معبود♡•●•♡ ۲
🔞رمان معبود♡♡ به قلم #نازدونه #لاو_ناول همه میگن عاشق و معشوق، ما میگیم عبد و معبود💗💗 جلد دوم رمان تحقق تو لینک#ناشناس https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-646758-a0AnhIC لینک#تحقق_تو https://t.me/+XRMk4WpXVN44NjA0
Show more2 500
Subscribers
-1424 hours
+977 days
+13530 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:02
Video unavailable
من به تو یکی کون بده نیستم شوکولات، چشمهات رو از این دوتا تیکه استخون ما درویش کن.🍑😒
از پشت به آراز چسبید و چشمهای پسرک از کاسه در اومد.
_ای من گاییدمت این چیه چسبیده به کونم؟ بکش کنار دست خرت رو.🔞🥵💦
خودش رو بیشتر به آراز مالید و کنار گوشش تحریکآمیز لب زد:
_دوست دارم بکشم کنار ولی التم امون نمیده عزیزم🔥
https://t.me/+NBkZD0S9psU3MDQ0
https://t.me/+NBkZD0S9psU3MDQ0
پسر لاتی که بعد مدتها از زندان آزاد شده و فکر میکنه حالا وقت سلطنتش بین لات و لوتهاست، ولی گیر یه رئیس کارواش میفته و مجبوره براش از همه جا علیالخصوص کونش مایه بذاره👅💦🔞
0.43 KB
6900
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:16
Video unavailable
دنبال مانهواهای #امپرگ و #مثبتهجده میگردی ؟! 😈
اینجا میتومی پیداش کنی 👇🏻
https://t.me/+RGsbWXFhsOtiMjY0
#یوری 💦 #یائویی 💦 #هنتای 💦
فن آرت های #امپرگ و #رنگینکمونی از آیدل ها و ارتیست های محبوبت 🌚💧
هر روز معرفی #انیمه و #مانهوا و #فنفیک های قشنگ دارن 🥹🩵
🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔
تازه اگه قصد نوشتن به رمان امگاورسی داری ، این چنلو از دست نده چون هر اموزشی که نیاز داری اینجا توضیح داده میشه 🦋🐺
https://t.me/+RGsbWXFhsOtiMjY0
https://t.me/+RGsbWXFhsOtiMjY0
5.43 MB
6400
Repost from N/a
00:13
Video unavailable
#تریسام 🔞
#لزبین 🔥🔥
#خوناشامی
مانیکا رو تو بغل دایان میزارم و #ویبراتور رو دستش میدم. دایان ویبراتور رو روی چوچـ.ـول🍓 مانیکا میکشه و با #لذت به بی قراری هاش نگاه میکنه. ویبراتور رو #تند_تند روی کلیتور.یسش میکشه و چند #سیلی به #بهشت پف کردش میزنه تا جایی که که کامل #قرمز میشه🌸
به سمت در میچرخم و با دیدن نگاه عصبی مامانم پوزخندی میزنم و انگشتای بلندمو روی #سوراخ کـ.ـص مانیکا میکشم و با #آبش #خیس میکنم.
واردش میکنم و تا ته #فشار میدم که #جیغی میکشه و به مچ دست دایان #چنگ میزنه.💦🔞
https://t.me/+x1uww-QP8kJkZTU8
https://t.me/+x1uww-QP8kJkZTU8
دختره متوجه میشه مادر میسترسش به اسلیو گرل محبوب خودش و پارتنرش چشم داره پس اون....
Gifybot.mp48.19 KB
11300
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
مافیای خشن و جذابی که عاشق پسر جوونی میشه و میخواد که هر طور شده اونو مال خودش کنه🥵🔞
با لحنی که در عین آروم بود،توش پر از هشدار بود،گفت
_یا با پای خودت مثل آدمیزاد میای تو بغلم یا انوقت مجبورم میکنی کاریو بکنم که اصلا #دلم نمی خواد😏💢
علی رغم تحدیدی که تو جمله اش بود ولی من #قصدی واسه رفتن تو بغلش نداشتم❌🫠
اصلا چی جوری می تونستم برم تو #بغل کسی که عامل همه ی بدبختی هام بود؟!🥺🥲
آگاهانه و برای #نشون دادن مخالفتم یه قدم به #عقب برداشتم که....🥵⚠️🔞
#گی🏳🌈#مافیایی😎#هیجانی🩸
https://t.me/+5OVnjb-vIbMzN2Vk
https://t.me/+5OVnjb-vIbMzN2Vk
animation.gif.mp40.27 KB
11900
#پارت758
#معبود🏳️🌈
باز شدن هودی رو از دور کمرم احساس کردم، حتی باز شدن دکمه و زیپ شلوارم، و در برابر تمام اینها تنها استرس از گند زدن به حال خوب آروین بود که داشت اذیتم می کرد.
