cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

روزمره یه دختر:)

چنل دومم👇 @Rggart

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
191
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

بعضی وقتا یه چیزایی انقدر واضحه که باورت نمیشه چرا کسی درموردش حرف نمیزنه، اعصابت خورد میشه از اینکه کسی بهش اهمیت نمیده و وقتی خودت میری اعتراض کنی، انقدر خشم وجودتو گرفته که نمیتونی بدون فحش حرفتو بزنی، این میشه که باز هم کسی به حرفت اهمیت نمیده، چون کلی فحش دادی و انگار یه عقده‌ای داری از یارو.
Show all...
Repost from فیریکات•
Photo unavailableShow in Telegram
میزان اعتماد من به بقیه😂😂😂 @firicut
Show all...
Repost from خنده‌هات.
شاید من اولین قطره اشکی باشم که موقع شنیدن اهنگ مورد علاقه غمگینت از چشمات سرازیر می‌شم.
Show all...
می‌گن آدم اگه یه کلمه رو صد دفعه پشت‌سرهم تکرار کنه (مثلاً صد بار بگه «کتاب»)، همهٔ اون واژه‌های تکرارشونده، خاص و منحصربه‌فردن؛ چون هرکدوم، ویژگی‌های مختص خودشونو دارن؛ مثلاً میزان لرزش تارهای صوتی‌شون، متفاوته. خلاصه، می‌خوام صد بار بگم دوستت دارم. به صد طریق خاص و منحصربه‌فرد.
Show all...
دوتا دختر میتونن جوری با هم حرف بزنن که هر کسی بشنوه فکر می‌کنه خرابن درحالیکه هیچ‌ کار اشتباهی تاحالا نکردن:)
Show all...
یه کم سم بقولید
Show all...
4_6024041230092995595.mp33.86 MB
#پارت۱۸ #سیاه_و_سرخ شروع کردم به تعریف کردن. دیگه هوا گرگ و میش شده بود که حرفام تموم شد. به صورت مهرداد نگاه کردم که دلسوزی رو ته نگاهش دیدم. گفت: برو حموم و بخواب. فردا باید از یه چیزایی مطمئن بشم بعد بهت میگم چرا اینجایی. خسته و کوفته از جام بلند شدم و با گفتن با اجازه از کنارش رد شدم و رفتم. سیاوش: صبح بعد از خوردن صبحانه آماده شدم که برم پیش روانشناس. نمی‌دونم کدوم مشاوری اول صبحی وقت مشاوره میده! کیف و کتم رو برداشتم و بعد از خداحافظی کردن از هدیٰ از خونه خارج شدم.حدود نیم ساعت معطل شدم و نیم ساعت هم مشاوره طول کشید. دکتر گفت من دچار مازوخیسم شدم اما برای اینکه مطمئن بشه به جلسه بعد هم احتیاج داره. اما من سرسختانه پای درمانم می ایستم. دکتر گفت بهم کمک می‌کنه تا با زنم و خاطرات خیانتش کنار بیام. ای کاش حداقل کسی رو داشتم که کنارم تو تمام مراحل درمان میموند. ترجیح دادم برم خونه و یه ساعتی رو چرت بزنم، واقعا خسته شدم اما از نظر روحی نه جسمی.
Show all...
#پارت۱۷ #سیاه_و_سرخ سوار ماشین اون مرد شدیم که یه ۲۰۶مشکی رنگ بود‌. هرکس دیگه ای جای من بود اعتماد نمی‌کرد اما من دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم، برای همین صبر کردم تا اون مرد خودش بگه چیکارم داره. بعد نیم ساعت که تو سکوت رانندگی کرد گفت: اسم من مهرداده، اسم تو چیه؟ همین؟ وسط این بدبختیا اسممو میخواست چیکار؟ چشم غره ای رفتم و گفتم: شراره. گفت: اوکی شراره، میریم خونه من و میگی چرا تو خیابون بودی. به نظر خسته میای فعلا استراحت کن تا برسیم خونه. حرفاش تموم نشده از خستگی خوابم برد.داشت خوابم عمیق میشد که بیدارم کرد. جلوی یه آپارتمان تو منطقه متوسط تهران وایساده بود. گیج و منگ پیاده شدم و همراهش وارد ساختمون شدم. وارد آسانسور شدیم و دکمه طبقه سوم رو زد. وقتی رسیدیم در واحدشو باز کرد و گفت: بفرما تو. اولین بار بود یه نفر بهم احترام می‌گذاشت. خونش حدود هشتاد ، صد متر به نظر می‌رسید. لامپا رو روشن کرد و گفت: بشین الان میام. رو مبل سلطنتی کرم رنگی نشستم و منتظر موندم.بعد پنج دقیقه با یه سینی چای اومد و نشست روبه روم. گفت: حالا تعریف کن. گلومو صاف کردم و شروع کردم به تعریف کردن:....
Show all...
آدمای مختلفی از زندگی من عبور کردن چه مرده چه زنده. هرکدومشون تاثیری روی من گذاشتن که غیر قابل باوره‌ . توصیه میکنم کتاب دو قرن سکوت از زرین کوب رو مطالعه کنید.
Show all...
درون من قبرستان آرزوهاست. آرزوهام متولد نشده به خاک سپرده شدن. تنها آرزویی که بهش میرسم‌ نقاش بودنه. یادمه بچه تر که بودم عاشق نویسندگی و شعر بودم. دور از چشم خیلیا تو مسابقات شرکت کردم. هر دفعه تنها برنده من بودم . یه بار اما ذوق من رو کور کردن، حق من رو خوردن و نوشته های من رو تقدیم کس دیگه ای کردن. سالها نویسندگی رو گذاشتم کنار، حالا تو این چنل دارم کم کم گرد و خاکشو پاک میکنم و دوباره شروع میکنم. هرچند دیگه ذوقی برای نوشتن شعر ندارم اما نویسندگی رو شاید ادامه بدم.
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.