه...
Photo unavailable
=)))
نمایش همه...
💔 1
#تقاص_شه💦وت #پارت_۴۷ ** توی خواب و بیداری بودم که حس کردم موهام کشیده شد. ناباور چشم باز کردم و با قیافه ی زنی که تا الان ندیده بودم مواجه شدم. - پاشو نجاست... بلند شو برو حموم ببینم.. خوب اینجا افتادی لنگر انداختی. از دردی که توی سرم پیچیده بود اخ و اوخ کنان روی تخت نشستم. - پدرسگ لختی؟ بی حیاعه بیشرف... بپوشون تن و بدنت رو ببینم عوضی. - موهام...ای سرم...ول کن موهامو. زنه یه فشار به موهام داد و بعد ولم کرد. دستم رو روی سرم گذاشتم و چشم هام از اشک پرشد. لباسام همه زیر تخت ریخته شده بود. دونه دونه رو برداشتم و همه رو تنم کردم. - اسمت چه کوفتی بود؟ اب دهنم رو قورت دادم و لب زدم: - آل...آلما - لکنتم که داری! بیچاره برادرزاده ی من که اسیر دست شما دوتا خواهد لکاته افتاده. تو مطب پلاگ میکنه تو لیتلشه... با پایین تنه لختو موهای زائد روی نازم جلوش بودم. _کرمو بذار رو میزو،خم شو رو میزو پاهات باز دست کشید لای نازم و گفت:دریاچه راه انداختی که... باخجالت یکم خودمو جمع کردم که ضربه ایی بین پام زدو گفت: باز کن... انگشت کرد پشتموو با کرم چرب کرد.بغض کرده از وضعیتم بودم که یه چیز گرد و سردی رو پشتم حس کردم... _شل کنی خودتو.صدات درنیاد تا منشی نفهمه.حالا دمر شو رو پام... دمر رو پاش خوابیدم. بادستاش لای باسنمو باز کردو... https://t.me/+kE77xSRMZIdhMDM0 برای ادامه رمان لینک بالا رو بزن👆
نمایش همه...
👍 3😢 1💔 1
#پارت۲ _بزرگه ماهی قرمز؟دوسش نداری؟💦🔞 حشـ*ری میخندم و انگشت اشارمو رو مردونـگی باد کردش میکشم و لبمو به دندون میگیرم : _مگه میشه دوسش نداشت؟ دوس دارم #بزرگ تر از این بشه...درست دو برابر این.. از پهلو هام بلندم کرد و یکباره رو بدن لختش نشوند. حشـ*ری پچ زد: _ برای بزرگتر شدنش باید تلاش کنی ماهی قرمزم...💦 بدن داغش که رو بدن عریانم کشیده شد و نرمی عضو باد کردش به سـوراخ تنگ و باکـرم نزدیک و نزدیک تر شد تا اینکه طاقت نیاوردم و... https://t.me/+xPiy1QAJFbxjYmJk
نمایش همه...
بچه هاااا همستر قراره تا اخر ماه لیست بشه حتی از ناتکوینم بهتره😍😍😍 ماین کنیددد جا نمونیدد https://t.me/hamsTer_kombat_bot/start?startapp=kentId6778126190 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop!
نمایش همه...
-اووییی ویلیام دلد دالهه اویییی…تپلم خونی شد اوهیییی… انگشتمو تند تند توی ک*ص خیس و تنگش میچرخوندم از تنگیش یه انگشتم بزور توش جا شده بود و سوراخش قرمز شده بود نوک سینه های سیخ شدش از روی تیشرتش معلوم بود تیشرتشو زدم بالا و همونجور که انگشتمو توی سوراخ تنگ ک*صش میچرخوندم لیس پر تفی به نوک م*مه های تازه در اومدش زدم -اهههیی …خیلی حال میده بازم میییقام …اهییی نوک سینشو به دهن گرفتم و مکی بهش زدم که…👅💦 https://t.me/+aynU_xVxmV1jYmFk https://t.me/+aynU_xVxmV1jYmFk پادشاه صنعت پورن ک*‌ص دختره رو جر میده …🔞‼️
نمایش همه...
🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥 🔥🍁 🔥 تـــ‌ـــ‌ـــ‌ـــلـــاطـــ🍂مـــ #part428 نفس عمیقی کشیدم من داشتم توی این اتاق پسری رو میدیدم که از شدت ازار و ازیتی که شده. به این حال و روز افتاده. - گفتم که کاریت ندارم... فقط اومدم باهات صحبت کنم پسر خوب. سرش رو بالا انداخت و همزمان اولین قطره ی اشک از کنار چشمش پایین چکید. - دروغ میگی... هر کی اول میاد بهم همین رو میگه...برو بیرون. بدنش هیستریک وار میلرزید... از ترس اینکه نکنه بلایی سرش بیاد لب زدم: - باشه...برم برات اب بیارم؟ فقط نگاهم کرد...من هم نگاهش رو پای جواب مثبتش گذاشتم. از اتاقش بیرون رفتم تا براش اب بیارم. یه لیوان اب برداشتم و پشت در اتاقش ایستادم. برای اینکه نترسه این بار چند تا تقه به در زدم. - میتونم بیام تو؟ صدای لرزونش بلند شد که‌گفت: - نه...نه...نه نیا. - باشه بیا لیوان ابتو بگیر خب. -ببند دهنتو بذار قشنگ بکنه توش دیگه! گریه بلندی سر داد؛سعی کردم دستام رو آزاد کنم از اسارت طناب و جیغ زدم: -- این سگه عوضی؛گفتی تری‌سام نه اینکه سگ بیاری بندازی به جونم! سیلی ای به س‌ی‌نه‌‌ی لختم زد،نگاهی به سگ بزرگش که خودش رو داخل بهشتم می‌کوبید انداخت و غرید: -- دلت کلفتای دوستامو میخواد!؟ مالِ سگ ارضات نمیکنه گشاد خانم!؟ https://t.me/+T2SDwJF5nOZhMTgx https://t.me/+T2SDwJF5nOZhMTgx دختر هاااتی ک فقط با رابطه #گروهی ارضا میشه و....🤤
نمایش همه...
23👍 5💔 3🔥 1
🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥 🔥🍁 🔥 تـــ‌ـــ‌ـــ‌ـــلـــاطـــ🍂مـــ #part428 نفس عمیقی کشیدم من داشتم توی این اتاق پسری رو میدیدم که از شدت ازار و ازیتی که شده. به این حال و روز افتاده. - گفتم که کاریت ندارم... فقط اومدم باهات صحبت کنم پسر خوب. سرش رو بالا انداخت و همزمان اولین قطره ی اشک از کنار چشمش پایین چکید. - دروغ میگی... هر کی اول میاد بهم همین رو میگه...برو بیرون. بدنش هیستریک وار میلرزید... از ترس اینکه نکنه بلایی سرش بیاد لب زدم: - باشه...برم برات اب بیارم؟ فقط نگاهم کرد...من هم نگاهش رو پای جواب مثبتش گذاشتم. از اتاقش بیرون رفتم تا براش اب بیارم. یه لیوان اب برداشتم و پشت در اتاقش ایستادم. برای اینکه نترسه این بار چند تا تقه به در زدم. - میتونم بیام تو؟ صدای لرزونش بلند شد که‌گفت: - نه...نه...نه نیا. - باشه بیا لیوان ابتو بگیر خب. _سک*س گروپ بزنیم؟ داشتم به بچم شیر میدادم که نیما و رادان همراه دوقلوها داخل اومدن. _بچه گرسنشه نریمان اون یکی سینمو چنگ زد. _تو به بچه شیر بده ما کار خودمونو میکنیم تا خواستم مخالفت کنم نیما دامن کوتاهمو بالا زد و ک*یرشو توی بهـ*شتم کوبید! _آیی... اوم... رادان ک*یرشو توی دهنم فرو کرد و نریمان سینمو... https://t.me/+NnM7XU75x54wODFk https://t.me/+NnM7XU75x54wODFk چهارتا شوهرش هر روز پاره اش میکنن💦🔞 #سک‌س_گروپ
نمایش همه...
👍 31 11
دیواره های واژ*نم از درد تیر میکشید و با سرعت خودمو روی کیر قطورش می مالوندم. - منشی جنده گیر اومده. با حرف کثیفش ناله کردم و بیشتر خودمو مالیدم، داشتم ارض*ا میشدم و روی شکم و کی*رش خیسه خیس بود. یهو منو چرخوند و پشتم نشست‌. - تنهایی نه، با هم ارض*ا میشیم. خودشو محکم واردم کرد و تلمبه های خشنی زد که زیرم رو خون گرفت و...🍑💦 https://t.me/+HcHxTZ7f9FY5OTI0 😱مجسمه ساز مست منشی ساده ش رو اغوا میکنه و پردشو توی کارگاه میزنه...🙈🔞
نمایش همه...
_جرت میدم #هرزه کوچولووو با صدای بلند اینو می‌گفت و تو #ک*ص سفیدم تلمبه میزد .. داشتم از درد زیر پاش جر می‌خوردم.. #م🍒مه هامو مثل افسار اسب گرفته بود و داد میزد : _زیر پای اربابت درد بکش جنده کوچولو ‌😈🔞 #دیکشو از تو #ک*ص تنگم بیرون کشید و... https://t.me/+C8iISYnefGQwYzc0
نمایش همه...