رهآ ... 🍃
می خواهم خودم باشم و این نهایت تمام خواسته هاست ... اینجا خودم هستم ، بی پروا ... #ساجده_شیرین_فرد + از اینجا می توانیم با هم صحبت کنیم 🍉 @Talktosajede_bot
Show more226Subscribers
+324 hours
+47 days
+2630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
علت این دستور روشن است؛ زیرا اسلام جنبه منطقه اى ندارد، و وابسته و محدود به مکان و محیط معینى نیست.
به این ترتیب، علاقه هاى افراطى به محیط تولد و زادگاه و دیگر علائق مختلف از نظر اسلام نمى تواند مانع از هجرت مسلمان باشد.
از اینها گذشته، در میان همه موجودات زنده ـ به هنگامى که موجودیت خود را در خطر مى بینند ـ «هجرت» وجود دارد.
بسیارى از انسان هاى گذشته، پس از تغییر شرائط جغرافیائى زمین، از زادگاه خود براى ادامه حیات به نقاط دیگر کوچ کردند.
نه تنها انسان ها، بلکه در میان جانداران دیگر انواع بسیارى به عنوان مهاجر شناخته شده اند، مانند پرندگان مهاجر که براى ادامه حیات، گاهى تقریباً سرتاسر کره زمین را سیر مى کنند.
و بعضى از آنها از منطقه قطب شمال تا منطقه قطب جنوب را طى مى نمایند.
و به این ترتیب، گاهى براى حفظ حیات خود، در سال حدود 18 هزار کیلومتر پرواز مى نمایند و این خود مى رساند که: هجرت یکى از قوانین جاودانه حیات و زندگى است.
آیا انسان ممکن است از یک پرنده کمتر باشد؟!
و آیا هنگامى که حیات معنوى، حیثیت و اهداف مقدسى که از حیات مادى انسان ارزشمندتر است، به خطر افتاد، مى تواند به عذر این که اینجا زادگاه من است، تن به انواع تحقیرها، ذلت ها، محرومیت ها، سلب آزادى ها و از میان رفتن اهداف خود، بدهد؟!
و یا این که: طبق همان قانون عمومى حیات، مى بایست از چنین نقطه اى مهاجرت کند، و به محلى که آمادگى براى نمو و رشد مادى و معنوى او است، انتقال یابد؟
وشن است: «هجرت» یک حکم مخصوص به زمان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نبوده است، بلکه در هر عصر و زمان و مکانى اگر همان شرائط پیش آید، مسلمانان موظف به هجرتاند.
اساساً قرآن، هجرت را مایه پیدایش آزادى و آسایش مى داند، همان طور که در آیه مورد بحث صریحاً آمده است و در سوره «نحل» آیه 41 نیز بیان دیگر این حقیقت ذکر شده:
«وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِى اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَـنُبَوِّئَنَّهُمْ فِى الدُّنْیا حَسَنَةً»
؛ (و آنها که مورد ستم واقع شدند و به دنبال آن در راه خدا مهاجرت اختیار کردند جایگاه پاکیزه اى در دنیا خواهند داشت) (مکتوب آیین رحمت، دفتر معارف اسلامی و پاسخ به شبهات آیتالله العظمی مکارم شیرازی)
در معنایی دیگر، و به عنوان معنای اصلی، هجرت فرار از کفر به ایمان بوده و لزوم هجرت خارجی هجرت درونی از گناه به سمت طاعت است و همانطور که پیشتر قید شد، از اصول اولیهی طاعت و مسلمانی مسلمانان، حفظ نفس است. پس در واقع عزیمت از محلی که نفس، حفظ نمیشود برای مسلمان واجب و در حکم اطاعت از خداوند و ایمان و هجرت به جایی است که بتوان دستور خداوند را عملی کرد بوده، در ثانی در شرایطی که نفس حفظ نشود، عقل، جابهجایی را واجب میداند، چه مسلمان باشد، چه مسلمان نباشد. گرچه اگر مسلمان باشد مکلف است. مکلف یعنی در صورتیکه انسان زندهی عاقل بالغ باشد و دیوانه یا کودک نباشد باید تبعیت کند.
تمام اینها را گفتیم تا برسیم به اینجا! اصل مطلب!
