°• پــیلــهـــ •°
11 895
Subscribers
-3624 hours
-2327 days
-22230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
#اطلاعیه🔹
⭕️از دقایقی پیش شاهد شدید ترین فیلترینگ ممکن روی پروکسی ها هستیم
اکثر پروکسیا از کار افتادن این پروکسی رو داشته باشید تا تلگرامتون قطع نشه 👇🏻❤️
@FreeProxy.vip
2300
Repost from N/a
#اطلاعیه🔹
⭕️از دقایقی پیش شاهد شدید ترین فیلترینگ ممکن روی پروکسی ها هستیم
اکثر پروکسیا از کار افتادن این پروکسی رو داشته باشید تا تلگرامتون قطع نشه 👇🏻❤️
@FreeProxy.vip
3900
Repost from N/a
#اطلاعیه🔹
⭕️از دقایقی پیش شاهد شدید ترین فیلترینگ ممکن روی پروکسی ها هستیم
اکثر پروکسیا از کار افتادن این پروکسی رو داشته باشید تا تلگرامتون قطع نشه 👇🏻❤️
@FreeProxy.vip
3600
Repost from N/a
-دکتر نگفت عفونت واژنت واسه چیه؟
با خجالت سرم رو پایین ميندازم
-چرا... چیزه... یعنی....
ابرو در هم میکشه و پوزخندی میزنه
-نمیدونستم عفونت واژن باعث بسته شدن زبون هم میشه... آخه قبلا درسته من رو قورت میدادی... یادم باشه برات تخم کفتر بخرم زبون باز کنی دوباره زبون بسته!
لجم گرفت و با غیض میگم
-گفتش به خاطر رابطه بدون کاندومیه که داشتیم... بعدشم گفت تا یه مدت حق نزدیکی نداریم... حقته
ناباور بهم نگاه میکنه. کم کم رگه های تمسخر تو نگاهش از بین میره و عصبانیت جاش رو میگیره
-تو رفتی گفتی شوهرم بدون کاندوم من رو میکنه؟!... لابد لنگ و پاچه هات رو هم براش باز کردی اره؟!..احمق بیشعور مگه بهت نگفتم دوست ندارم کسی جز خودم بدنت رو ببینه؟!
با ترس به صورت سرخ شده از عصبانیتش نگاه میکنم. یا بسم الله. این چرا اینطوری شد یهویی؟!
و با استفاده از اینکه میدونم دلش نمیاد کاریم بکنه از موضعم پایین نمیام و همونطور سلیطه وار میگم
-اولا که دکتر محرمه...دوم اگه نمیذاشتم معاینه کنه چطوری میخواست تشخیص بده؟!
با غیض بهم نگاه میکنه
-سلیطه بازی در نیار؛ بیشتر از این دیونم نکن بیوفتم به جونت و سیاه و کبود میکنما تابان... بهت گفتم بیا خودم معاینت کنم گفتی نه ازت خجالت میکشم....واسه من ادا تنگا رو در آوردی!... انگار نه انگار خودم پردت رو زدم و هر شب میکنمت.... جاهایی از بدنت رو از حفظم که حتی خودتم ندیدیشون
به طرفم میاد و پلاستیک دارو رو از کنارم بر میداره و پماد رو از توش در میاره
-بده ببینم چه کوفتی برات نوشته... همینم مونده یکی دیگه بیاد به من بگه زنم رو بکنم یا نه... به من میگه از پشت نه درد دارم... همین که میکنم توش هی اخ اوخ میکنه.. دائم الپریود هم که هست... حالا میره واسه ملت لنگاش رو میده بالا
وقتی مبینه خندم گرفته و دارم ریز ریز میخندم با چشمای عصبی بهم نگاه میکنه
-به قران تابان بخندی تک تک استخونات رو خورد میکنم توله سگ... گوه میزنه تو اعصاب من خودش حال میکنه
شلوارم رو بدون آمادگی میکشه پایین که بهت زده هینی میکشم
-دراز بکش پاهات رو باز کن
از ترسم سریع در حالی که میخوام بهش زبون درازی کنم به حرفش گوش میدم. پایین پام میشه و دستمال مرطوبی از جاش در میاره
سعی میکنم تکون بخورم ولی با نیشکونی که از پام میگیره هینی میکشم
-من ناشتا ناشتا گوه بخورم اگه یه بار دیگه به توعه توله سگ دست بزنم!... عقل تو کله پوکت هست اصلا؟!... لعنتی میدونی خونریزی داری با لباس روشن بلند شدی تو شهر سگ چرخ زدی؟
بغض کرده لب بر میچینم و سعی میکنم چیزی نگم که عصبانیتش رو بیشتر کنه
-خب مگه چی شده؟!
