cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کانال رسمی مهرسار...🦋

#آخر_این_ماه (فایل شده📗) #فریا (در حال تایپ📝) #نیلوفر_آلپ (درحال تایپ📝) تمامی بنرها واقعی هستن❌🤌🏻 روند پارت گذاری:هرروز (به غیر از جمعه)⚡️ پیج اینستاگرام👇🏻 https://instagram.com/mehrsar_nevesht77?utm_sourc

Show more
Advertising posts
1 306
Subscribers
-924 hours
-227 days
-6330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
من محمدم! ....به بازجوی عراقی مرموز و مغرور! کسی که در همه ماموریتهاش پیروزی تو‌ مشتش  بوده، مردی که از همه زن‌ها متنفره حتی از مادر خودش اماااا.... وقتی برای جاسوسی از یه بیمارستان وارد ایران شدم با خانم دکتری روبرو شدم که بهترین راه ورود برای اجرای نقشه من بود. دختری که مثل اسمش ماه بود.  مشکل اصلی از روزی شروع شد که ماهی اسیر شد و در اتاق بازجویی مجبور بودم از اعتراف بگیرم.🔞🔥 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
من محمدم! ....به بازجوی عراقی مرموز و مغرور! کسی که در همه ماموریتهاش پیروزی تو‌ مشتش  بوده، مردی که از همه زن‌ها متنفره حتی از مادر خودش اماااا.... وقتی برای جاسوسی از یه بیمارستان وارد ایران شدم با خانم دکتری روبرو شدم که بهترین راه ورود برای اجرای نقشه من بود. دختری که مثل اسمش ماه بود.  مشکل اصلی از روزی شروع شد که ماهی اسیر شد و در اتاق بازجویی مجبور بودم از اعتراف بگیرم.🔞🔥 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
زن حامله رو بدون آب و غذا زندونی کرده، دختره طاقت نمیاره و میخواد...🫠‼️ https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 - تورو خدا یکم آب بهم بده! - هنوز دوساعت از تنبیهت مونده! - نامرد این بچه‌ی تو شکمم بچه ی توام هست چرا انقدر بی رحمی؟ - هرزگی تو از وضع ننه بابات معلوم بود. نباید اون توله‌ی حرومیتو به ریش من می‌بستی! روشو اونور کرد و مشغول پک زدن به سیگار گردن قیمتش بود، با تموم بی جونی بلند شدم و سمت پنجره‌ی تراس رفتم سریع بازش کردم که برگشت طرفم و غرید - چیکار میکنی؟ بیا اینور دلوین! برگشتم سمتش، اومد جلوتر که داد زدم - نیا...نیا نزدیک به جون بچم خودمو میندازم پایین ترسیده قدمی به عقب برداشت - بیا اینور حرف میزنیم بیشتر عقب رفتم و لب زدم - بدنیا نمیارم بچه‌ای رو که باباش انقدر عوضیه! لحظه‌ای بعد صدای برخورد جسم بی جون دخترک به کف زمین اومد و فریاد مرد درحالیکه خیلی دیر شده بود.💔 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 8پاک
Show all...
