"مـسـیحِ آتــش🫀"
𝚃𝚢𝚙𝚒𝚗𝚐..: 𝖋𝖎𝖗𝖊 𝖘𝖆𝖛𝖎𝖔𝖗 ✨️🔥 𝚂𝚝𝚊𝚛𝚝:03/01/16 🍷 ᴛʜɪs ɴᴏᴠᴇʟ ɪs 𝚟𝚒𝚘𝚕𝚎𝚗𝚝 , ʀᴇᴄᴏɴsɪᴅᴇʀ..‼️ ᴡʀɪᴛᴇʀ: 𝙱𝙰𝙷𝙰𝚁𝙰🐾
Show more3 213
Subscribers
-2624 hours
-1657 days
+1 08730 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:01
Video unavailable
فرمانده ای که اسمش تن دشمناش رو میلرزوند چون کشورش جنگ رو باخته مجبوره زیرخواب شاهزاده کشور رقیب بشه...🔞💦🏳🌈
-ده دقیقه دیگه جلسه شروع میشه ، برو زیرمیز موقع اومدن حضار بتونی برام ساک بزنی🥵
اخم کرد و دندوناش رو روی هم سابید... پوزخندی زدم و زنجیر قلاده اش رو محکم تر کشیدم.
از شدت درد چشماش بسته و جلوی پاهام افتاد.
-شایدم میخوای به جای اینکه زیر من بخوابی زیر سربازام بخوابی.. هوم؟🔥🔥
دستاش رو مشت کرده بود.. داشت خودش رو کنترل میکرد تا چیزی بارم نکنه..
با سرگرمی تیرآخرمم بهش زدم:
-فریان کوچولو میدونه اگه به حرف صاحبش گوش نکنه تا یه مدت نمیتونه دستشویی کنه؟🔥🔞
https://t.me/+Ny0dkl69bYAxOTY0
https://t.me/+Ny0dkl69bYAxOTY0
من فریانم... فرماندهای که کشورش جنگ رو به بدنام ترین شاهزادهی تمام دوران ها باخت...
فکرکردم قراره طبق رسم منو بکشن اما اون نجاتم داد و بلایی بدتر از مرگ رو سرم آورد🔞💦
#گیلاو #عاشقانه #تاریخی #خشن
1.37 KB
3500
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
آیان هایبرید ریزه میزه ای که چشم یه الفای خون خـالـص رو میگیره و مجبور میشه با حـفـره تنگ و بـاکـرش نیاز هاشو برطرف کنه... 🔞💦
_بدن بکر و دست نخوردت داره دیونم میکنه امگا!!
سر #عـضـو کلفت و داغش روی ورودی حفرم گذاشت و فشار داد که از درد جیغی کشیدم🔥
_اما نگران نباش امشب جوری #بـفـاکـت میدم که #سوراخت حسابی گشاد بشه💢
ببین چطوری داری شبیه یه هـ.ـرزه عـضـوم رو قورت میدید انگار بدنت ساخته شده تا #کلفتمو راضی نگه داره....🔥💦
https://t.me/+JKVfcgkkAf4yOGI0
https://t.me/+JKVfcgkkAf4yOGI0
9310
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:06
Video unavailable
_من حتما باید تو این جشن باشم
دستی به بـاسـنـم کشید و بی توجه به جدیتم دستشو تو شـلـوارم کرد 🔞🔥
_تو جایی میری که من میگم حالا هم وقتشه که چـهـاردسـت و پا زیرم پاره شی..
در همون حین که لباس سلطنتیمو بالا میزد پـایـیـن تـنـمـو بالا کشید و از پشت اولین ضربه رو زد با درد زمین و چنگ زدم 💯
با تقه ای که به درد خورد با تـرس #زیـرش پریدم که بیشتر خودشو روم انداخت که دیـک کـلفـتش بیشتر توم رفت🔥
تلمبه محکمی بهم زد و زیر گوشم با تحقیر خندید و آروم لب زد
_ شاهزاده سرش شلوغه سـرویـس دادنشه
وحشیانه سرعت #تـلـمـبـه هاشو بیشتر کرد با درد نالیدم
_یواش خیلی درد دارم
بی توجه چنگی به پهلوم زد و با نفس نفس و تمسخر غرید
_ #سـوراخـت باید به آل*تم عادت کنه امگا...
https://t.me/+JKVfcgkkAf4yOGI0
https://t.me/+JKVfcgkkAf4yOGI0
animation.gif.mp40.78 KB
👍 1
11810
#مسیح_آتش_پارت_94
نگاهمو به کفشش که رو دستام فشارش میداد دوختم و با چشمای اشکی نالیدم:
+آقا..دستم..آیی آیی برش دارین!
_کفشمو تمیزش کن
اون یکی دستمو بالا اوردم که ادامه داد
_با زبونت!