حرف من از استدلال، دین و فقه، قانون، منطق و ... شروع شد تا برسد به اینجا؛ علومپزشکی. مسلم است کسی جان خود و اموری را که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با آن در ارتباط هستند (که خاصهی این شغلها و تحصیلات به صورت مستقیم است) به دست نابالغ و دیوانه و میت نمیدهد. هم زنده است، هم عاقل، هم بالغ. اگر عاقل و بالغ است فارغ از اسلام، اصل حفظ را حتی از دیدگاهی فرگشتی و تکاملی باید به صورت غریزی دربارهی نفس رعایت کند. اگر رعایت نمیکند یعنی به جد در باب سلامت روان او، شبهه وارد است. همانطور که در آسیبشناسی روان، همواره تاکید بر خودکشیهای غیرمستقیم یا رفتارهای پرخطر به عنوان نشانهای مهم بوده است. اصلا همین اصل حفظ است که خودکشی را مذموم میکند و اگر کسی جانش را نخواهد، گویی از حال طبیعی خارج است.
حال، کسی که در باب سلامت روان او ابهامی جدی وجود دارد، صلاحیت تصمیمگیری در مورد جان دیگران را دارد؟! و یکی از ارکان سلامت روان، حفظ نفس است. پس اگر فرد رفتار پرخطری کند ولو به صورت مستقیم ابراز نکند که نیت او مرگ است، نیازمند درمان است. بسیاری اعمال در بسیاری آدمها به دلیل مرگخواهی غیرمستقیم آنها صورت میگیرد. از بیرون شاید ایثار باشد اما شرط اصلی که رضایت خداوند است ندارد و در بطن، خودکشی است و تفاوتی با بریدن شاهرگ خود، ندارد. مثلا فرد به میدان نبرد میرود به امید اینکه حالا اگر تیری هم آمد و خورد و مرد هم چه بهتر! یا با کفش پاشنهبلند در حالت سرگیجه، به اختیار بالای نردبان میرود که اگر یک موقعی هم افتاد، افتاد !
❤ 3
در یک جامعه، فردیت فرد حفظ شده و پلهای بعد از فردیت فرد، اجتماع است. پس یعنی اولین مسیولیت فرد در قبال خود اوست چون اگر او نباشد، جامعهای هم نیست. مسیولیت اجتماعی ما تا جایی است که آسیب عارض نشود. ما از اهمیت حفظ، دفاع مشروط و حدود حفظ گفتیم تا برسیم به اینجا. اینجایی که الان، عدهی زیادی ایستادهاند. جایی که در آن، امنیت تامین نمیشود. من هرچه نگاه میکنم چه از باب فقه، چه از باب عقل و منطق، چه از هر نگاه دیگری، جز وجوب بر مهاجرت و خیانت در سکنا در این شرایط نمیبینم. برایم عجیب است چطور دینداران! مهاجرت جامعهی پزشکی را خیانت و گناه میدانند. طبیعی است ترس عمومی حاکم شود. مادامی که چنین روالی بر قرار باشد، طبیعی است در پی کمبود نیروی کارآمد و آگاه پزشکی همان جان به خطر بیوفتند و همین خطر بر جان باعث ترس میشود. اما آیا جان کادر درمان، جان نیست؟! در اهمیت جان در دوران کرونا حجتالاسلام محمدرضا یوسفی استاد دانشگاه مفید در گفتوگو با ایکنا در پاسخ به این پرسش که در شرایط فعلی که همه کشور درگیر بیماری کروناست و روزانه صدها نفر جان خود را از دست میدهند و در تعارض بین عزاداری حضوری محرم و حفظ جان مردم کدام مقدم است، گفت: از نظر دین، حفظ جان واجب است و در این تردیدی نداریم ولی شعائر مذهبی مانند عزاداری در ایام محرم، مستحب مؤکد است و فلسفه عزاداری هم ترویج و حفظ ارزشهای دینی در جامعه است.
وی افزود: یکی از ارزشهای مورد تایید قرآن، حفظ جان انسانهاست به گونهای که آیه شریفه ۳۲ مائده فرموده است: ... وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ؛ یعنی ارزش احیای جان اینقدر مهم است.
یوسفی افزود: بنابراین در تعارض و تزاحم بین حفظ جان انسان به خاطر کرونا و برپایی مراسم عزاداری، اولویت با حفظ جان مردم است.