دستمال رو به طرف بین پام میبره و سعی میکنه پایین تنم رو تمیز کنه که بعدش پماد بزنه
-چی شده؟!... هیچی نشده عزیزم... فقط مادرم باید بهم زنگ بزنه بگه پسر مگه تو پول نداری؟....چرا نوار بهداشتی نمیخری واس زنت که بزاره بین اون پاهاش وقتی میدونه پریوده
"هولی شتی" بدون اختیار از بین لبام خارج میشه
-منه خرم از همه جا بیخبر بگم مگه چی شده... اونم واسم فیلمی بفرسته که خانم با مانتوی خونی داره تو خیابون راه میره
یهو حرف تو دهنش خشک میشه و من در حالی که برای خودم فاتحه میخونم چشمام رو میبندم. با صدای لرزونی میگه
- تا...تابان این خو....خون چیه؟!.... مگه تو تازه پریود نشده بودی؟!
سرش رو به شدت بالا میاره و میگه
-به من دروغ گفتی نه؟!... تو که تازه پریودت تمام شده بود پس این دریاچه خون از کجا داره میاد؟!
-ش...شاهکار ر...راستش دکتر گفت به خاطر رابطه خشنی که داشتیم واژنم پاره شده!
با رگی برجسته و عصبانی چند ثانیه بهم زل میزنه و بالاخره از جاش بلند میشه
-میرم بی حسی و نخ و سوزن بیارم بدوزمت!!
https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0
https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0
شوهر وحشی خودش میخواد واژن زنش رو که جر داده با نخ و سوزش و بیحسی تو خونه بسوزونه!!!😂😂😂😂😂🥲🙂🪡🪡
https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0
https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0
https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0
https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0
ژَکــْـــاٰن
«الهی رخصت🌱» •«ژَکـان به معنی: مردی که با خود دمدمه کند از دلتنگی» نویسنده: رایــکا✨ • ژَکان«آنلاین» • غیاث«فایل فروشی» • نخجیر«فایل فروشی»
3100
Repost from N/a
_ye baby chek bekhar biar.
بهمحض سین شدن پیام گوشیام شروع به زنگ خوردن کرد با دیدن اسم فرهان لبم را گاز گرفتم و با بغض جواب دادم.
_پیامم رو گرفتی؟
صدایش عصبی و بلند بود.
_مگه بهت نگفته بودم قرص بخور احمق؟ من دارم میام دم خونهتون.
هق زدم:
_چرا سرم داد میزنی مگه تنهایی این بچه رو ساختم؟
نفس تندی کشید.
_دِ لعنتی بهت گفتم الان نمیتونیم ازدواج کنیم. دستم زیر سنگه سرداره اونم میخواد با نوهش ازدواج کنم اگه کسی بفهمه با تو رابطه دارم بدبخت میشم.
صدای هقهقم بلند شد.
_یعنی همینقدرم واست ارزش ندارم؟
حرف سردار واست مهمتر از بچهی تو شکم منه؟
نفس تندی کشید.