با چندش قیافهمو جمع کردم
+امکان نداره
پاشو رو کف دستم فشار داد که از دردش دوباره داد زدم و فورا زبونمو رو خاک کفشش کشیدم
تند تند لیس میزدم بلکه پاشو برداره اما فشارش هرلحظه بیشتر میشد
صدای غر غرام تو صدای ملچ مولوچم گم شده بود!
+اهه..دستم..ممم..کبود میشه
با نوک کفشش به گوشه لبم کوبید که سوزش بدی حس کردم
_بسه..بیا بالا
چهار زانو شدم و دو تا دستامو جلوم گذاشتم رو زمین
_خوب یاد گرفتی مثل سگا بشینی..
شلوارتو بده پایین
با مکث کوتاهی دستورشو انجام دادم و شلوارم زدم تا زیر زانوم
🍓 47💘 5👍 2
26310
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:02
Video unavailable
🔞یه خلیفهی عرب، میخرتش و شب بهش🔞#صحنهدارترین رمان گی بزرگسال بدونسانسور اوریا یه پسر یتیمه که بهخاطر چهرش🩸⛓ توسط یکی از خلیفههای عرب بیهوش 📛⛓💥 و به زور بهش تجا*وز میشه ❌🔞❌ بخشی از رمان: [ دستهام رو به تاج تخت بسته بود. کاملا #لخت بودم و این حسابی معذبم میکرد. « چی دادی بهم خوردم؟ نمیتونم بدنمو... » پاهام رو به سمت #بالا کشید و گفت: « آرام باش! چیزی نیست. » بین پاهام جا گرفت. #دیکش رو روی #سوراخم تنظیم کرد و... ‼️💢 ]
‼️ #اخطار: رمان مناسب هر سنی نیست ‼️ ظرفیت لینک محدوده! #فقط پنجاه نفرhttps://t.me/+ir_uqsx4cWRmODZk https://t.me/+ir_uqsx4cWRmODZk
0.34 KB
8510
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:05
Video unavailable
اربابی که برای تنبیه اسلیوش روی دوچرخش⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓ با اخمی که کرد رویدیلدومیذاره😱❌
animation.gif.mp42.05 KB
8410
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
11700
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:04
Video unavailable
برای آزاد شدن پدرش با اعضای دادگاه رابطه برقرار میکنه❌😱
سوزن🪡 رو آروم از بالا تا پایین سینهش🤱 کشید و وقتی که توکا بدنش رو شل😣 کرد و احساس کرد که فعلا وقتش نیست #سوزن🪡رو با یا حرکت توی #نیپل_ش فرو کرد و جیغ توکا بلند شد و بدنش رو جمع کرد: ارباب... اوم.. درد دار..م...
خزر بی حس به چشماش نگاه کرد و چاقو رو روی شکمش کشید: کدوم توله سگی صحبت میکنه که تو دومیش باشی؟ هومم؟🦮👅
بعد آروم انگشتش رو روی خونها🩸 کشید و مکی👅 بهشون زد: خونت خوشمزس پودل
https://t.me/+ms2GcXRcweMzNGU0
https://t.me/+ms2GcXRcweMzNGU0
3.61 KB
8700
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
من لیلیم! دختری که مجبور شد به مدرسه لزبینا بره... همونطور که از اسمش مشخصه اونجا جایی برای لزبیناست و نمیتونی تنها باشی... البته این قانون برای همه بجز کارا دنریس صدق میکرد... تا قبل از اینکه من بیام!🔥
#لزبین #عاشقانه #مدرسهای #اسمات
https://t.me/+IzJnjOxxuUxlNmQ0
https://t.me/+IzJnjOxxuUxlNmQ0
6800
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
02:12
Video unavailable
دختر فقیری که وارد مدرسه پولدارا میشه ولی نمیدونه اون مدرسه در اصل...🏳🌈💦
با ورودم به کلاس یکی از دخترا سوتی کشید.
-درسته فقیره ولی اندام اینو اگه من داشتم...
معذب به دنبال جای خالی تو کلاس گشتم.
ولی... تنها جای خالی کنار کارا دنریس شاخ ترین دختر مدرسمون بود!
مردد به بقیه نگاه و روی نیمکت کنارش نشستم.
صدای اوووو گفتن بقیه پیچید.
-الان کارا میرینه بهش... بچه ها تا معلم نیومده نمایش داریم.
کارا ولی بی توجه به حرفاشون مشغول آنالیز بدنم بود... ازش بعد ماجرای دیشب خجالت میکشیدم!
از اینکه بهش اعتراف کردم که لزبینم و بهش حس دارم خجالت میکشیدم!🔥
کارا سرشو به گوشم نزدیک کرد... فکر کردم میخواد همونطور که بچه ها گفتن ضایعم کنه ولی...
با حرفی که زد همونجا روی نیمکت خشکم زد...
https://t.me/+IzJnjOxxuUxlNmQ0
https://t.me/+IzJnjOxxuUxlNmQ0
6.71 KB
8910
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.