همه اش می ترسیدم که یه چیزی بگم یا یه کاری بکنم و برای بار دوم تو یه شب به چشمش بد نشون داده بشم، واسه همین ترجیح دادم با همون چشمهای بسته ادامه بدم.
با پایین اومدن سرش منم سرم رو همزمان پایین آرودم تا ارتباط لبهامون قطع نشه، اما یهو دستهاش زیر زانوهام رفت و منو بالا کشید تا تو بغلم قرار بگیرم.
اینبار دیگه از ترس نیوفتادن چشمهام رو باز کردم و دیدم که داره سمت اتاق خواب میره، برای نفس کشیدن و سوالی که میخواستم بپرسم یکم ازش جدا شدم که لبهاش رو سمت گردنم برد،
+ آروین...
_ جانم ؟
+ چیکار میکنی؟
_ بریم ... تو ... اتاق...
بین هر کلمه اش یه بوسه روی جناق سینه ام میذاشت و بدتر عطشم رو براش بالا می برد، خودم رو یه جورایی تو بغلش قفل کردم و پاهامم محکمتر دور کمرش پیچیدم.
با توقفش سرم رو از تو بغلش بیرون آوردم و به تخت نگاه کردم، کامل خم شد روی تخت و من با دیدن اون مکان نرم خودم رو که مثل کوآلا به آروین چسبیده بودم روش رها و به آروینی که پیراهنش رو از تن در میاورد نگاه کردم.
_ کمکت کنم درش بیاری؟
با فهمیدن منظورش شیطنتم گل کرد،
+ مگه من خواستم ادامه بدیم که من درش بیاورم؟
ابروهاش بالا پریدن،
_ یعنی تو نمی خوای ادامه بدیم؟
خندون بهش نگاه کردم،
+ درش بیار.
_ شیطون شدی سبحان خان، سر به سرم میذاری.
+ فقط تو که حق نداری منو اذیت کنی، منم میتونم تلافی کنم.
بلند زد زیر خنده و خم شد روم تا تیشرتم رو از تنم در بیاره، یکم خودم رو بالا کشیدم تا کارش راحت بشه.
وقتی تیشرتم رو انداخت پایین، دکمه و زیپ شلوار خودش رو هم باز کرد و دوباره روم خم شد.
_ عاشقتم.
+ منم.
می گفت وقتی من رو دیده بود ستاره های تو آسمون رو تو چشمهام شناخته و عاشقم شده، اما امشب اونی که تو چشمهاش پر از ستاره بودن و هر لحظه یکیشون برق میزد خود آروین بود نه من.
اینبار با هیجان و سرعت بیشتری بوسه هاش رو از سر گرفت و حتی مهلت نمیداد تا منم ببوسمش، در عوض جوری منو میبوسید که انگار دیگه وقتی نداره و دیرش شده.
♣️
♣️♣️
♣️♣️♣️
❤ 53👍 6🥰 4
248225
#پارت757
#معبود🏳️🌈
بوسه اش رو بی جواب نذاشتم و منم بوسیدمش،
+ من رو به این زندگی عادت نده، می ترسم یهو پاشم و ببینم همه اش یه رویای.
_ این زندگی حق توی، هیچ وقت نمیذارم از هم بپاشه.
لبخندی بهش زدم که نزدیکتر اومد و دستهاش رو دورم حلقه کرد، همونطور با شک و تردید هم سرش رو جلو آورد و خواست دوباره منو ببوسه.
خودم رو یکم به سمتش کشیدم که بفهمه از کارش ناراحت نمیشم، وقتی متوجه حرکتم شد ادامه داد و بوسه اش رو از سر گرفت.
تو این مدت بوسه تنها چیزی بود که به نظر خودم به خوبی یاد گرفته بودم، پس همراهیش کردم و اجازه دادم زبونم رو ببوسه.
از بوسه های جدیدش یه حس خاصی بهم دست میداد، انگار با همین بوسه ها می تونست به خوبی تحریکم کنه.
اما واقعا تو این دشت یکم بی شرمانه بود اگه کارمون به جاهای باریک می کشید.
با حس این که دیگه برای جدا شدن داره دیر میشه با یکم فشار خودم رو کشیدم عقب و شروع به نفس زدن کردم.
_ چی شد عشقم؟
+ پاشو بریم خونه، اینجا یکی میبینه دردسر میشه.
آروین به شدت من نفس نفس نمیزد اما از نگاهش مشخص بود هنوز تو شک، شاکی و گله مند صداش کردم،
+ آروین؟
نگاهش روی فاق شلوارم بود و این من رو بیشتر خجالت زده می کرد، دستهام رو قفل شده جلوم نگه داشتم.
_ چشم عزیزم.
خندون و تو یه حرکت بلند شد و دستش رو به سمتم دراز کرد تا منم بلند شم، هودی که تو خونه برداشته بود رو از روی زمین برداشت و دور کمرم بست.