#نیلوفر_آلپ #پارت_۲ 🚫هرگونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد. به محض بستن در حیاط و دیدن فضای کوچیک و قدیمی خونمون با صدای بلند زدم زیر گریه و همونجا پشت در روی زمین آوار شدم. _خاک برسرم کنن که اقبال ندارم هرجا میرم بدبختی جلوتر از من اونجاست،به من خوشی نیومده منو چه به مهمونی رفتن آخه آخر فضولی کار دستم داد. دو دستی چندبار محکم زدم تو سرم و موهامو کشیدم هق هق کردم و مویه کردم. _اون کوفتی چی بود خوردم؟اصلا تورو چه به آبمیوه؟همون از شیر یه لیوان آب میخوردی،مگه هفت روز هفته خونه ات آبمیوه میخوری که اونجا آبمیوه برداشتی یه کله سر کشیدی؟اصلا مگه سیف نگفت اینجا هرچیزی رو نخور خواستی بخوری قبلش بهم بگو چرا خوردم؟ یه زانوم رو جمع کردم تو شکمم و آرنجم رو گذاشتم روش و سرمو گرفتم تو سرم... _وای وای...وا مصیبتا سیف گفتا من فکر کردم بخاطر خوردن و دیدن صاحبخونه میگه چیزی نخورم، بدبخت یه چیزی میدونست لابد یه کوفتی تو اون بود وگرنه سه تا لیوان آبمیوه خالی چرا باید منو از خود بیخود کنه؟ حالا چیکار کنم خدایا؟چه خاکی به سرم بریزم؟مردم بفهمن چی؟سرمو نمیتونم تو درو همسایه بلند کنم خدایا ...آخ خدا... خودمو گهواره وار تکون میدادم و اشک میریختم گلوم و سرم درد گرفته بود و این ما بین سرفه میکردم، افتادم روی سرفه و دستمو به گلوم گرفتم چهار دست و پا روی موزائیک خاکی و شکسته و ترک خورده کف حیاط رفتم سمت شیر آب بازش کردم سر شلنگ رو گذاشتم دهنم و چندتا قلوپ آب خوردم با صدا زدن اسمم توسط عزیز به خودم اومدم. _وای نکنه عزیز صدامو شنیده؟ بینیمو بالا کشیدم صورتمو شستم و آب رو بستم خیز گرفتم و بعد برداشتن کیفم با هول رفتم سمت خونه پام به شلنگ گیر کرد تلویی خوردم قبل اینکه با زانو بخورم زمین خودمو نگه داشتم و رفتم سمت خونه درو باز کردم و صدای خش گرفته و خوابالود عزیز واضح تر به گوشم رسید به محض دیدنم ساکت شد خداروشکر جز شب خواب چراغی روشن نبود تا قیافه زار ‌و نزارمو ببینه. _سلا... گلویی صاف کردم و آب دهنمو قورت دادم. _سلام عزیزجون...خوبی؟ _سلام مادر چته؟چرا گریه میکردی؟ _گریه؟گریه نکردم،شامتو خوردی؟ _خودم صدای گریه ات رو شنیدم . _نه عزیز جون با سیف داشتم جلو در حرف میزدم میخندیدیم باهم برای چی باید گریه بکنم؟ _چبدونم مادر صداتو شنیدم ترسیدم گفتم نکنه چیزی شده. _نه خیالت راحت هیچی نشده، شامتو خوردی؟داروهاتو چی؟ _خوردم مادر خوردم،چرا حالا نمیای داخل؟اونجا واستادی که چی؟ تازه یادم اومد یه لنگه پا جلو در ایستادم و داخل نرفتم،سرمو تکون دادم باز کاسه چشمم پر اشک شد پلک محکمی زدم و اشکامو پاک کردم درو بستم و اومدم داخل... _خوش گذشت مهمونی؟خوب بود؟ تو دلم پوزخندی زدم و دلم به حال خودمو عزیزجون سوخت.
Show all...
13
Repost from N/a
من دلوینم بچگی نکردم، آزار و اذیت دیدم از نزدیک‌ترین کسم لز عموی خودم... من شکنجه شدم، تحقیر شدم، مقصر شناخته شدم و زیر کتکا جون دادم! آخر سر هم فروخته شدم، به یه مافیای ناشناس به خاطر چی؟ به خاطر یه شب سرخوشیِ پدر قمار بازم جوونیم همون شب تباه شد، نابود شدم اما من فقط و به این فکر میکردم که کمی قبل تر از من تن مادرم حراج زده شد اونم به خاطر بی غیرتی پدرم! نمی دونستم سرنوشت اینبار برام چه خوابی دیده و کسی که منو از بابام خریده درواقع...🔞🔥 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 3پاک
Show all...
