cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

ریــــــسمان

نویسنده: صبا ترک

Show more
Advertising posts
53 045
Subscribers
-8524 hours
-6167 days
-55430 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 ❗️باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم 🧿 ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه✔️ 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان✔️²²o 👤مشاوره با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Show all...
Repost from N/a
آموزش انواع فینگر فود ویژه مجالس 🍟رول لازانیا و یوفکا🍝 🌶کاناپ مرغ و سبزیجات🌽 🍔سمبوسه و پیراشکی 🍞کیک مرغ و بادومجون 🍕تارت و‌توپک‌سوخاری 👇👇 @fiinger_food
Show all...
Repost from N/a
دنیای فینگرفود های 3️⃣سوته لقمه های فوری 🫔 غذاهای 🔤🔤 دقیقه ای🥰 سینی مزه سه سوته😌 فینگرفودهای فوری برای میز تولد🎂 @fiinger_food
Show all...
ادمین حرفه‌ای اینستاگرام و تلگرام میخوای؟! پیج و کانالت رو مدیریت کنه، محتوا تولید کنه، فالوور بگیره و درآمدت رو زیاد کنه؟ این کانال تلگرام معرفی بهترین ادمین‌ها: @didogram_admin اینجا هم یه لیست کامل از ادمین‌هاست: رزومه + نمونه کار + شماره تماس didogram.com/t
Show all...
💎هنوز نات‌کوین هات رو نقد نکردی؟ ⏳ روزشمار عرضه نات‌کوین :۴ روز ! 💸 اریترون؛ اولین صرافی عرضه‌کننده نات‌کوین. 💲 با ثبت‌نام توی اریترون جز اولین‌هایی باش که نات‌کوین رو نقد می‌کنی... ⬅️ همین الان ثبت‌نام کن
Show all...
Repost from N/a
آموزش انواع فینگر فود ویژه مجالس 🍟رول لازانیا و یوفکا🍝 🌶کاناپ مرغ و سبزیجات🌽 🍔سمبوسه و پیراشکی 🍞کیک مرغ و بادومجون 🍕تارت و‌توپک‌سوخاری 👇👇 @fiinger_food
Show all...
- یعنی چی نمی‌ذاری سینه‌هاتو بخورم؟ لی‌لی با چشم غره خودش را کنارتر کشید و غر زد: - ول کن فرهاد، بچه‌ام گشنه است بذار برم شیرش بدم. فرهاد ابرو به هم نزدیک کرد: - منم گشنه‌ام! از وقتی این توله اومده حواست هست داری از زیر بار وظایف زناشویی در میری؟ لی‌لی با بیچارگی نالید: - تو رو خدا بی‌خیال شو فرهاد! تو این وضع هم باز تو فکر ممه‌ای؟ فرهاد عاصی دست به سمت پیراهن دختر برد و غرید: - من اون تخم سگو نکاشتم تو شکمت که الان نتونم سینه‌های شیریتو بخورم! لی‌لی خودش را کنار کشید: - بذار حداقل برم شیرش بدم بعد، بچه‌ام هلاک شد واسه دو قطره شیر! تو از وقت شیر خوردنت گذشته عزیزم. می‌دونستی؟ فرهاد ابرو بالا داد: - دوست داری برم واسه بقیه رو تست کنم عزیزم؟ و به سرعت لی‌لی توپید: - بیخود! فرهاد بخدا جیغ می‌کشم مامانت بیادها!!!!! مچ ظریفش را توی چنگ گرفت و با نیشخند گفت: - بیاد! می‌خوای بگی ببخشید حاج خانم شوهرمو تمکین نمی‌کنم؟ لی‌لی تمام گونه و گردنش از اضطراب و خجالت سرخ شده بود: - خیلی بی‌حیا شدی فرهاد! به خدا دلت میاد بچه‌ام اینجوری گریه کنه؟ لبه‌ی پیراهن لی‌لی را گرفت و سعی کرد با ملایمت حرف بزند: - من گل به خودی زدم چون می‌خواستم بدونم سر و سینه‌ات چه جوریه، وگرنه مرض نداشتم شکمت رو بیارم بالا و خودمو از خیلی چیزا محروم کنم! دستش زیر پیراهن خزید و روی پوست گرم لی‌لی حرکت کرد: - لامصب از پشت لباس اینقدر گرد و خوشگلن چه برسه به لخت دیدنشون!!! برای رهایی از زیر دست فرهاد به تقلا افتاد: - فرهاد تو رو خدا... به خدا الان مامانت میاد آبرومون میره... فرهاد اما بی‌توجه با یک حرکت پیراهن را کنار زد و جیغ خفه‌ی لی‌لی را زیر فشار لب‌هایش خفه کرد. با دیدن سینه‌اش که درشت‌تر از قبل، انگار برای پاره کردن سوتین داشت فشار می‌آورد یک هووم کشدار گفت. قبل از اینکه لی‌لی بتواند حرف بزند، فرهاد تکه‌ی برجسته‌ای که از بالای سوتین بیرون زده بود را محکم مکید. با بلند شدن صدای جیغ لی‌لی، در اتاق به شدت باز شد: - یا خدا چه خبره؟ لی‌لی با چشم وق زده به سرعت پشت فرهاد مخفی شد اما مرد، بی خیال جواب داد: - چه خبره تو اتاق زن و شوهر مادر من؟ هما خانم عصبی غر زد: - خجالت بکش پسره‌ی بی‌حیا! الان وقت این کاراست؟ نمی‌بینی مگه... همانجور که به سمت مادرش حرکت می‌کرد میان حرفش رفت: - نه هیچی نمی‌بینم! امروز که دیگه آب چله رو ریختین و چهل روز نذاشتی دست به زنم بزنم. الان دیگه نمی‌تونم! اینقدر خوشگل و خواستنیه تقصیر منه؟ بابا لامصب چهل روووووووووز نذاشتی نزدیکش بشممممم... منم آدمم... هما چنگی به گونه‌اش زد: - خجالت بکش پسر! لا اله الا لله! اون بچه گشنه است بعد تو اومدی اینجا... لی‌لی به سرعت به طرف در رفت و گفت: - آره آره... بیام... بیام شیرش بدم... فرهاد بی‌توجه به حرص و جوش مادرش، بازوی لی‌لی که قصد بیرون رفتن از اتاق را داشت چنگ زد: - شما یکم اون تخم سگ بابا رو نگه داری، من مامانشو صحیح و سالم تحویلت میدم‌... من از زنم نمی‌تونم بگذرم! و در را توی صورت مادرش بست. - کجا خانم خوشگله؟ تازه مزه‌ات رفته زیر دندونم... https://t.me/+Cl2MsXMwo0w0MDZk https://t.me/+Cl2MsXMwo0w0MDZk https://t.me/+Cl2MsXMwo0w0MDZk https://t.me/+Cl2MsXMwo0w0MDZk https://t.me/+Cl2MsXMwo0w0MDZk
Show all...
انــدورفـیــن🔥✨

. چشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر ای جان فدای چشم تو! با قصد جان بیا #فاضل‌نظری❤️‍🔥 .

🥀اروانه 54 🥀 یه بچه، نمیتونه توسط یه زن مرده به دنیا بیاد اگر به دنیا اومد، همه به چشم حروم زاده بهش نگاه میکنن، حاصل تجاوز!! من زنده نیستم و نمیذارم یه انسان تو وجود یه مرده تشکیل بشه نمیتونم قرص بخورم؟ مهم نیست هزارتا راه دیگه واسه سقط جنین هست موبایلم بیرون از اتاق بود و نمیشد سرچ کنم اما به مغزم فشار آوردم.... باید تمرکز کنم تا یادم بیاد از جیب بیرونی چمدونم دفترچه و خودکاری بیرون کشیدم. نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم به نوشتن انگار که می‌خوام جزوه ی سقط جنین رو بنویسم... انگار حرفا و تدریس استاد رو همین الان شنیدم.... مصرف زیاد از حد ویتامین سی باعث سقط جنین میشه کنجد، جعفری، اناناس، زردچوبه، انبه، قهوه و رابطه ی جنسی مکرر توی یک روز، قرص آسپرین، قرص ملین، متوترکسات، فلفل، زعفرون، زرشک، کورتاژ، جراحی، زنجبیل ، ابلیمو، پونه و بابونه اینا همه ی چیزایی بود که اون لحظه به ذهنم رسید. هیچ راه پزشکی و دارویی نمیتونستم انجام بدم پس خط میخورن. رابطه ی جنسی هم که نه من میذارم از این به بعد البرز نزدیکم میشه نه خودش پا پیش میذاره که مبادا بلایی سر بچه اش بیاد!! تازه باید چند بار در روز تکرار بشه که البرز عوضی این چند ماه خیلی کم بهم نزدیک میشد الان توی این ویلا، حتما میتونم زردچوبه، دارچین ، قهوه و آبلیمو پیدا کنم. درسته توی ماه سوم تاثیرش خیلی کمه اما کوچیکترین