_ بدو بدو بریم تا پسرت ما رو جلوی مردم رسوا نکرده.
+ مسخره نشو دیگه.
سریع حرکت کردم که اونم خودش رو بهم رسوند و از راهی که به دشت رفته بودیم، تو سکوت به سمت خونه برگشتیم.
همین که به طور کامل وارد سالن خونه شدیم آروین در رو بست و خندون سمتم اومد،
_ پس اینجا ادامه بدیم؟
سرم رو بالا و پایین کردم و آب دهنم رو قورت دادم، انگار منتظر بود من شروع کنم. یکم خودم رو بالا کشیدم و دستهام رو دور گردنش انداختم و شروع به بوسیدنش کردم.
لعنتی با اون چشمهای بازی که توش برق خوشحالی بود زل زده بود بهم و همراهیم می کرد، از خجالت چشمهام رو بستم و اجازه دادم اون کنترل گر باشه.
چشمهام بسته بود اما حرکت دستش رو روی مهره های کمرم حس می کردم و یه احساس خوب مثل دفعه قبل که باهاش بودم تو کل وجودم پخش می شد.
♣️
♣️♣️
♣️♣️♣️
❤ 56👍 6🥰 6🔥 2
24621
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
الفای خشنی که امگای مظلوم و کیوتی توی فروشگاه گیر میندازه و خشن جرش میده که.....😈🔥
دستاشو دور گردنم و #پاهاشو دور کمرم حلقه کرد
الت #برجستهمو از توی شورتم کشیدم و روی سوراخ تنگش گذاشتم با فشار ریزی سرش واردش کردم خواست #ناله بلندی کنه که #لباشو به دندون گرفتم🫦💦
بدون هیچ مکثی کل التمو واردش کردم همینطور که داشتم توش #تلمبه میزدم با احساس نگاه خیره ی کسی......
https://t.me/+95lyi7793so1MWM0
https://t.me/+95lyi7793so1MWM0
امگاى سركشى كه از دنياى خودش جدا ميشه و وارد دنياى انسان ها ميشه اما توى فروشگاه تو هيت ميره و گير يه الفاى وحشى ميوفته و همونجا باهم سك.س ميكنن كه…🔞💦
11400
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:13
Video unavailable
دختر و پسر برده ی لخت ، نوبتی نازم لیس میزدن که سرشون داد زدم و موهاشون کشیدم
_ این چه طرز لیس زدن آشغالا زود باشید تند تر عمیق تر ، آخ .. هرزه های کثیف
زبونشون تند تند لای لا..بیا هام کشیدن وعمیق مکش میزدن .
_ هرکدومتون بتونه ارضام کنه بهش یه جایزه میدم اون یکیم که نتونه سرش میبرم ، از ترس جونشون مثل سگای وحشی پاهام باز کردن و سر لیس زدن رقابت میکردن
_ اااه زود باشین سگای خوب تند تند ک
نازم لیسش بزنین آفررررین جووون رو چ.وچولم بیشتر ...
https://t.me/+4jYWxkWlSh8wNmE0
https://t.me/+4jYWxkWlSh8wNmE0
رابطه جنسی و سواستفاده رپتایل لزبین از برده های انسانی 😈🔞 #محدودیت_سنی
Gifybot.mp48.19 KB
14510
Repost from گسترده نگاره سومی😍🧿
روی ناز مشتری ژل ریختم و حسابی مالیدمش که صدای آه و نالش در اومد
چو.چول خیسش رو بین انگشتام گرفتم و فشارش دادم که جیغ بلندی کشید
حشری نگاهش کردم و گفتم:
- نظرت چیه قبل داغ شدن دستگاه یه حالی به تپلی بین پات بدم؟😈💦
- آهههه....جرم بده اپراتور حشری
هورنی دستگاه لیزر رو برداشتم و تهشو یه ضرب وارد سوراخ تنگ بهشتش کردم که جیغ بلندی کشید......
https://t.me/+0H4s6QFdOJFmYzEx
https://t.me/+0H4s6QFdOJFmYzEx
اپراتور لیزر حشری ناز تنگ مشتری رو با دستگاه لیزر جر میده.....🔞
16100
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
عاشق پسری که زن و بچه داره شده؛ زن و بچش و میکشه تا بهش برسه🫨🤯💦
به دختر بچه ی سه ساله غرق خواب نگاه کرد و بالشت کوچک دستش را به سمت صورتش برد؛صورت سفیدش برق میزد؛ او باعث بهم خوردن #رابطه قشنگش با اهیر بود باید میمرد
_حـ...رومزاده ی بی پدر
بالش کوچک را روی دهانش گذاشت و #به_دست_و_پا زدن های بچه نگاه کرد و...
#دختر_سه_سالهی_دوست_پسرش_و_میکشه😰💦https://t.me/+Im91CN_AbNQ0NDFk https://t.me/+Im91CN_AbNQ0NDFk
15300
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.