یاسی کتابدار📚
سلام بچه ها خوش اومدید من یه کتابدارم از خاطرات کتابداری و روزانه هام میگم در کنارش کتاب ها کلی تخفیف خورده😍تحویل به صورت آنلاین پستی یا حضوری در محدوده های میدان نقش جهان اصفهان چهارباغ و کتابخونه مرکزی😍
Show more209
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from برای ایران
اگر دیگر نیکا نیست تا برایمان سلطان قلبها بخواند، قطعا دلش میخواست تو در سال جدید آزادی را زمزمه کنی.
اگر دیگر سارینا نیست تا در جواب جمله «یعنی میشه که بشه؟» را بگیرد قطعا دلش میخواست تو در سال جدید آزادی را بغل کنی.
اگه دیگر مهسا نیست تا برایمان گویندگی کند، قطعا دلش میخواست تو در سال جدید آزادی را حس کنی.
اگه دیگر محمدمهدی نیست تا مدالهای قهرمانیاش نشانمان دهد، قطعا دلش میخواست تو در سال جدید آزادی را دنبال کنی.
اگه دیگر کیان نیست، تا قایقهای دستساز بسازد برایمان، قطعا دلش میخواست تو در سال جدید آزادی را بسازی.
اگه دیگر حمیدرضا نیست تا برایمان «بارون اومدُ یادم داد» بخواند، قطعا دلش میخواست تو در سال جدید آزادی را همخوانی کنی.
اگه دیگر محمد نیست تا حرکات رزمیاش را برایمان به نمایش بگذارد، قطعا دلش میخواست تو در سال جدید آزادی را لمس کنی.
اگه خیلیها چشمشان را در این راه از دست دادن، قطعا دلشان میخواست تو در سال جدید آزادی را ببینی.
اگه دانشآموزانی در مدارس از نفس کشیدن محروم شدند، قطعا دلشان میخواست تو در سال جدید آزادی را نفس بکشی.
اگه دیگر خیلی از آدمها نیستند، اگه یک روز رفتن خیابان و دیگه برنگشتند، اگر رفتن پای چوبهدار، اگه رفتن مقابله گلوله، اگه در ندارس جانشان را از دست دادن، اگر زخم باتوم و ساچمه ماند روی تنشان، اگر این عید نیستند کنار خانوادهشان، اگر سفرهشان رنگی شد از خون بچههایشان، اگر عید برایشان بیمعنی شد، قطعا دلشان میخواست تو در سال جدید آزادی را زندگی کنی.
سال جدید به امید آزادی مبارک.
- برای ایران
Repost from هیلان🌱
"دختری هست که تا حالا ناخون و مژه نکاشته باشه،دماغ عمل نکرده باشه،ژل لب نزده باشه و حتی موهاشو رنگ نکرده باشه یا فقط منم؟!"
اینو فرستاده برام و میگه تورو میگه ها!حداقل امسال عید برو ناخنهاتو لاک ژل بزن تورو خدا!هر روز لاک نگیر دستت!
میگم من با تموم این کارا غریبهام. خودم رو همینجوری دوست دارم دیگه. اصلا دلم میخواد یک روزایی گوشه ناخنم پریده باشه، یا یک روزایی دلم مژههای بی رنگم رو میخواد، یک وقتایی دلم برای همین موهای مشکی پر کلاغی پر میکشه، بینی به نظر تو ناموزونم رو دوست دارم. ببین همین لبهای نازک بدون حجم به نظر من متفاوت میاد. بذار همین جوری که حالم خوبه با خودم باشم.
میگه همین دوست داشتن خودته که منو رفیقت کرده دیگه!
Repost from سهم من از جهان
بلدی نَع بگی؟
یادمه پدربزرگم دو نوع نَه داشت؛ یکی وقتی بود که حال و حوصلهی تعارفشنیدن داشت. کیفش کوک بود و میتونست ساعتها باهات حرف بزنه. اگه بهش چای تعارف میکردی و نه میشنیدی، یعنی دلش میخواست یه بار دیگه هم سینی چای رو سمتش ببری. دومیش وقتی بود که بهجای نه، میگفت نَع! یه نهِ غلیظ و با تحکم و شفاف. اینجا یعنی تعارفی در کار نیست.
همیشه دوست دارم یه نَعِ شفاف و پررنگ توی جیبم باشه که بتونه از میون تعارفبازیها ردم کنه. گاهی وَرِ مبادی آداب ذهنم یه بند زیر گوشم میخونه و نمیذاره اونی رو بگم که میخوام.
بچه ها یکی از آشنا های من تو خونه با مواد طبیعی داخل خونه این خمیر چینی ها رو تهیه و با کلی ذوق و وقت این مجسمه های بامزه رو درستشون کرده ولی دم مغازه ها استقبال نشده نا امید شده بود ولی من دوست داشتم بازم تو فضای مجازی کاراشونو نشون بدم اگر دوست داشتید و خوشتون اومد به این آیدی اطلاع بدین هر تعداد که بخواین با هزینه خیلی کم براتون آماده میکنن