~•پِی‌تَرنِوِشت•~

باور نمی‌کنید اما دست‌خط من سر‌ نوشتن برای کلاسای این خانوم این شکلی شده.(: علناً اَزمون می‌خواست سرکلاس کتاب رو خلاصه کنیم و تحویلش بدیم.

یک قفلی در زندگیم باز شد فکر کنم.

همونجوری که دادخواه دوستم داره(داشت) دوستم داشت.

حسینی عین دادخواه بود.((((((((:::::::::

هاااا حالا متوجه می‌شم.(=

رابطه‌ام با مهام چه‌طوری بود- همون.

استاد ایشوز و teacher's petای که الان دارم واقعاً از این خانوم آغاز می‌شه.

امضای دوم- مینا.

یه معلم اجتماعی هم داشتیم، یه رابطه تاکسیکی باهاش داشتم. تا حد مرگ آزارمون می‌داد، شکنجه‌مون میکرد. ولی یه شخصیتی داشت که عاشقش بودم. ترکیب سادیسم و مازوخیسم. خانم حسینی هرجا هستی این 🚁هلیکوپتر برای تو.

پس دست گلشیری رو می‌بوسم.