cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

عشـوهِـ‌گـر🔞

🚫کپی ممنوع⛔️ روزی سه پارت داریم بجز روزهای جمعه♥️

Show more
Advertising posts
8 484
Subscribers
-4024 hours
-1027 days
+39430 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
بیایید گپ حرف بزنیم https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
6030Loading...
02
نات کوین رو از دست دادی؟ حالا دیدی ارزش پیدا کرد اشکال نداره این ایردراپ جدید اومده و کاملا معتبره و ارزش لیست شده شروع کن تا دیر نشده.! مثل نات کوین کلیک میکنی و سکه جمع میکنی به همین سادگی . استارت کنید و سکه جم کنید اینم مثل نات کوین یه پول خوب میتونید باهاش جمع کنید. شروع بازی و جمع آوری سکه🏆
1 1032Loading...
03
بیایید گپ حرف بزنیم https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
1 1271Loading...
04
برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید: @atenaorrg لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅
1 6240Loading...
05
کی*ر س*یخش رو توی کو*نم فرو برد که جیغی کشیدم - اهههه! دارم می گا*مت جن*ده‌ی لجن! چسب روی دهنم بود و صدامو نمی شنید - چه تنگه! ک*صتم تنگه یا گشاده؟ محکم کمر می زد و موهامو از پشت می کشید اسپ.نکی روی ک*ون ژلیه‌ام زد - اههه.... جنده خودمییییی اوممم... یهو چسب رو برداشت و کی*رش رو مالید و گفت جلوت پلمپ باشه زنم میشی هر شب کص*تو میکنم! با چیزی بگم ک*یر کلفت و درازش رو توی کص*م کرد و با پاچیدم...🥹🥹🥰❌❌🔥🔥💦💦💦❗️❗️❌ https://t.me/+WOBeYf6_EBs4NGI0 https://t.me/+WOBeYf6_EBs4NGI0 ژانر : #عاشقانه | #بزرگسال | #صحنه_دار😍😛 خلاصه : دختری که درگیر یه مثلث عشقی عذاب آور میشود از طرفی فردی خطر ناک و خلافکار که مستر خشنی هم هست خواهان روابطی bdsm می‌شود در ازای نجات جان خواهر دخترک از دست یک قاچاقچی  و از طرفی پسرخاله دلخسته و عاشق پیشه که در ازای جا و مکان برای زندگی از او قلبش را میخواهد باید دید که در قلب دخترک تقابل خلافکار خطرناک و یک عاشق پیشه چگونه است و دل او برای کدام یک میتپد...
8025Loading...
06
بعد از نات کوین این رباته خیلی معروف شده حتما شروع کنید بازی کنید باهاش😃🩵 🆔️ @tapswap
1 2030Loading...
07
#part635 آخرین ظرفِ مربا هم تو یخچال میزارم که رستا و مستانه هم کارشون تموم میشه و دستشون رو آب میکشن. طرالن:خب اینا هم تموم شد،بریم حیاط مَردا اونجان.. سری تکون میدیم و ۴نفری به حیاط میریم که تو الاچیق نشسته بودن. به جمعشون اضافه میشیم که همزمان با نشستنمون سپهر میپرسه: -خب دیگه شما بگین،بریم جنگل گیسوم یا پارک جنگلی سراوان؟ خب،این اولین باری نبود که شمال میومدم ولی هر دفعه تمام گردشهامون از ویالی آقاجون به دریا و از دریا به ویالی آقاجون ختم میشد. طرالن با شوق دستاشو بهم میکوبه و میگه:
1 2017Loading...
08
#part634 میاد و کنارم میشینه.بلند میشم و براش چایی میریزم؛یه لغمهی نون و عسل میگیرم و بهش میدم و اشکاشو پاک میکنم. مستانه با حسرت نگاه میکنه و برای تغییر جو میگه: -منم مامانمو میخوام!.. سپهر با خنده میگه: -ببخشید هانی!مادر و شک دارم ولی شاید بتونم بابای خوبی باشم... و بعد با خنده لپشو جلو میبره و ادامه میده: -حاال یه بوس بده به بابا! »بیشعور«گفتن حرصیِ مستانه باعث خندهی همه میشه. ***
1 1420Loading...