_دِ عزیز من میدونی منظورم یه چیز دیگست بهت گفتم صبر کن تا سهامم رو از چنگ سردار بیرون بیارم حالا من چه خاکی تو سرم بریزم، ها؟
با بغض گفتم:
_سرم داد نزن مگه نمیفهمی بهت میگم حاملهام؟
بهمحض تمام شدن حرفم در اتاقم محکم کوبیده شد و مامان با صورتی قرمز به داخل هجوم آورد.
_تو حاملهای گندم؟
با ترس به مامان نگاه کردم.
_نه مامان بخدا حامله نیستم اشتباه فهمیدی من...
سیلی توی صورتم کوبید.
_خفه شو دخترهی هرزه. همین الان از دهن خودت شنیدم حاملهای هنوز داری انکار میکنی؟
وحشت زده نگاهش کردم که موهایم را محکم کشید و مرا از اتاق بیرون برد.
_بریم بدمت دست بابات تو تکلیفت رو مشخص کنه!
ترسیده عقب کشیدم.
_نه مامان توروخدا به بابا نگو منو میکشه!
مرا پشت سر خود از پلهها پایین کشید.
_غلط کردی بیحیا راه بیفت ببینم کجا خودت رو فروختی!
چطور میگفتم که بچهی درون شکمم از رفیق شفیق پدرم فرهان خان بود؟
از روی پلهها به جلو هلم داد که ناگهان پایم سر خورد و با جیغ بلندی زمین خوردم.
_یا جد سادات... گندم؟ چیشدی دختر؟
با درد دستم را روی شکمم گذاشتم گذاشتم جیغ زدم:
_آخ بچم مامان بچهم مرد...
صدای داد مردانهای در گوشم پیچید.
_چیشده گندم؟ این خون چیه؟
هق زدم:
_فرهان بچم مرد توروخدا یهکاری بکن!
مقابل چشمهای بهت زدهی مامان صدای عربدهاش بلند شد و دستش را زیر تنم انداخت.
_به والله بلایی سر گندم و بچهم بیاد این خونه رو روی سرتون خراب میکنم!
https://t.me/+7QwCenV7IisxMmI0
https://t.me/+7QwCenV7IisxMmI0
https://t.me/+7QwCenV7IisxMmI0
https://t.me/+7QwCenV7IisxMmI0
https://t.me/+7QwCenV7IisxMmI0
https://t.me/+7QwCenV7IisxMmI0
https://t.me/+7QwCenV7IisxMmI0
فرهان خان دوست بابام بود و وارث ثروت شایانها...!🔥
چهارده سال ازم بزرگتر بود و همیشه به خونمون رفت و آمد داشت و منو مثل دخترش میدید تا این که یه روز منو لخت و بدون سوتین وسط اتاقم دید و دیوونه شد!
آتیش بهجونش افتاد و بکارتمو ازم گرفت!💦
من حامله شدم و انگشت نمای عالم و آدم ولی اون کاری کرد که...🔥💦
#پست_1 دختره با دوست صمیمی باباش میخوابه❌
10300
Repost from N/a
_ سینههاش شیر داره
دست مردی هم به تنش نخورده
بذار بیاد هم این بچه گرسنگی نمیکشه ، هم دختره تا 2 سال شب تو خیابون نمیمونه
طوفان رو به نرجسخاتون پوزخند زد
_ دست مردی به تنش نخورده و زاییده؟
اگر باکرست سینههاش چطوری شیر داره
نرجس خاتون با شرم لب گزید
_20سالش نشده هنوز
اون پدر از خدا بی خبرش که مرد این افتاد زیر دست نامادری
اون شیطان صفتم رَحِم بچه رو اجاره داد
هفته پیش جنین دنیا اومده
عجله نکنی شیرش خشک میشه
طوفان دود را فوت کرد و بی حوصله اشاره زد
_بیرونه؟
_آره آقا ، خبرش کردم
جایی نداشت بره
تا گفتم نامادریش از خدا خواسته فرستادش
طوفان سر تکان داد
_بفرستش داخل
دقیقه ای بعد مات ماند از دیدن دخترک
قدش به سختی تا سینه ی طوفان میرسید
موهای بلند خرمایی از زیر روسری اش بیرون زده و زیر چشمامش گود افتاده بود
حتی ۴۰کیلو وزن نداشت
بچه بود!