#فریا #پارت۲۱۹ انگار محمدحامی رفته بود جوری رفته بود که به گرد پاش هم نرسیده بودن که حالا عذراخانم و حنانه پشت در صدام میزدن و در میزدن. _فریا جان درو باز نمیکنی؟چیشد مادر؟من نگرانم باز کن درو ببینمت. بی حرف نگاهی به در کردم اشکامو پاک کردم و از جا پاشدم به حموم رفتم و درو بستم،چندین و چندبار صورتم‌ رو با آب سرد شستم تاحالم جا بیاد شیر آبی که محمدحامی برای پرکردن وام باز گذاشته بود و آب از وان سرریز شده بود رو بستم. لباس هامو تن زدم گوشیم که روی کنسول بود رو برداشتم با زدن دکمه پاور متوجه شدم گوشی خاموش شده چندتا از وسایل ضروریم رو تو کیفم چپوندم سوییچ ماشینم رو برداشتم و درو باز کردم هیچ کسی پشت در نبود انگار متوجه شده بودن تمایلی به حرف زدن ندارم. پله هارو سلانه سلانه پایین اومدم که متوجه پچ پچ از تو آشپزخونه شدم قبل اینکه برای خداحافظی به اون سمت برم حجت از دستشویی با دستهای خیس بیرون اومد و باتعجب نگاهم کرد. _عه زن داداش کجا میری؟ لبخند مصلحتی زدم. _میرم خونه خودم... _چرا نمیمونی اینجا؟مامان و آبجی ها هستن بمون تنها میری خونه حالت بد میشه ها. _مرسی حجت جان خوبم خونه راحت ترم. _فریا جان داری میری؟کجا میخوای بری؟بمون مادر پام علیل هست اما حنانه ام هست بری دلم میمونه پیشت. _ممنون راضی به زحمت نیستم خونه راحت ترم نیاز دارم کمی فکر کنم. _با محمد دعواتون شد؟ _نه... _داد میزد آخه،ما تاحالا صدای بلند محمد رو نشنیدیم. خیره نگاهش کردم و با صدای حنا نگاهمو دوختم بهش با تن لرزون و رنگ و روی پریده کنار حنانه ایستاده بود. _داداش...داداش چیزی فهمیده؟ سرمو به تایید تکون دادم و گردنمو دادن بالا... _فهمیده...خودم بهش گفتم. عذراخانم و حنا هم زمان هیییی بلندی کشیدن و عذراخانم زد تو صورتش حنانه نگران نگاه میکرد و حجت قدمی اومد جلوتر و سوالی نگاهی بهمون کرد. _خاک به سرم چرا گفتی مادر؟من گفتم که نگو آخه...بدبخت شدیم. حنا دوباره گفت: _گفتی کی؟ _گفتم. لبشو گزید و وارفته نشست روی مبل زیر اپن حجت کنارم ایستاد و نگران نگاهی به سرتاپام انداخت. _چیشده؟چیو داداش فهمیده؟چرا شما داری میری و نمیمونی؟اصلا داداش کجاست مگه تازه از بیمارستان مرخص نشدید شما و مامان؟ _چیزی نیست نگران نباش حل میشه! _زن داداش من مگه بچه ام؟خب بگید چیشده منم بدونم این چه حال و روزی دارید شماها؟ عذراخانم بهش تشر زد. _تو دخالت نکن چیزی نیست که به تو ربط داشته باشه بیا برو سر درس و مشقت... حنانه بازوی مادرش رو گرفت و تذکر گونه صداش زد. _عه مامان! ⚠️هرگونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.
Show all...
🔥 9 7👍 2👀 1
عکس چنلمون تغییر کرد گممون نکنیدا...☺️
Show all...
👌 3
عکس چنلمون تغییر کرد گممون نکنیپ
Show all...
Repost from N/a
من کوروشم، صاحب بزرگترین هولدینگای تجاری تهران! کافیه تو شرکت یه اخم کنم تا همه ی کارمندام از ترس خودشونو خیس کنن برای همین هیچکس حق هیچ اشتباهی نداره و تو دنیای من بخششی وجود نداره! دل دادم به دختر کوچولوی چشم رنگی‌ای که تازگیا توی شرکتم استخدام شده بود، بهم محل نمیداد و از جمع فاصله میگرفت، نمیدونستم مشکلش چیه، نمیدونستم چی آزارش میده اما اونم نمیدونست آزاری که قراره از طرف من ببینه خیلی بدتره! تاوان منو نخواستن به این سادگیا نیست، دلوین هر جوری شده مال من میشه حتی مونده اینکه بدزدمش و برای نگه داشتنش یه شب...!🔥🔞 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 صب بپاک
Show all...
پارت اول رمان جدیدمون یعنی سومین رمان بنده...😁 ببینم چه میکنید دیگه حمایت لایت و کامنت و شیر کردن برای دوستانتون یادتون نره رفیقای من ماچ به کلتون💋❤️
Show all...
15