09
#part633 هیچکس دلش نمیخواست کارن ناراحت باشه اما با حرفِ قاطعِ آیهان،کسی چیزی نمیگه و همه به سمت میز میان و میشینن. برای همه چایی میریزم.خواستم خودمم بشینم که صدای کارن از جلوی آشپزخونه میاد که با بغض میگه: -مامان! بی اهمیت بهش نگاه میکنم که سرشو میندازه پایین: -ببخشید!نمیخواستم ناراحتت کنم.. از حالت قهر و جبهه گرفتن در میام و با مهربونی سرمو تکون میدم: -بیا بشین صبحانه بخور.
1 0810Loading...
10
برای خریدن رمان به آیدی زیر پیام بدید ❤️♥️ @atenaorrg براتون بازم تخفیف گذاشتم🥹🤤💦 قیمت رمان قیمت اصلی:۶۰ بوده ولی تخفیف تا امشب 35 هست💦🤤❤️
1 8240Loading...
11
🍑اینجا کانال زاپاس هستش هرموقع کانال اصلی فیلم ها فیلتر شد لینک جدید رو میتونید از اینجا پیدا کنید پس حتما اینجا عضو باشید و با دقت متن های زیر رو بخون 👇🇮🇷 https://t.me/+8SuSo1OE4eoyZmVk فیلم ایرانی 🇮🇷 داخل این کانال 👆👆 فیلم خارجی داخل این کانال 👆👆 @filmee_365 @filmee_365 فیلم های سینمایی خارجی ممنوعه🔞👆👆
4820Loading...
12
#part632 مستانه و رستا که به آشپزخونه میرسن،منیب میپرسه: -چش بود؟ طرالن با ناراحتی میگه: . -معلومه بخاطر بیتوجهیهای طناز بود . توجهای نمیکنم و بیخیال میگم: -بیاین بشینین صبحانه حاضره. منیب با اخم میگه: -میخواین بزارین گریه کنه؟ آیهان:باید یاد بگیره نباید با مادرش قهر کنه! شوکه به آیهان نگاه میکنم، حرفش درست بود اما امکانش نداشت به خواست من فکر کنه..
1 7507Loading...
13
#part631 شما دیشب فیلم ترسناک دیدین منو خوابوندین؟ پوفی میکشم و بدون در نظر گرفتن سوالش با اخم رو به منیب و سپهر میگم: -بیاین بشینین براتون چایی بریزم.. بعداز تموم شدن حرفم نگاهم به رستا و مستانه میفته که داشتن از پلهها میومدن پایین.. برمیگردم تا سماورو خاموش کنم که یه لحظه نگاهم به کارن میخوره که با چشمای اشکی داشت به من نگاه میکرد.وقتی میبینه زیر نظر دارمش، صدای هقهقش بلند میشه و توجه همرو جلب میکنه.نگاهمو ازش میگیرم که با حرکت ناگهانی از اپن میپره و میدوعه و به سمت طبقه باال میره. قلبم برای اون بغضش درد میگیره.اما نباید به سمتش میرفتم.حداقل فعالً..
1 4980Loading...
14
#part630 سپهر:چته کله سحر هی پیام میدی بیدار شین؟ریدی برادر.. منیب:خروس بیمحل.. میعاد با حالت باحالی رو به کارن میگه: -میبینی عمو؟!دیشب براشون فیلم ترسناک گذاشتم زناشون از ترس تا صبح تو بغلشون بودن و کلی حال کردن و خودم بی نصیب موندم؛حاال طلبکارم هستن. آیهان با خنده،پس گردنیای به میعاد میزنه و میگه: -دیوث،با همین کارات چشم و گوش بچهی منو باز میکنی دیگه.دو روز دیگه فکر کنم بچه به دست بیاد خونه.. میعاد میزنه زیر خنده و سرشو تکون میده که کارن با بغض میگه:
1 2860Loading...
15
🍑اینجا کانال زاپاس هستش هرموقع کانال اصلی فیلم ها فیلتر شد لینک جدید رو میتونید از اینجا پیدا کنید پس حتما اینجا عضو باشید و با دقت متن های زیر رو بخون 👇🇮🇷 https://t.me/+8SuSo1OE4eoyZmVk فیلم ایرانی 🇮🇷 داخل این کانال 👆👆 فیلم خارجی 🇷🇺 داخل این کانال 👆👆
6251Loading...
16
برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید: @atenaorrg لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅
2 1770Loading...
