عَطارُد
آخرین کلماتت را بگو زمانی برای من و تو نمانده گرچه ما برای زنده ماندن هزار بار مرده ایم. http://t.me/HidenChat_Bot?start=1273725529
Show more347
Subscribers
No data24 hours
+17 days
+1930 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
عزیزم
امروز برای این اضطرابها و اتفاقات و صداها و اورثینکها، خیلی بچه و ضعیف بودم.
عجایب خلقت همین است که شبی مُردم و روز بعد سرکلاس ردیف اول نشسته بودم.
برای استاد اهمیتی نداشت من مُرده ام، درسش را داد و در چشمانم زل زد و اسمم را خواند و من گفتم حاضر!
من مُرده بودم و در کلاس حاضر بودم!
یک سری رویدادها و اتفاقات و بایدها، از زنده بودن یا نبودن من مهم تر است و باید انجام گیرد!
حالا گیرم زیر خروارها خاک باشی، باید در کلاس درس تیک حضورت بخورد!!
این روزها حتی فرصت گریه کردن هم ندارم و تا لحظه ای آرام میگیرم دوباره هیولای استرس و اضطراب دست در گردن هم به سراغم میآیند و میگویند " چشممان روشن! میخواهی ۳ ساعت بخوابی؟! "
و شروع به فعالیت بیامان میکنند که از همان خوابم هم بیزار میشوم.
روزهای سختی است به هرحال
نه خواب دارم و نه خوراک و دیگر نتیجه برایم مهم نیست، فقط این چند روز تمام شود.
هرچه میخواهد بشود، بشود.
دیگر بدنم، فکرم، روحم تحمل ندارد.