طوفان کلافه پوف کشید
اصلا برجستگی وجود نداشت تا بخواهد بچه اش را سیر کند
دخترک ترسیده لب زد
_سلام
تشر زد
_چندسالته تو بچه جون؟
ماهی بغض کرد
_20آقا
طوفان غرید
_بهت نگفتن طوفان خسروشاهی با دروغگوها چیکار میکنه؟
ماهی وحشت کرد
گفته بودند
در محل شایعه افتاده بود
که معشوقه طوفان خان حامله شده و خیانت کرده است
خبری از زن نبود
تنها یک قبر
بعضی ها میگفتند طوفان خان دستور قتلش را داده
که طوفان خان ناموسش را پاک کرده
که غیرتش زبان زد است
بعضی هام میگفتند خود زن خودکشی کرده
ماهی ترسیده لب زد
_17سالمه
طوفان عصبی غرید
_ 20از کجا اومد پس بچه جون؟
_ خواهرم 4سالش بود مرد
شناسنامهاشو دادن به من
طوفان از جا بلند شد و سمتش قدم برداشت
مثل فیل و فنجان بودند
_دیگه هیچ وقت به من دروغ نگو
ماهی ترسیده آب دهانش را فرو داد و طوفان صدا بالا برد
_ نرجس خاتون
بچه رو بیار
ماهی مضطرب با دستانش بازی کرد
اگر قبولش نمیکردند شب را جایی نداشت
مردم از او نفرت داشتند
در جایی که زندگی میکرد رحم اجاره ای معنایی نداشت!
شکمش بدون شوهر بالا آمده بود؟ پس فاحشه بود!
_ کلاس چندمی؟
ماهی ناخواسته لبخند زد
_ میرم دهم آقا
در اصل باید میرفتم یازدهما
اما چون حامله بودم مدرسه قبولم نکرد
درسمم خیلی خوبه آقا
شاگرد اول بودم
فقط ریاضی مشکل داشتم اونم....
طوفان پوف کشید
چقدر حرف میزد!
در اتاق که باز شد دخترک سکوت کرد
نرجس خاتون نوزاد را جلو آورد
طوفان به ماهی اشاره زد
_ بغلش کن ، تو هم برو بیرون نرجس خاتون
نرجس خاتون نگاه معناداری به آن ها انداخت و پشت سرش در را بست
صدای گریه نوزاد بلند شد
طوفان خونسرد سر تکان داد
_ شیرش بده
ماهی مات ماند
_ اینجا؟
_ بجنب بچه
ماهی لب چید
_ آخه .. جلوی شما شیر بدم؟
طوفان غر زد
_ تو با ۱۶سال سن چطور قراره شکم اینو سیر کنی؟
اصلا شیر داری؟
سینه هات دراومده که بخوای بدی دهن بچه؟
ماهی بغض کرده نالید
_ به خدا شیر دارم
طوفان تشر زد
_ پس شیرش بده
ماهی هق زد
_ خجالت میکشم
_ اون بچه دایه میخواد
منم باباشم
مفهومه؟
بخوای بچه رو تر و خشک کنی نمیتونی از من فراری باشی
اگر مشکل داری ، هری!