همچنین در مصاحبهی دیگری آیت الله فاضل لنکرانی عنوان فرمودند:
یکی از آثار و تبعات این بیماری که امروز در کشور ما محقق شده این است با شرایط موجود بنا به دستوری که مسئولین بهداشت کشور دادند متأسفانه نمازهای جمعه وجماعت، اجتماعات دعا تعطیل شده. ما موظف به اجرای قانون هستیم. در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام هست و شاید در کلمات ائمه دیگر هم باشد که هیچ مستحبی نمیتواند با واجب مزاحمت کند. برای ما حفظ جان خودمان و حفظ جان دیگران از اهم واجبات است یعنی ما وقتی به فقهمان مراجعه میکنیم یکی از واجباتی که برای انسان در کنار وجوب نماز، روزه و حج، یکی از واجبات حفظ جان انسان است، خودتان را حفظ کنید ولو برخی از مفسرین این را به مسائل معنوی تطبیق دادند ولی اطلاق دارد، انسان هم باید جسم خود، هم جان خودش را حفظ کند.البته ما نیازی به یک آیه یا روایتی برای وجوب حفظ نفس نداریم، عقل به صورت قطعی میگوید حفظ نفس انسان واجب است و این از مستقلات عقلیهای است که ما میتوانیم کشف از حکم خدای تبارک و تعالی را هم به دنبالش داشته باشیم.
ما در اسلام دستور داریم که اگر غذایی موجب ضرر جان انسان است خوردنش حرام است، اگر خوردن خاک باشد حرام است. پس حفظ نفس واجب است. نماز جماعت، نماز جمعه، اینها مستحب است قانون میگوید، روایات و عقل میگوید هیچ مستحبی نمیتواند مزاحمت با واجب کند، یعنی واجب مقدم بر مستحبات است، پس بنابراین مردم عزیزمان مراقبت کنند تا وقتی که ان شاء الله شرایط عادی بشود و ما امیدواریم خدا ثواب این نمازهای جماعت و جمعه از دست رفته را به همه ما عنایت خواهد فرمود.
حال اینکه این جان آن جان نیست یا ارزش آن در طی این زمان مورد تغییر واقع شده را نمیدانم اما خوب میدانم حفظ جان یکی از مهمترین دلایل مهاجرت در کنار دهها مهمترین دیگر است که هرکدام نیاز به نوشتهای جداگانه برای صحبت درموردشان دارند. راه که هموار نمیکنید، در سازندگی که نمیکوشید، حداقل با موج انداختن میان مردمی که فکر نمیکنند به آنچه میبینند و میگویند و انگ خیانت و این حرفها، دل ما را نسوزانید. شما به فکر نیستید. بگذارید لااقل خودمان به فکر باشیم.
❤ 3
تمام فعالین در حیطهی علوم پزشکی اعم از پزشک، دندانپزشک، داروساز، ماما، پرستار، کارشناس تغذیه، بیناییسنج، شنواییسنج، تکنسین بیهوشی، تکنسین اتاقعمل، دستیار و ... نیز از قواعد بالا مستثنی نیستند. یعنی اصل حفظ بر آنها هم واجب است و نشانهای از سلامت روان و عدم جنون. و درمورد آنها هم در صورت احراز جنون، جان دیگری و امور مرتبط با سلامت دیگری به دستشان داده نمیشود.
حال سوالی دارم!
تمام افرادی که مهاجرت کادر درمان را مذمت میکنند و آن را خبط و خیانت میخوانند، با توجه به توضیحات بالا، چه از باب مسلمانی، چه منطق، چه حقوق، چه تکامل و هر بعد دیگری که شما بگویید، آیا فردی که جان در اولویت ندارد را عاقل میدانند ؟! آیا حاضرند جان خود به دست مجنون بسپارند ؟! آیا میسپارند؟!
در شرایط فعلی حاکم که امنیت و حفاظت توسط ارگانهای بالادست مردم اجرا و حاکم نمیشود در صورتیکه خود فرد نیز قادر به اجرای آن نباشد، بر طبق تمام چیزهای گفته شده، هجرت واجب و نوعی اصل عقلانی به حساب میآید. میگویید امنیت و حفاظت حاکم است؟! پیشنهاد میکنم یک بازدید کوتاه از اورژانس یک بیمارستان دولتی داشته باشید. ما بالاترین اولویت که جان است را گفتیم اما چه بسا شما آنجا شاهد تعرض به ناموس، ضرب و شتم، ملاسمه و ... هم باشید.