شانسم می‌تونه مشکل رو حل کنه با احساس حالت تهوع شدید، دفترچه رو کنار گذاشتم و خودمو به دستشویی رسوندم. حالا میفهمم این تهوع شدید دلیلش چیه!! نه بخاطر محکم بغل کردنای شبانه ی البرز بود، نه چندش از چیزی که شب آخر توی هتل دیدم، نه بخاطر تصور البرز موقع خوردن چشمام و نه از تغییر آب و هوا البرز دلیلش رو خوب میدونست که هربار سعی میکرد به یه چیز الکی ربطش بده. آخ که چقد احمقی صدف !! چطور نفهمیدی حامله‌ای آخه.... https://t.me/+VsLGJ8bM92o4OTY0 https://t.me/+VsLGJ8bM92o4OTY0 https://t.me/+VsLGJ8bM92o4OTY0 https://t.me/+VsLGJ8bM92o4OTY0 شبی که دنیا واسم به آخر رسیده بود و بی پناه شده بودم، رفتم نوک کوه و خواستم زندگیمو به آخر برسونم شوهرِ مامانم از خونه بیرونم کرده بود و حالا من هیچکسی رو نداشتم درست لحظه‌ی اخر، قبل از پریدن، اون از راه رسید خیال کردم شده منجی واسم... یه نشونه از طرف خدا تا بهم بگه میتونم ادامه بدم ولی اون... اون البرز زند بود؛ مرد مرموز و متجاوز بی رحمی که منتطر پیدا کردن یه دختر بود تا ازش سواستفاده کنه و واسه لجبازی با زنِ اولش، نطفه‌اش رو توی رحم یه دختر بی کس و کار بکاره! اون دختر من بودم از همه جا بی خبر، بدون اینکه هویت واقعی البرز رو بدونم... شغلش رو بدونم... قاتل بودنش رو بدونم! منجیِ من، شد قاتل آرزوهام... https://t.me/+VsLGJ8bM92o4OTY0 #پارت‌واقعی‌رمان سرچ کن تا ببینی این پارت رمان غوغا به پا کرده... انواع روش‌های س.ق.ط جنین رو کامل توضیح میده و چندبارم اخطار خورده #اطلاعاتی‌که‌همه‌باید‌بدونن.... بیشتر از ۸۰۰ پارت آماده ❤️‍🔥
Show all...
دست خونیمو از لای پام بیرون آوردم و هق‌هق کنان از پشت در دسشویی مدرسه نالیدم _ خونش خیلی زیاده نازنین ، نواربهداشتی بذارم بازم همه جا خونی میشه آبروم می‌ره گفتم و از شدت درد باسنم وزنمو به دیوار کثیف دسشویی تکیه دادم نازنین اروم پچ زد _ یعنی چی؟ مگه اولین بارته پریود شدی؟ با درد نالیدم _ من باید 12روز دیگه پریود میشدم _ انقدر این مرتیکه باهات ور میره بدنت بهم ریخته وحشت زده هق زدم _ نازی؟ ترسیده از پشت در پرسید _ چی شد؟ _ نکنه حامله بودم؟! ترسیده تر از من صداشو بالابرد _ چی؟ چرا گذاشتی پردتو بزنه؟ _ چون شوهرمه لعنتی! قبل از اینکه بریم محضر پردمو زد چون میدونست به کسی که منو برای انتقام از بقیه عقد میکنن بله نمیگم! بعدش که مثل الان داشت ازم خون می‌رفت گفت انتخاب با خودته ، یا برو حموم و خونارو تمیز کن و باهام بیا محضر ، یا لباس بپوش برگرد خونه هق‌هق کنان ادامه دادم _ میدونست بابا بخاطر کارای اون سکته کرده و مرده میدونست کسی رو ندارم میدونست برگردم خونه طلبکارای بابا میریزن سرم خدایا بکش راحتم کن نازی با دلسوزی زمزمه کرد _ هیش آروم ، خانم افخم بفهمه بیچاره‌ای _ اگه حامله باشم چی نازی؟ _ نیستی ، گریه نکن اصلا مگه ... مگه انگار روش نمیشد بپرسه با خجالت زمزمه کردم _ کاندوم استفاده نمیکنه ، یک بار بهش گفتم جوابش سیلی بود! که من به چه حقی برای سکسش نظر میدم بغضم دوباره منفجر شد _ خیلی وحشیه نبین استاد دانشگاه و محبوبه ، من ازش میترسم هرشب که میاد تو تخت می‌ترسم که کاری بکنم عصبی بشه _ هیش گریه نکن درست میشه رو نواربهداشتی چندتا دستمال بذار بیا بیرون الان بچه ها فضولیشون گل می‌کنه ها لادن با درد و بی‌حالی کاری که گفت رو کردم کمکم کرد دستای خونیمو بشورم و از دسشویی رفتیم بیرون صدای مربی ورزش سختگیرمون از پشت سر اومد _ یک بار دیگه بخاطر امتحان ندادن برید تو دسشویی بمونید هردوتاتونو میندازم ببینید از ورزش صفر گرفتن و خراب شدن معدلتون چه مزه ای داره بی حال زمزمه کردم _ چه امتحانی خانم؟ _ درازنشست! بجنبید سریع فقط شما دوتا موندید از شدت بیچارگی بغض کردم و نازنین نگران نگاهم کرد _ خانم من امتحان میدم _ هر دوتون _ آخه لادن نمیتونه _ چرا نتونه؟ _ عادت ماهنه‌ست _ تو المپیاد شنا خانمای پریود مایو میپوشن یک دقیقه میرن مسابقه میدن بعد این نمیتونه درازنشست بره؟ میدونستم اولین درازنشست رو که برم از شدت خونریزی و درد میمیرم با گریه سر تکون دادم _ نمیتونم برم ببخشید! نفهمیدم چی شد فقط زمانی به خودم اومدم که مثل متهما گوشه دفتر ایستادم افخمی باهام لج کرده و میخواد با والدینم تماس بگیرم اروم گفتم _ بابام مرده _ خدابیامرزش ، زنگ بزن مامانت! _ مامانمم مرده _ منو خر فرض کردی تو بچه جون؟ رو به مدیر ادامه داد _ والدین این دختر اگر امروز نیان من تو این مدرسه نمیمونم خانم مدیر مدیر با اخم و تاسف به من تشر زد _ زنگ بزن _ بخدا راست میگم خانم پدر مادرم فوت شدن _ زنگ بزن به یکی وگرنه اخراجی ، شوخی هم ندارم باهات با قدمای لرزون سمت تلفن رفتم و شماره شرکتش رو گرفتم بالاخره با اخرین بوق صدای سردش تو گوشم پیچید _ بله؟ اروم زمزمه کردم _ ساواش؟ _ شما؟ _ لادنم _ لادن کیه؟! با غم لرزون زمزمه کردم _ زنت! بعد از مکث کوتاهی گفت _ چی میخوای؟ _ میشه بیای مدرسه؟ _ چرا؟ _ اگر نیای اخراجم میکنن پوزخند زد _ بهتر ، شاید اونطوری بفهمی جای زن شوهردار تو تخت شوهرشه نه نیمکت مدرسه گفت و تماس رو قطع کرد بغضم منفجر شد _ به خدا من کسی رو ندارم هیچکس نمیاد دنبالم زن انگار دلش سوخت که تشر زد _ خیلاخب گریه نکن ، بخواب همینجا درازنشستاتو برو تا ببخشمت اینبار بی مخالفت روی زمین سرد و سفت دراز کشیدم و بی توجه به درد و خونریزی شدیدم با گریه شروع کردم زن شمرد _ یک ،دو... احساس میکردم خون بین پاهام زمین رو خیس کرد قندم افتاده بود و زیر دلم تیر می‌کشید چشمامو بستم و ادامه دادم _ سی ، سی و یک با درد شدید زیرشکمم روی زمین دراز کشیدم و صدای جیغ دردناکم مدرسه رو پر کرد _ آی خدا وحشت زده بالای سرم جمع شدن احساس میکردم بوی خون همه جا رو گرفته از شدت درد پشت سرهم جیغ کشیدم _ آی آخ دلم آه صدای عصبی و پر جذبه‌ش تو فضا پیچید احساس میکردم توهم زدم _ دارید چه غلطی میکنید با زن من؟ چشمام بسته شد صدای ترسیده مدیر رو شنیدم _ شما برادرشید؟ فعلا ببریمش بیمارستان بعدا براتون توضیح میدم _ نخیر شوهرشم! بچم و سقط کرده باشه باید تو دادگاه توضیح بدی زنیکه گفت و دستاشو زیرزانوهام انداخت تو بغلش بلندم کرد و از بین بچه ها رد شدیم روی صندلی عقب ماشین گرون قیمتش خوابوندم و با همون صدای جدی کنار گوشم لب زد _ هیش چیزی نیست قرار نیست به همین زودی ترکم کنی دخترحاجی هنوز خیلی باهم کار داریم کوچولو https://t.me/+VNHLRbY_aG9jMDY0 https://t.me/+VNHLRbY_aG9jMDY0
Show all...
ماتیک💄 استاد دانشجویی

به قلم حنانه فیضی هر روز پارت داریم✨ بنر ها همه واقعی و پارت اصلی هستن پس کپی نکنید لطفاً رمان های نویسنده : ماتیک ، دلارای ، مرگ ماهی