ماهی با چشمان خیس از اشک شروع به باز کردن دکمه هایش کرد
چشمانش را میزدید
طوفان سیگار دیگری آتش زد و متفکر خیره اش ماند
_ اون مردی که رحمتو بهش اجاره دادی ، صیغت کرد؟
ماهی با خجالت و بغض سر سینهی کوچکش را دهان بچه گذاشت و زمزمه کرد
_فکر کنم ،من ندیدمش تا حالا
زنش ازش وکالت گرفته بود اون منو برد محضر
نامادریم گفت اگر محرم نباشید به بچه شناسنامه نمیدن
تمام مدت سعی داشت بدنش را از مرد پنهان کند
طوفان خیره صورتش شد
_ میدونی قبولت نکنم باید دوباره صیغه مردا بشی؟
ماهی سرش را پایین انداخت
طوفان ادامه داد
_یا هزارجور بیماری میگیری یا پلیس جمعت میکنه؟
ماهی ترسیده اشک ریخت
_ بچه داره شیر میخوره
چرا منو نمیخواید؟
_بلفرض که بخوام
سال دیگه اون بچه از شیر خوردن میفته
بعدش چی؟
ماهی به صورت کوچک نوزاد نگاه کرد و با سادگی لب زد
_شیر نخوره بازم باید مراقبش بود
من پرستارش میشم
_صیغه من شو!
دخترک بهت زده سر بالا گرفت
طوفان با جدیت توضیح داد
_یک سال صیغه من شو
مهریهاتم یک آپارتمان که بعدش بی سرپناه نمونی
ماهی بچه را به خود فشرد و طوفان حرف آخرش را زد
_ وگرنه بچه رو شیر دادی پول شیرو از نرجس خاتون بگیر و برو
دخترک را نگه میداشت
حتی اگر قبول نمیکرد هم نگهش میداشت تا بچه گرسنه نماند
بچه ای که از او نبود!
بچه ای که حاصل خیانت معشوقه اش با بهترین دوست طوفان بود و حالا نه پدری داشت و نه مادری
قصد آزار ماهی ۱۷ساله را نداشت
نیازهای مردانه اش شدت گرفته بود
دخترک بکر بود
برخلاف قبلی ها
همان شب اول درد غیرت به درد آمده اش را با این دختر تسکین میبخشید
ماهی بی خبر از همه جا زمزمه کرد
_قبوله
https://t.me/+ERs-4s7OAKJlOTA0
https://t.me/+ERs-4s7OAKJlOTA0
بنرواقعی🙏🙏🙏🙏🙏
10900
Repost from N/a
#پارتواقعی
_تو رو خدا نزنید ناهید خانم...آخ بچهام...خداااا...
دست هایش را به دور شکمش حلقه کرده بود تا ضربه های دست و لگد های مادر میراث به شکمش برخورد نکنند.
میترسید از جانِ نصفه و نیمه ی جنینش!
با لگدی که به مهره های دردمند کمرش برخورد
کرد جیغی ناخودآگاه از درد کشیده و برای بار
هزارم با التماس میراث را صدا میزند:
_میراث...میراث به خدا بچه ی خودته...
میراث اما روی مبل نشسته و نظاره گر له شدنش
زیر پاهای مادرش بود.
مادری که به قصد سقط او را کتک میزد.
مادرش اینبار پهلویش را نشانه میگیرد و یک لگد کاری و سپس صدای پر نفرتش بلند میشود:
_خفه شو...نمیتونی توله ی حرومیتو به پسر من بچسبونی...
کژال هق هق کنان تکرار میکند:
_به خدا اشتباه شده...من به غیر از میراث با هیچکس نبودم....
از وقتی نمونه ی جنین با میراث نخوانده بود و
مطابقت نداشت ، مادرش به جان کژال افتاده و در
پی سقط جنینِ بی گناهش بود.
صدای میراث کور سوی امیدی برای کژال میشود اما حرفهایش در لحظه آن امید را خاموش میکنند:
_مادر...حتما باید اینکارو بکنی؟!
بندازینِش بیرون دست خودتونو آلوده نکنید...
ناهید خانم با غیظ نگاهی به کژال میاندازد:
_کسی بشنوه عروس حاجی تخم حرومی تو شکمش داشته آبرو و حیثیت واسمون نمیمونه...
نسیم فورا خودش را به میراث رسانده و او را عقب میکشد.