17
#part629 بیخیال حرفاشون،به سمت طرالن که تازه متوجه شدم روی صندلیِ میز ناهارخوری نشسته و سرش تو گوشیشه،میرم: -صبح بخیر خانم..البته شما که ما رو تحویل نمیگیری. طرالن با اخم میگه: -من گرسنمه خب!! میخندم و به سمت سماور میرم و روشنش میکنم.از یخچال پنیر و کره و مربای توت فرنگی در میارم و از هر کدوم توی ظرف میریزم و رو میز میذارم. نونی رو که دیشب خریده بودیم تو ماکرویو میذارم تا گرم شه. همون لحظه صدای سپهر و منیب میاد.
2 4599Loading...
18
#part628 نفس عمیقی میکشه و میگه: -اول موهاتو ببند. »آهان«ـی میگم و دوباره به سمت میز توالت میرم.به سختی موهامو گیس میکنم که تا یکم باالتر از باسنم میشه. بعد با هم دیگه از اتاق خارج میشیم و به طبقهی پایین میریم. میعاد که داشت سفرهی صبحانه میچید،وقتی متوجهی ما میشه،با خنده میگه: -اوه اوه،آقا کارن واسه کی خودشو لوس کرده؟ کارن با زبون درازی میکنه: -واسه بابام لوس کردم.
1 7780Loading...
19
#part627 پوفِ کالفهای میکشه و با اخم میگه: -دیشب اذیت شدی؟ نیم نگاهی به کارن میندازم و با شرم لبم رو به دندون میگیرم: -نـ..نه... بعداز تموم شدن حرفم،از صندلی بلند میشم. آیهان: پس بریم پایین صبحونه بخوریم،میعاد پیام داد که بیدار شدن. سرمو تکون میدم.به سمت در میرم که با صدای آیهان متوقف میشم و به سمتش بر میگردم: -کجا؟ با تعجب میگم: -بریم پایین دیگه!
1 5772Loading...
20
بیایید گپ https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
1 9252Loading...
21
برای خریدن رمان به آیدی زیر پیام بدید ❤️♥️ @atenaorrg براتون بازم تخفیف گذاشتم🥹🤤💦 قیمت رمان قیمت اصلی:۶۰ بوده ولی تخفیف تا امشب 35 هست💦🤤❤️
2 2461Loading...
22
#part626 خدایا خواهش میکنم هرچه زودتر این وضع رو تموم کن.تمام حس و حال خوبی که داشتم پرید و انرژی منفی جاشو گرفت. با صدای آیهان سرمو بلند میکنم و با تعجب از آینه نگاهش میکنم که کارن رو تو بغلش داره: -چته تو؟ با مکث میگم: -هیچی. به من اشاره میکنه و میگه: -از قیافت معلومه. نگاهم به سمت کارن میره که خیره داشت نگاهم میکرد،چشم غرهای براش میزنم رو به آیهان میگم: -واقعاً چیزی نیست..
2 3092Loading...
23
#part625 خیلی حموم لازم بودم؛ روحیم خیلی بهتر شد. از حموم که خارج میشم،میبینم که آیهان بیدار شده و یه طرفه رو به کارن دراز کشیده و دستشو تکیهگاهِ سَرِش کرده و کارن داره چیزی براش تعریف میکنه. وقتی از حموم خارج میشم و متوجهی من میشن،کارن سکوت میکنه. بی توجه به پدر و پسر که هر کدوم یه جور مایهی عذابم هستن به سمت میز توالت میرم و با برداشتن شونه،مشغول شونه زدن موهام میشم. بعداز چند دقیقه که موهام صاف میشه و گرههاش از بین میره،روی صندلیِ میز توالت میشینم و سرمو روی میز میذارم.
1 7911Loading...
24
#part624 رو تخت نیم خیز میشم که کارن وقتی میفهمه من بیدارم به حالت قهر به سمت آیهان بر میگرده. با یادآوری اینکه چیزی نپوشیدم انگار بهم شوک وارد میشه.حاال چی کنم؟ملحفه هم زیرِ کارن و آیهانه؟با دیدن حولهی آیهان کنار تخت چشام برق میزنه و تو یه حرکت بَرِش میدارم و دورم میگیرم. فوراً با برداشتن حولهی خودم و یه لباس ِ آستین بلندِ نارنجی و شلوار لیِ مشکی تنگِ قد۹۱ از چمدون به سمت حموم میرم. *** بعداز یه حموم نیم ساعته و حسابی که کلی بهم چسبید به سمت رختکن میرم و با حوله خودمو خشک میکنم و بعدش لباسا رو میپوشم و از پوشیدن لباسایی به این قشنگی لذت میبرم.