بیمارند و اوضاع روحی خوبی ندارند؟! آدم بودن آدمی به کنترل او در شرایط این چنین است. حال اگر کنترل از دست داد، ضمان امنیتی هم نیست. پس یکبار یکی کنترل از دست میدهد و برخوردی صورت نمیگیرد، بار دوم عمد ایجاب میکند جهت تسهیل امور دست به ناامنی و ایجاد رعب و وحشت و آسیب بزنند. عملی که هیچ جزای مناسبی برای آن اجرا نمیشود. نمونهاش ؟! زن جوان جراح را به خاطر دارید که یکسال پیش، مفصل کتک خورد و حتی مسیولین از او دلجویی کردند ؟! بعد از یکسال، پرونده به کجا رسید ؟! در خصوص قصور پزشکی، اگر حادث باشد، او ملزم به پاسخگویی است اما این مسیلهای مجزا از پاسخگویی ضارب در قبال ضرب و جرحش است. هر دو موضوع باید به مامور حاکم برای حل، ارجاع شوند. هرکس به دنبال حق! خود نمیتواند در خیابان هرکار خواست بکند. وجود نهاد قضایی هم برای همین است. پیگیری حقوق و دفاعها به شیوهی کاملا انسانی، متناسب و درخور. اتند ارتوپدی شیرازی را به خاطر دارید؟! که بابت حفظ جان، قطع عضوی عفونی را بی رضایت انجام داد که در صورت حفظ آن، جان بیمار از بین میرفت (درمان در این موارد در قانون به وضوح بیان شده که نیازی به رضایت ندارد. پس اینجا قانون هم به خوبی اجرا نشده. که این پاسخ عارض شد.) ؟! انتهای ماجرا چه شد؟! به شاخ و شانه کشیدنها چه کسی پاسخ داد؟! چه کسی برخورد کرد؟! نتیجه؟! اتند شیرازی، به استیصال فراوان و نبود حمایت و حفاظت و نظارت درست، حالا جان خودش را از دست داده و بیمار زنده است. بیمار زنده است اما دیگر، پزشکان دیگر درس گرفتند تا اگر میشد جانی به بهای دست و پایی حفظ شود، به عواقب آن نیارزد و نشود و مادامی که انسان بودن در اینجا بهایی چنین گزاف داشته باشد، افراد ترجیح میدهند به جوامع انسانیتری که حداقل اصول عقلا را دانسته و قانون در آنها مایهی امنیت و آرامش است، مهاجرت کنند.
در چنین شرایطی، حاکمیت اگر نمیتواند امنیت، آرامش، حفاظت و ... را برقرار کند، خود، باید پیش دست شود و هرآنچه از دستش برمیآید هم بکند تا مردمش محل خطر را ترک کنند و جانشان را حفظ کنند. مردمی که بر طبق دین و عقل و منطق و ... ترک بر آنها واجب میشود. حال اگر میخواهند افراد، تکلیف فردی خود را رها کرده و بمانند لااقل باید در برقراری موارد فوق به صورت حقیقی بکوشند. باور کنید درصورتی که کوششی حقیقی رویت شود، نه تنها مهاجرت کاهش پیدا میکند که خود ما در کنار شما تا ساختن بنای زیبای جامعه به درستی، خواهیم ماند و خودمان کمک خواهیم کرد و با رضایت، از جانمان خواهیم گذشت. سخت کردن مهاجرت، در این شرایط، خود، نوعی نافرمانی الهی است چراکه نه شرایط اجرای دستور خداوند به حفظ را فراهم میکنند یا در فراهم آوردن آن میکوشند و نه اجازه میدهند افراد، خود به دنبال آن تلاش کنند. کما اینکه طبق اصول اخلاقی هر عملی که آزادی را از فرد سلب کند، ولو به قیمت فراهم آوردن رفاه بیشتر برای او باشد، غیراخلاقی است. (هس، مر، 1382 – مسئوليت پذيري اجتماعي در در قرآن کریم با تاکید بر دیدگاه علامه طباطبایی در المیزان )
❤ 2
اما دفاع تنها از جانب شما صورت نمیگیرد. زمانیکه هر فرد در هر موردی بخواهد خودش اقدام کند مجددا شاهد هرج و مرج خواهیم بود. پس چاره چیست؟! در اغلب موارد حاکمیت مسیول دفاع از جانب شماست اما در شرایطی شما مجاز هستید به صورت فردی ورود کنید که به آن دفاع مشروط میگویند.