چشمان دخترک مدام پر و خالی میشوند.
هنوز از میراث جدا نشده مادرِ میراث دخترِ دوست حاجی را برای میراث نشان کرده است.
دست نسیم روی بازوی میراث مینشیند و عین
خار در چشمِ کژال فرو میرود:
_عشقم معطل چی هستی؟!
امضاش کنن گم شه بره این زنیکه ی زناکار...
میراث بالاخره خودکار را برداشته و روی همان
برگه ای که با کتک ، مادرش کژال را مجبور کرد برگه
های طلاق توافقی را امضا کند را امضا کرد.
حواسِ کژال پرتِ میراث بود که دیگر هیچ جوره او را
نمیدید که با کشیده شدن موهایش غیر ارادی
دستهایش شکمش را رها کرده و ریشه ی موهایش را چسبیدند.
و این همانی بود که مادر میراث میخواست.
فورا لگد هایش در شکمش فرود آمدند.
جیغ کژال بالا رفت و سعی کرد ممانعت کند اما دیر شده بود.
انقباضات شدید پایین شکمش و دردی که در آن
میپیچید باعث شده بود خم شده و بی توجه به
خونی که از بدنش خارج میشد جیغ بکشد.
مادر میراث بازوی کژال را گرفته و به زور به طرف در میکشید:
_حالا برو گمشو بیرون...
توله ی بی پدرتم دیگه نیس که بخوای آبرومونو ببری...
نگاه کژال خیره به میراث بود که تنها نظاره گر بود.
مگر نه اینکه او زنش بود و پدر این بچه نیز خودش بود؟!
مسئول مرگ بچهی شان میراث بود که جلوی مادرش را نگرفت!
میراث قاتل بچه ی خودش بود!
کژال در خون جنینِ مظلومش غرق بود و حتی به
سختی نفس میکشید اما قبل از بسته شدن
همیشگیِ چشمانش خیره در چشمان میراث لب
زد:
_قاتل...
قبل از اینکه ناهید خانم کامل کژال را به طرف در
بکشاند ، سلیم ، دست راست میراث دوان دوان
خودش را رساند:
_آقا...روم سیاه...گفتن اشتباهی شده بوده...نتیجه ی آزمایش شما 99.9 درصد مطابقت داشته!
#پارتواقعی #پارتآینده
ادامه🥲👇🏽👇🏽👇🏽
https://t.me/+qdLLKCR0xWw5ZWRk
https://t.me/+qdLLKCR0xWw5ZWRk
https://t.me/+qdLLKCR0xWw5ZWRk
https://t.me/+qdLLKCR0xWw5ZWRk
https://t.me/+qdLLKCR0xWw5ZWRk
کـــژال | "سودا ولینسب"
°| ﷽ |° نویسنده: سودا ولی نسب | ✨️𝐒𝐄𝐕𝐃𝐀 کـــــــژال ●آنلاین ● ~کژالومیراث~ ژیــــــان ●به زودی... ● طــــوق ●حق عضویتی ●
3600
پارت جدید امروز و پاک شد😐😭
من خسته شدم بخدا باز پیوی پر پیامه😢
این بار چندمه من پروکسی مخصوص می ذارم براتون؟
به این پروکسی که میذارم وصل بشید من نمی تونم هر بار پارت ها رو پاک و دوباره آپ کنم لطفا بهش وصل بشید و ممنون میشم پخشش نکنید 🙏🏻
پروکسی اختصاصی برای مخاطبین رمان
10310
پارت جدید امروز و پاک شد😐😭
من خسته شدم بخدا باز پیوی پر پیامه😢
این بار چندمه من پروکسی مخصوص می ذارم براتون؟
به این پروکسی که میذارم وصل بشید من نمی تونم هر بار پارت ها رو پاک و دوباره آپ کنم لطفا بهش وصل بشید و ممنون میشم پخشش نکنید 🙏🏻
پروکسی اختصاصی برای مخاطبین رمان
11600