مَدفنِ مُستعار
صدای ما رو میشنوید از زیر خروارها خروار استعاره و حرفهایی که دفنشدیم زیر نگفتنشون. ^ ^ ^ نامههاتون رو پست کنید به صندوقهای: 📮[جهان]: http://t.me/HidenChat_Bot?start=2036565971 ^ ^ 📬[شمس]: http://t.me/HidenChat_Bot?start=1341962707
Show more425
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
کاش میتونستم موقع انتخاب واحد کل بچهها رو توی دانشگاه جمع کنم، خودشون و ساختمون دانشگاه رو با هم آتیش بزنم.
Repost from سالن بازپروریِ کابینت نمناک.
من، یه "دستتو محکم میگیرم و با هم فرار میکنیم." محسوب میشم. و تو هم، یه "هرچی شد به پشت سر نگاه نکن." هستی. دو دیالوگ مکمل هم. سکانس نقطه شدنیم، در عمق جاده ای بی انتها. یه فرار سینمایی.
اگر قبل از تولد؛ تحمل و سازِش با محیط، و پذیرفتنِ شوربختیای که حالا میگوییم از اقبال زاییده شده را روی دندههایمان مُهر زده باشند، برای من روی آن دندهای بوده است که ندارماش. شاید از بهر همین، مدام از دنده چپ سخن میگویم. این آدمیان انگار ترسِ بقا کور و زبانهایشان را درنده کرده است. ارزشِ زنده ماندن به کمیتِ عمر و کیفیتِ خوراک نیست، ارزش زنده ماندن به رخت اعیانی و خرقه ریا پیرایه کردن نیست. نفس کشیدن از هنگامی عیار پیدا میکند که کمر صاف کنی، قد علم کنی بر خلاف جریان تندآبها و سیلابها. زنده ماندن چه سود؟ اگر بَرده مکان، زمان، اشیاء و حتی یک اندیشه باشی. آب که گوشه نشین شود، عاقبت لجنزار است.
گفتند؛ حالِ مُتکلم از کلامش پیداست. ولیکن حقیرند حروف در چینش به وضعِ احوال. اما چون شرحاش رسالت این محبتِ درون سینه است، خواهم گفت. خون میچکد از زخم دلتنگی و دوری. گویی اندوه بند بند جگرم را به دندان گرفته است.
I dreamt about you today.
At least I thought I did; maybe it was more like dreaming while awake. I looked at your face you seemed attentive, a very faint smile playing around your mouth. Your eyes were like two endless black holes...Once I’ve looked at your eyes I can’t stop staring,
trying not to get lost in them.
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.