دفاع مشروط به دفاعی گفته میشود که با حفظ شروط تناسب دفاع و خطر، نبود زمان برای انتظار مداخله از سوی ارگان و نهاد مسیول و عارض شدن میزانی از تجاوز که بر مدافع به دلایل معقول، یقین حاصل شود تعرض به وقوع خواهد پیوست، در راستای حفظ جان و مال و ناموس باشد. (اردبیلی،محمدعلی،حقوق جزای عمومی،تهران، میزان، چاپ هشتم، 1384، ج1، ص200)
دفاع مشروط دارای چنان اهمیتی است که حتی در اجرای ماموریت قانونی به حکم قانون و آمر قانون، مجری نظیر نیروی انتظامی یا مامور دولت مرتکب جرح، قتل، تعرض به عرض و ناموس گردد، دفاع در برابر آن جایز است. (ماده 607 قانون، تمرد نسبت به مامورین دولت)
در اصل حفظ، اولین مورد نفس است. مادامی که نفس شما حفظ نشود قادر به حفظ سایر موارد مشمول حفظ نخواهید بود. پس اگر حفظ مال به قیمت نفس شما باشد، مردود است. نفس به معنای تمامیت فرد متشکل از جسم و روان دانسته شده. (نوربها، رضا، ریز حقوق جزای عمومی، تهران، کتابخانه گنج دانش، چاپ یازدهم، 1383، ص 192)
حال که از اهمیت بر همگان واضح و مبرهن حفظ و اولویت آن علیالخصوص در باب نفس گفتیم، آیا این به این معنا است که ما مجازیم برای حفظ نفس، نفس دیگری را از حیات بازداریم؟ بدیهی و مسلم است که خیر. همان میزانی که جان شما ارزشمند است، به همان میزان جان دیگری نیز دارای ارزش میباشد و حفظ آن واجب است.
خب اگر دیگری در خطر بود چه ؟! اینجا مبحث ایثار مطرح میشود. اگر دیگری در خطر بود و شما توان نجات او را داشتید (با دانستن اینکه اول از همه جان خودت مصون است یا اینکه توان مقابله با آن خطر را داری ولو به قیمت جانت باشد.) میتوانید به او کمک کنید. چرا میتوانید و واجب نیست ؟! چون شروطی دارد که باید رعایت شود. مثلا اگر کسی پیش چشم شما در حال غرق شدن باشد و شما شنا بلد نباشید اما خود را به آب بیندازید به قصد نجات او، مسلم است که نه شما او را نجات دادهاید و نه اصل حفظ نفس بر خود را اهمیت گذاشتهاید. اگر به خاطر این مسیله بمیرید، مرگ شما نوعی خودکشی (گناهی کبیره) خواهد بود اما اگر شما شنا بلدید، رود هم طوفانی است و احتمال اینکه از پس آن برنیایید باشد اما بالقوه توان مقابله داشته باشید، بله ! اینجا اگر رفتید نجات دهید و در این راه از دنیا رفتید، دیگر خودکشی نیست.
اگر در موقعیتی جان دیگری را قرار بود ناجی باشید و یقین داشتید خودتان از بین خواهید رفت، چه؟! در این صورت بایستیم و نگاه کنیم؟! نه! هم دین، هم عقل و منطق در این باب، اندیشیده و اصولی دارد. گرچه مسیولیت انسان تا حد حفظ جان اوست اما در مواردی این مجوز داده شده تا با دانستن از دست رفتن جان نیز، آدمی اقدام کند.