1 6441Loading...
25
برای خریدن رمان به آیدی زیر پیام بدید ❤️♥️ @atenaorrg براتون بازم تخفیف گذاشتم🥹🤤💦 قیمت رمان قیمت اصلی:۶۰ بوده ولی تخفیف تا امشب 35 هست💦🤤❤️
3 6791Loading...
26
#part623 با صدای زمزمهای که میاد هشیار میشم. کارن:مامانی هنوز خوابه؟! آیهان با صدای بَمی میگه: -آره؟!ساعت هنوز ۲۱ـه توله بیا بگیر بخواب تو هم!! با باال پایین شدنِ تخت تازه موقعیت رو درک میکنم و چشامو باز میکنم. متوجه میشم که کارن وسط من و آیهان رو تخت دراز کشیده.
3 83513Loading...
27
#part622 با صدای آیهان و بعدش دیدن خودش که پتو رو روی بدنم کشیده بود خیالم راحت میشه: -نترس منم.. دستی به صورتم میکشم و متوجه حولش میشم که معلومه تازه از حموم اومده..چقدر زود بعد رابطه خوابم برد.. با صداش به خودم میام و متوجه میشم که چند دقیقهست گیج دارم نگاهش میکنم. -بگیر بخواب دیگه داره صبح میشه. دوباره با یادآوریِ یک ساعت پیش از شرم زیرِ پتو میرم و خودمو به خواب میزنم.کارهای بعداز رابطهشو از حفظ بودم.اول حموم میره و بعد دو تا سیگار میکشه و در آخر میخوابه ولی من هر دفعه بعداز رابطه فوراً به خواب میرم.تو همین فکرا بودم که متوجه نمیشم کِی دوباره خوابم میبره.
3 1582Loading...
28
#part621 خواستم دهن باز کنم که با بوسهی عمیقی که روی لبم میکاره به کُل خفه میشم. لبشو به سمت اللهی گوشم میبره و کمکم به ترقوههام و قفسهی سینم میرسه. با ترس میگم: -آیهان خواهش میکنم.. نمیفهمم خواهشم از روی خواستن بود یا میخواستم کارشو متوقف کنه. ولی خب آیهان به حرفم توجهی نمیکنه و با یه حرکت تاپی که پوشیده بودمو از تنم میکنه... *** با احساس اینکه چیز نرمی رو بدنم قرار میگیره چشامو باز میکنم و با ترس رو تخت میشینم.نکنه دزدا..
2 3171Loading...
29
برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید: @atenaorrg لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅
2 7060Loading...
30
🎈 فروش ناب ترین فیلم ها با پایینترین قیمت 🎁 تخفیف استثنائی برای یک هفته🙈💦 ⭕️ پک های خارجی 👇🏽 1_ پک محجبه خارجی 2_ پک حیوانی خارجی 3_ پک بدن نمایی خارجی 4_ پک خشن و زوری خارجی 5_ پک گی گل پسرای زیر 13 خارجی 6_ پک دخمل کوشولوهای زیر13 خارجی 7_ پک لز خارجی ⭕️ پک زیرنویس 👇🏽 پک جذاب زیرنویس فارسی شامل لز ، میلف ، نوجوان ، فوت فتیش ، آنال و انواع فتیش ها ⭕️ پک های وطنی 👇🏽 1_ پک محجبه وطنی 2_ پک بدن نمایی وطنی 3_ پک فیلمهای لز وطنی 4_ پک دخمل کوشولو های 5_ پک وطنی ⭕️ پک های سن پایین 👇🏽 1_ پک لز و سکس کوشولو های خارجی 2_ پک عددی گی های کمسن خارجی🌈 3_ پک لز و سکس عددی دخمل کوشولو🌈 4_ پک گی سن پایین 🌈 ⭕️ پک های لزبین 🌈👇🏽 1_ پک لز خارجی 2_ پک لز زوری و خشن 3_ پک زیرنویس لز 4_ پک لزبین ⭕️ قیمت همه ی پک ها به مدت یک هفته به تخفیف خورده❤️‍🔥💖 برای خرید و اطلاعات بیشتر به پیوی ادمین مراجعه کنید @atenaorrg
2 8920Loading...
