•نــازارگــم•
دستاتو از پشتت بگیره از رو لباس تنگت سینه های برجستهتو بماله
Show more11 334
Subscribers
-2324 hours
-1947 days
-1 05630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#part38
از رودخونه بیرون اومدم لخت لخت بودم از پایین تنه ام آب میچکید و نوک س.ینه هام سیخ شده بودن..
ح.شری شده بودم و زده بودم بالا روی شن ها به پهلو دراز کشیدم و یکی از پاهامو بالا بردم چهارتا از انگشتامو توی بهشتم فرستادم و مشغول مالیدن شدم
_اههه..اههههه اوممم کاشکی الان یه مردونگی کلفت بود جرم میداد اومم اههه
با فرو رفتن چیزی کلفت و بزرگ توی باسنم چشم هام از شدت درد و لذت بسته شد
دست های بزرگ و مردونه ایی دور دهنم حلقه شد و درحالی که جلوی دهنم رو گرفته بود تندتند توی باسنم تلمبه میزد
_اخخخ عجب بهشت نابی توی جنگل تور کردم اههه اخخ
https://t.me/+rtjy00OyPeFlYWRk
41630
-سقطش میکنم. چاره ای ندارم.
نمیتونم وقتی میپرسن بابای بچه کیه ، بگم شوهر دوستم!
مشتش را روی میز کوبید:
-خودم حاملت کردم. خودمم گردنش میگیرم . بقیه گه میخورن بخوان نظر بدن.
https://t.me/+i3ShEXmY_pc5MGVk
از شوهر دوستش حاملست😨
23100
بچه ها امروز نویسنده نذر داشته این مدلی میخواد نذرشو ادا کنه به قید قرعه 10 نفر اول vip رایگانمون(درآمد)👇
عضویت برای vipمون
😁 1
42400
-سقطش میکنم. چاره ای ندارم.
نمیتونم وقتی میپرسن بابای بچه کیه ، بگم شوهر دوستم!
مشتش را روی میز کوبید:
-خودم حاملت کردم. خودمم گردنش میگیرم . بقیه گه میخورن بخوان نظر بدن.
https://t.me/+i3ShEXmY_pc5MGVk
از شوهر دوستش حاملست😨
5310
بچه ها امروز نویسنده نذر داشته این مدلی میخواد نذرشو ادا کنه به قید قرعه 10 نفر اول vip رایگانمون(درآمد)👇
عضویت برای vipمون
5410
📌به مناسبت دو سالگی چنل به مدت 1 ساعت ورود به کانال VIP (منبع درآمدم) رایگانه😍🥹
Vip_Daramad
😁 1🤯 1
10300
Repost from ⸾❀کـاپـریـ∝ـچـو❀⸾
-سوتین و شرتتو جفتشو برعکس پوشیدی کوچولو!
ونوس با شنیدن صدایش چنان از جا پرید که باعث شد رایمون بخندد.
-برو بیرون، تو دیگه کی هستی؟
رایمون با لبخند پایین پویش زانو زد:
-تو ونوسی نه؟
من پسرعمتم ونوس، تازه از امریکا برگشتم منو میشناسی!
دخترک درباره ی نوه ی معروف این خاندان زیاد شنیده بود... یک پسر دورگه ی جذاب!
دخترک با خجالت جلوی ممنوعه هایش را گرفت:
-میشه بری بیرون پسرعمه؟
دل رایمون برای چشم های معصوم و پر خجالتش ضعف رفت. چه کوچک شیرینی هم بود!
-نمیخوای کمکت کنم لباساتو درست کنی؟
اصلا این سوتین گنده چیه بستی به خودت، سینه هات هنوز کوچولوان بچه.
دخترک ناگهان سرتق شد:
-واسه مامانمه منم بچه نیستم بزرگم. خود عمه می.گفت ونوس دیگه بزرگ شده باید سوتین بزنه تا نوک سینه هاشو نکنه تو چش و چال پسرای ما.
رایمون قهقهه زد و ناخوداگاه بود که لب های کوچک و جمع شده ی دخترک را بوسید:
-کاری نکن درسته قورتت بدما بچه!
بالاخره ونوس کمی خجالت کشید اما رایمون کوتاه بیا نبود.
دست برد و سوتینی که برایش بزرگ بود را از تنش باز کرد و شرتی که دو برابرش بود را از پایش دراورد.
یک لحظه چشمش به بین پای او افتاد و زیر لب پدرسوخته ای نثارش کرد... لعنتی صورتی بود!
شرت خودش را که پایش کرد بدون بستن هیچ سوتینی تیشرت و شلوارش را به دستش داد.
-اینا رو بپوش، این سوتینا برات بزرگن خودم میرم یه فنچول مناسب این نخود کوچولوها برات می.گیرم خب؟
-خب ولی به مامانم نگیا بعد ویشگونم می گیره!
رایمون اب دهانش را قورت داد و نگاه از سینه ی دخترک گرفت
-نمیگم جوجو، لباساتو بپوش!
(چندسال بعد)
-من زن نمیخوام بگیرم مامان تمومش کن!
-یعنی چی پسر؟
۳۵ سالته پس کی می خوای برام عروس بیاری؟
رایمون بی اعصاب توی موهایش چنگ زد و به سختی گفت:
-میارم برات، عروست فعلا یکم بچس بزرگ که شد می گیرمش و همون ماه اول یه توله میکارم تو شکمش که بهونه ی بعدیت نوه نباشه.
زن سریع به سمتش امد و با ذوق گفت:
-کیه، من.میشناسمش؟
خانواده دار هست مادر؟ گول این بچه مچه ها رو نخوری عروس من باید با کمالات باشه.
رایمون لبخند کجی زد...به ان دخترک تخس و شیطان اصلا کمالات نمی امد.
خواست بگوید ونوس، برادرزاده ات را می خواهم و خودش را راحت کند اما همان لحظه در باز شد و خواهرش با ذوق داخل شد!
-وای مامان حدس بزن چیشده!
-چیشده دختر، این چه طرز وروده؟
-برای ونوس خاستگار اومده مامان، ونوس هم جواب مثبت داد!
ادامش👇🥺
https://t.me/+12wdhHX6ppA3YTU0
https://t.me/+12wdhHX6ppA3YTU0
https://t.me/+12wdhHX6ppA3YTU0
https://t.me/+12wdhHX6ppA3YTU0
https://t.me/+12wdhHX6ppA3YTU0
https://t.me/+12wdhHX6ppA3YTU0
15330
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.