در باب ایثار در مواردی حتی گذشت از جان واجب است. در سایر موارد، گذشت از جان با حفظ شرایط گفته شده و به نیت رضای خدا، مصداق معاملهای با خداوند دانسته شده که به بهای آن، بهشت حاصل میشود. ایثار امری ارزشمند و دارای پاسخ اخروی فراوان دانسته شده. (با حفظ شروط و نیت)
پس اولویت در حفظ جان دیگران با حفظ جان خود و بالقوه توانمندی فایق آمدن بر موضوع خطر و نیت رضایت خداوند است.
حال با وجود این تاکید بر حفظ جان، مسلم است در جایی که جان شما حفظ نمیشود و در خطر است، ترک محل واجب بوده و شما مکلف به ترکید. حال اگر این محل گسترهاش از خیابان و کوچه و شهر بیشتر بود چه ؟! تفاوتی ندارد! باز هم ملزم به ترک هستید.
در باب مهاجرت حتی در مواردی که جان به خطر نباشد، در اسلام صحبتهای زیادی شده از جمله آنکه خداوند متعال در آیهی نود و هفتم سورهی مبارکهی نسا آمده که زمین خداوند پهناور است.
قرآن هجرت را مایه آسایش و امنیت می داند، بر این اساس دین اسلام به مسلمانان دستور می دهد اگر در هر زمان، در محیطی نتوانستید به وظایف دینی خود عمل کنید، پیوندهای افراطی به زادگاه را برای رسیدن به حیات معنوی گسسته و به سرزمین دیگری مهاجرت کنید. (مکتوب آیین رحمت، دفتر معارف اسلامی و پاسخ به شبهات آیتالله العظمی مکارم شیرازی)
پیشتر اشاره شد که حفظ نفس از اصلیترین و در واقع وظیفهی ابتدایی ما در برابر دین است پس جایی که نفس (متشکل از روح و جسم) به خطر باشد و توان حفظ آن میسر نباشد، حکم الهی بر هجرت است.
طبق آیات مبارک قرآن کریم، اسلام با صراحت دستور مى دهد: اگر در محیطى به خاطر عواملى نتوانستید آنچه وظیفه دارید انجام دهید، به محیط و منطقه امن دیگرى «هجرت» نمائید زیرا با وسعت جهان هستى «نتوان مرد به ذلت که در اینجا زادم»!
❤ 3
در پایه و بنیان دین مبین اسلام بر چند چیز تاکید شده که از اوجب واجبات و بر دیگران اهم میباشند. این موارد جز اصول اولیه و بدیهی دین هستند. به صورتیکه معنای اسلام در گرو آنها است و در فقدانشان، خود اصلیت مسلمانی زیر سوال خواهد بود. در این اصول اولین مورد حفظ است. اولویتی که بر سایر احکام نیز پیشی میگیرد و در زمانی که رعایت آن، تعارض با حکم دیگری پیدا کند، رعایت آن حکم دیگر که مانع حفظ است، حرام میشود. (نجفی جواهری، محمد حسن، جواهر الکلام، ج36، ص427،431،432 – شاهرودی، کتاب الحج، ج3، ص340 – حلی، ابن ادریس، کتاب السرایر، ج3، ص125) به عنوان نمونه اگر در بیابان گم شده باشید و خطر مرگ در اثر گرسنگی شما را تهدید کند، مار حرام گوشت بر شما حلال بوده و حتی در احکام واجب میشود تا از آن به نفع حفظ حیات خود استفاده کنید. حتی در صورتیکه جان شما در خطر بود و با ابراز کفر (در وجود ایمان قلبی و پنهان) نجات میسر میشد، شما میتوانید در حال تقیه، اظهار کفر کنید. (عاملی، محمد بن مکی، القواعد و الفواید، ج2، ص 158)
حال، این حفظ به چه معنا است ؟! مسلمان مکلف است به حفظ سه چیز؛ خون (جان)، مال، عرض و ناموس.
