عَطارُد

تویِ تنهایی‌ ِ یک دشت‌ِ بزرگ …

حالا که نشسته ام تا مسکن ها اثر کند و بتوانم تا ۶ صبح بخوابم و کمی دردم آرام‌تر شود می‌بینم الان تنها آرزویم همین است؛ راحت بخوابم! گاهی آرزوهای آدم همینقدر کوچک می‌شود. فقط بخوابم و اصلا متوجه نشم چطور صبح شده است.

روز پانزدهم

نیلوفر و مرداب

مردن و زندگی کردن بهم متصل است و در هر لحظه در حال وقوع است.

واقعا اشرف مخلوقات یعنی این آدمیزاد؟!!

روز چهاردهم

نیلوفر و مرداب

به هرحال ما برای داشتن ارتباط خوب با دیگران باید ارتباط خوبی با درون خود داشته باشیم.

روز سیزدهم

نیلوفر و مرداب

ما از خودمان می‌گریزیم زیرا نمی‌خواهیم با رنج‌هایمان روبرو شویم.

ضربان پايت را می شنوم در سينه ام راه می روی. ترجيح می دهم كه تنها بمانم، به تلويزيون خيره شوم، كتاب بخوانم، پياده روی كنم، بخوابم. تلويزيون تو را نشان می‌دهد، كتاب ها تو را می‌خوانند، پياده‌روها تو را قدم می‌زنند، خواب ها تو را می‌بينند. عزيزم! همه از اينجا رفته‌اند! تو كه تنهاترين مرغابی جهانی چرا از من مهاجرت نمی كنی؟

حسین صفا

روز دوازدهم

نیلوفر و مرداب

مهارت شاد بودن، مهارت درست رنج کشیدن است.

شاید باید یه دردی برسه تا مثل مشت بخوره تو صورتت که حالیت شه تو بیشترین معذرت‌خواهی رو به خودت و جسمت و روحت بدهکاری!

روز یازدهم

در باب اعتمادبه‌نفس _ آلن دوباتن

ما می‌توانیم به رغم ترسها، از فقدان امید جان سالم به در ببریم.