31
#part620 وقتی منو به سمت خودش میکشه مِمانعت نمیکنم و با کمال میل خودمو بین آغوش گرم و امنش جا میدم. -حاال بخورمت؟ بی توجه به سوالی که پرسید چیزی که ذهنمو مشغول کرده بود رو میپرسم: -آیهان..آخرِ این فیلمه..یعنی پسره تسخیر شد؟!ممکنه پدر و مادرشو بُکُشه؟ دوباره با صدای بلند میزنه زیر خنده.بعداز اینکه با خندهی قشنگش قلبمو بیقرار میکنه و ضربان قلبمو باال میبره شروع میکنه به بوسیدن صورتم.از پیشونیم شروع میکنه و به ترتیب بینی،تمام قسمت های گونم و چشام رو بوسه بارون میکنه و زمزمه میکنه: -وقتی میترسی اینقدر خوردنی میشی که دوست دارم درسته قورتت بدم!
2 3958Loading...
32
#part619 تکخندهی جذابی میکنه و ابروهاشو باال میندازه: -نچ...امشب خیلی خوردنی شدی!ترجیح میدم تو تاریکی بخورمت . با ترس میپرسم: -میخوای منو بخوری؟ ایندفعه قهقهای سر میده و همزمان چراغ رو خاموش میکنه و منو از دیدن خندهی دلبرانش محروم میکنه. با باال پایین شدن تخت،عقب میکشم ولی با یه حرکت هولم میده که از حالت نیم خیز خارج میشم و رو تخت میفتم. واقعاً تاریکی ترسناک بود.تمام صحنههای ترسناکی که دیده بودم تو ذهنم شکل میگرفت.
1 9250Loading...
33
#part618 با صدای درِ دستشویی پتو رو از رو سَرَم کنار میزنم تا مطمئن شم که آیهانه.. وقتی منو رو تخت میبینه با تعجب میگه: -دستشویی نمیری؟ با هول میگم: -نـ..نه.. میخنده..از اون خندهها که باعث میشه واسش قش کنم. بعداز چند دقیقه به سمت کلیدبرق میره تا المپ رو خاموش میکنه. فوراً رو تخت نیمخیز میشم و میگم: -میشه المپ رو خاموش نکنی؟!
1 8420Loading...
34
#part620 سرم رو بال اوردم و از روی مبل بلند شدم. - خب آقا من همیشه میام اینجام میشینم . اخمی میون ابرو هاش جا داد و روی مبل نشست. نگاهی به غذا انداخت و دقیق روم زوم شد . زیر نگاهش سنگ هم آب می شد چه برسه به منی که می پرستیدمش. - هنوز هم نمیتونم بشینم؟ کالفه از روی مبل بلند شد و طرفم اومد . قالب تهی کردم و قدمی عقب برداشتمکه پنجه دستش رو دور گردنم گرفت. - با چه اجازه ای به اون پستچی گفتی زنمی؟! متعجب چشمام رو گرد کردم که حلقه انگشتاش رو محکم تر کرد و با شتاب روی مبل پرتم کرد . نفسم به خس خس افتاد - آخه من فکر می کردم
10Loading...
35
#part619 از خلوت شدن اتاق ک مطمئن شدم، طرف ابدار خونه رفتم فیله های مرغم رو با سس و مخلفات توی بشقاب چیدم. طرف اتاق ارباب رفتم و با تقه کوتاهی وارد شدم. نگاهی به فضا انداختم که متوجه شدم پشت میزش نشسته و کاغذ رو داره مطالعه میکنه. صدای ضرب پاهاش روی زمین بهم استرسی وارد کرد . بشقاب ها رو روی میز مبلمان وسط اتاق گذاشتم و با لبخند گفتم : - خسته نباشید ! جوابی نشنیدم. منتظر شدم از کارش دست بکشه که بالخره بلند شد . ورقه توی دستش رو مچاله کرد و توی سطل زباله پرتاب کرد . - کی بهت اجازه داد بشینی؟
10Loading...