در دین اسلام، حق خدا بر آدمی به عنوان حقالله، حق بر گردن آدمی از سمت خود تحت عنوان حقالنفس و حقی که فرد دیگر بر گردن شخص دارد به عنوان حقالناس تبیین میشود. جان، از حقوق مهم خداوند به گردن آدمی و نوعی حقالله است که در عین حقالله بودنش، خود، بستری بر شکلگیری اصالت حق دیگری است به نام حقالنفس. چنانکه در آیات تبیین میشود که بدن آدمی و اعضای آن اماناتی هستند که خداوند متعال در اختیار آدم گذاشته تا مسیر تعالی را به وسیلهی آنها طی کند و او در برابر این امانات مسیول بوده و در روز حساب، باید پاسخگو باشد. چنانکه در سورهی مبارکهی فصلت آیهی بیستم داریم؛ حَتّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُون. زمانى که به آن مى رسند گوش آنها و چشم ها و پوست هاى تنشان به اعمال آنها گواهى مى دهد!
اعضای بدن مجبور به اطاعت اختیار آدمی و از ابزار مختار بودن او بودهاند که جبر آدمی بر آنها بوده. پس از خود فاقد اختیار و قدرت تصمیمگیری و اعمال آن بودهاند فلذا خطای مجبور به گردن کسی است که جبر بر او روا داشته. این چیزی نیست که تنها اسلام به آن پرداخته باشند و هر عقل سلیمی، پیرو هر مکتبی که باشد بر خط منطق میداند که عمل انجام شده به جبر، قصورش بر عهده نیست چون اختیاری در انتخاب نبوده که حال بخواهیم مسیولیت آن را بپذیریم و بابتش مجازات شویم.
آیهی شصت و پنجم سورهی مبارکهی یس نیز یکی دیگر از موارد بسیاری است که به این موضوع اشاره شده. این موضوع نه فقط در قرآن که در سیره و روایات نیز تایید شده است. حقی که انسان بر گردن خود دارد یعنی حقی که بر گردن این اعضایی دارد که بر طبق اصل حفظ، اولویت اول او باید حفاظت و نگهداری از آنها به نحو احسن باشد.
نه فقط اسلام قایل به حفظ جان باشد. این یکی از اصول و قواعد کلی جهان فارغ از رنگ و نژاد و دین و مذهب است که تجلی آن در مواردی نظیر طب و پیشرفت علوم پزشکی، احکام و قوانین حقوقی و ... دیده میشود. اگر بنا به حفظ نباشد، بسیاری از قوانین حقوقی بیمعنا، بسیاری از اقدامات بی دلیل و پیشرفت پزشکی و تلاش برای رشد آن مضحک خواهد بود. گریسوس (حقوقدان هلندی) و کارا (حقوقدان ایتالیایی) هم معتقد اند که حق حیات، از حقوق طبیعی افراد بشر بوده و بر این اعتقاد اصل دفاع مشروط هم به مانند اصل حفظ (که خود دفاع مشروط برخاسته از جان اصل حفظ است) فاقد محدودیت برای رعایت است و به آیین خاصی محدود و محصور زمان خاصی نمیشود. جامعهی بشری از زمانیکه از غارنشینی شروع به ایجاد جمعیتهای مختلف نظیر خانواده، روستا و ... کرد برای بقای خود نیازمند قاعده بوده. قانون از اینجا شکل گرفت. یک قاعدهی کلی و عمومی برای جامعه که قدمت آن بیش از آن چیزی است که بتوان گمان کرد. لوح حمورابی در بابل یکی از قدیمیترین شگفتیهای قانونگذاری است. قانون تنها متعلق به جوامع اندیشمند نبوده و به صورت غریزی اصولی در میان حیوانات نیز پذیرفته شده که خلاف آن رفتار کردن نوعی هنجارشکنی است. پس مختص انسان نیست. چیزی که ما داریم درموردش حرف میزنیم محدود انسان و محصور شرایط خاصی نیست. در تمامی قوانین، چه در طبیعت، چه قوانینی که آدمی بنیانشان نهاده حق دفاع آن چنان رسمی و بدیهی دانسته شده که بی اختلاف نظر توسط همگان پذیرفته است. حتی عدهای آن را اجبار معنوی میدانند. (استفانی، گاستون، ژرژ لواسور، برنارد کوبوک. حقوق جزای عمومی، مترجم حسن دادبان، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی، ج1)
❤ 2
تاریکیهایت را دیدم. خود انتخاب کردم کنار هم خورشید شویم. آری ! با تاریکیهایت همچنان خورشیدی و همچنان نمیپذیری ! دیگر چه کار باید بکنم که ببینی نور چیز عجیبی نیست که از دستهایت لبریز است.
❤🔥 4