36
#part618 تیپ زمستونیش خیلی تکمیل بود به جز این که فقط یه شالگردن کم داشت. با رسیدن به طبقه همیشگی، طرف اتاق کارم رفتم و قبلش غذای ناهار رو توی یخچال آبدارخونه جا دادم. عجیب نبود که همکارام قبل من رسیده باشن چون آقا حسابی روی تایم کاری و دیسپلین حساس بود . پشت میز نشستم و کار های باقی مونده رو شروع کردم، یک هفته غیبت و از زیر کار در رفتن به انتها رسیده بود . سر گیجه عجیبی به مغزم هجوم اورد و سرم رو برای دقیقه ای روی میز گذاشتم. با فکر به این که بعد از کیک دیشب حتی فرصت نشد درست و حسابی شام بخورم، گرسنگیم تشدید شد . انقدر مشغول کار شدم که بالخره تایم ناهار شد . نباید منکر این میشدم که بیشتر مشتاق دیدم ارباب بودم تا خوردن اون فیله مرغ سوخاری.
10Loading...
37
تبلیغات پذیرفته میشود📥 با کمترین هزینه🙏🫶🩵 جهت هماهنگی برای تبلیغ در کانال و اینستاگرام 🌐📱☑️ به دایرکت پیام بدید✔ ☑️@atenaorrg
3 1970Loading...
38
برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید: @atenaorrg لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅
3 3910Loading...
39
🎈 فروش ناب ترین فیلم ها با پایینترین قیمت 🎁 تخفیف استثنائی برای یک هفته🙈💦 ⭕️ پک های خارجی 👇🏽 1_ پک محجبه خارجی 2_ پک حیوانی خارجی 3_ پک بدن نمایی خارجی 4_ پک خشن و زوری خارجی 5_ پک گی گل پسرای زیر 13 خارجی 6_ پک دخمل کوشولوهای زیر13 خارجی 7_ پک لز خارجی ⭕️ پک زیرنویس 👇🏽 پک جذاب زیرنویس فارسی شامل لز ، میلف ، نوجوان ، فوت فتیش ، آنال و انواع فتیش ها ⭕️ پک های وطنی 👇🏽 1_ پک محجبه وطنی 2_ پک بدن نمایی وطنی 3_ پک فیلمهای لز وطنی 4_ پک دخمل کوشولو های 5_ پک وطنی ⭕️ پک های سن پایین 👇🏽 1_ پک لز و سکس کوشولو های خارجی 2_ پک عددی گی های کمسن خارجی🌈 3_ پک لز و سکس عددی دخمل کوشولو🌈 4_ پک گی سن پایین 🌈 ⭕️ پک های لزبین 🌈👇🏽 1_ پک لز خارجی 2_ پک لز زوری و خشن 3_ پک زیرنویس لز 4_ پک لزبین ⭕️ قیمت همه ی پک ها به مدت یک هفته به تخفیف خورده❤️‍🔥💖 برای خرید و اطلاعات بیشتر به پیوی ادمین مراجعه کنید @atenaorrg
3 5660Loading...
40
#part617 با ترس وارد اتاق میشم.دستمو از دست آیهان بیرون میکشم و برق رو روشن میکنم. نفس عمیقی میکشم و وقتی خیالم جمع میشه کسی تو اتاق نیست به سمت آیهان برمیگردم که همونجا جلوی در مونده بود و دست به سینه با خنده نگاهم میکرد. لبخندِ خجولی میزنم و میگم: -خب کسی نیست؛بخوابیم. سرشو تکون میده و به سمت دستشویی میره. چی؟عمراً اگه دستشویی برم!اصالً یه شب مسواک نمیزنم.چیزی نمیشه که!! وقتی لباسامو با لباس راحتی عوض کردم،روی تخت دراز میکشم و پتو رو روی خودم میکشم و زیرش مخفی میشم.
2 30610Loading...
بیایید گپ حرف بزنیم https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
Show all...
𝚃𝙷𝙴 𝙸𝙽𝙲𝚁𝙴𝙳𝙸𝙱𝙻𝙴𝚂

↻ DIGI ANTI ⇦ invites you to join this group on Telegram.

نات کوین رو از دست دادی؟ حالا دیدی ارزش پیدا کرد اشکال نداره این ایردراپ جدید اومده و کاملا معتبره و ارزش لیست شده شروع کن تا دیر نشده.! مثل نات کوین کلیک میکنی و سکه جمع میکنی به همین سادگی . استارت کنید و سکه جم کنید اینم مثل نات کوین یه پول خوب میتونید باهاش جمع کنید. شروع بازی و جمع آوری سکه🏆
Show all...
بیایید گپ حرف بزنیم https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
Show all...
برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید: @atenaorrg لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅
Show all...
Repost from N/a
کی*ر س*یخش رو توی کو*نم فرو برد که جیغی کشیدم - اهههه! دارم می گا*مت جن*ده‌ی لجن! چسب روی دهنم بود و صدامو نمی شنید - چه تنگه! ک*صتم تنگه یا گشاده؟ محکم کمر می زد و موهامو از پشت می کشید اسپ.نکی روی ک*ون ژلیه‌ام زد - اههه.... جنده خودمییییی اوممم... یهو چسب رو برداشت و کی*رش رو مالید و گفت جلوت پلمپ باشه زنم میشی هر شب کص*تو میکنم! با چیزی بگم ک*یر کلفت و درازش رو توی کص*م کرد و با پاچیدم...🥹🥹🥰🔥🔥💦💦💦❗️❗️ https://t.me/+WOBeYf6_EBs4NGI0 https://t.me/+WOBeYf6_EBs4NGI0 ژانر : #عاشقانه | #بزرگسال | #صحنه_دار😍😛 خلاصه : دختری که درگیر یه مثلث عشقی عذاب آور میشود از طرفی فردی خطر ناک و خلافکار که مستر خشنی هم هست خواهان روابطی bdsm می‌شود در ازای نجات جان خواهر دخترک از دست یک قاچاقچی  و از طرفی پسرخاله دلخسته و عاشق پیشه که در ازای جا و مکان برای زندگی از او قلبش را میخواهد باید دید که در قلب دخترک تقابل خلافکار خطرناک و یک عاشق پیشه چگونه است و دل او برای کدام یک میتپد...
Show all...
روا

برای تبلیغات: @tblight_dys هرروز سه پارت رمان داریم غیر از جمعه🔞⛔️

بعد از نات کوین این رباته خیلی معروف شده حتما شروع کنید بازی کنید باهاش😃🩵 🆔️ @tapswap
Show all...
#part635 آخرین ظرفِ مربا هم تو یخچال میزارم که رستا و مستانه هم کارشون تموم میشه و دستشون رو آب میکشن. طرالن:خب اینا هم تموم شد،بریم حیاط مَردا اونجان.. سری تکون میدیم و ۴نفری به حیاط میریم که تو الاچیق نشسته بودن. به جمعشون اضافه میشیم که همزمان با نشستنمون سپهر میپرسه: -خب دیگه شما بگین،بریم جنگل گیسوم یا پارک جنگلی سراوان؟ خب،این اولین باری نبود که شمال میومدم ولی هر دفعه تمام گردشهامون از ویالی آقاجون به دریا و از دریا به ویالی آقاجون ختم میشد. طرالن با شوق دستاشو بهم میکوبه و میگه:
Show all...
❤‍🔥 14🔥 5
#part634 میاد و کنارم میشینه.بلند میشم و براش چایی میریزم؛یه لغمهی نون و عسل میگیرم و بهش میدم و اشکاشو پاک میکنم. مستانه با حسرت نگاه میکنه و برای تغییر جو میگه: -منم مامانمو میخوام!.. سپهر با خنده میگه: -ببخشید هانی!مادر و شک دارم ولی شاید بتونم بابای خوبی باشم... و بعد با خنده لپشو جلو میبره و ادامه میده: -حاال یه بوس بده به بابا! »بیشعور«گفتن حرصیِ مستانه باعث خندهی همه میشه. ***
Show all...
❤‍🔥 16
#part633 هیچکس دلش نمیخواست کارن ناراحت باشه اما با حرفِ قاطعِ آیهان،کسی چیزی نمیگه و همه به سمت میز میان و میشینن. برای همه چایی میریزم.خواستم خودمم بشینم که صدای کارن از جلوی آشپزخونه میاد که با بغض میگه: -مامان! بی اهمیت بهش نگاه میکنم که سرشو میندازه پایین: -ببخشید!نمیخواستم ناراحتت کنم.. از حالت قهر و جبهه گرفتن در میام و با مهربونی سرمو تکون میدم: -بیا بشین صبحانه بخور.
Show all...
❤‍🔥 17
برای خریدن رمان به آیدی زیر پیام بدید ❤️♥️ @atenaorrg براتون بازم تخفیف گذاشتم🥹🤤💦 قیمت رمان قیمت اصلی:۶۰ بوده ولی تخفیف تا امشب 35 هست💦🤤❤️
Show all...