هانا آرنت و مارتین هایدگر؛ سایههای یک عشق🔻
🔸 در پاییز ۱۹۲۴ آرنت به ماربورگ وارد شد. در آن وقت، در میان جوانانی که از فلسفههای نوکانتی و نوهگلی دلسرد شده بودند، معروف بود که در ماربورگ کسی هست که نه «دانشوری»، بلکه خودِ «اندیشیدن» را میآموزد. میگفتند: اندیشه، بارِ دیگر به زندگی بازگشته و «گنجینههای فرهنگی قدیم» دوباره به سخن در آمده است. آرنت پرسانپرسان به کلاس «جادوگر کوچک مسکیرش» راه یافت. در آن روز، هایدگر سرگرم شرح سطربهسطر رسالهی
سوفیست افلاطون بود که یکباره اسیر «نگاه نافذ»و «روان لرزان» دختری جوان و دوستداشتنی شد. آرنت در ساعت فراغت به دیدار استاد در دفترش رفت و یکبار نیز با هم بهپیادهروی رفتند و بذر عشق آن دو بیشتر ریشه زد. آن دو مفتون یکدیگر شدند شاید بیشتر به این جهت که هر دو دنبال پناه و آرام جانی میگشتند. سرنوشت اولیهی آرنت از او دخترکی ترسخورده ساخته بود. سرشتِ سودازدهای که شاید بیش از مهرورزیدن و حتی بیش از شهرت، تشنهی آن بود که کسی او را بفهمد. هایدگر نیز برخلاف هیبت و کاریزمایی که از خود ساطع میساخت فردی خجول و پرتشویش بود. از آن آدمهایی که نمیتوانند مستقیم بهچشمِ دیگران نگاه کنند. او نیز به نوعی دلگرمی نیاز داشت و سالها بعد اقرار کرد که آرنت منبع الهامش در نگارش
هستی و زمان بوده است.
🔸در ماجرای آرنت و هایدگر تنها یک اشکال کوچک وجود داشت: هایدگر متأهل بود و صاحب دو فرزند.هایدگر اما میتوانست، طبق فرمان فلسفهی پدیدارشناسی، موقتاً تعلقات خانوادگیاش را «در پرانتز» بگذارد؛ تعهدات عیالواریاش را به زیر فرش بروبد و به عشق نوپایش بپردازد. از این گذشته، در آن سالها از سدهی بیست، دنیا عصر ویکتوریا و قواعد دستوپاگیر اخلاقیاش را کنار روبیده بود و پارادایم روان-تحلیلیِ فروید و تجویز او در روابط آزاد کمکم بر جهان سایه میگسترد.
با این حال، کار آن دو خالی از خطر نبود. با چنین شرایطی معلوم بود که عشقِ آن دو چندان نمیپاید. در آوریل ۱۹۲۶، در پایان نیمسال سوم تحصیلی، پروندهی نخستین و صمیمانهترین مرحلهی عشق آن دو بسته شد. کمی پیش از آن، نامهی ۱۰ ژانویهی ۱۹۲۶ هایدگر حکایت از این گلایهی آرنت دارد که استاد او را از یاد برده است. در همین روزها هایدگر عزلت گزیده بود تا شاهکار خود
هستی و زمان را بهروی کاغذ بیاورد. بهانههای استاد، آرنت را قانع نکرد و او تصمیم به ترک ماربورگ گرفت. آرنت بار و بنهی خود را جمع کرد و رهسپار هایدلبرگ شد. بیستوپنج سال بعد معلوم شد که بریدن رشتهی ارتباط آن دو، کارالفریده، همسر هایدگر، بوده است. با وجود پیمانی که آن دو بسته بودند تا کسی از عشقشان بو نبرَد، الفریده بهنحوی قضیه را از زیر زبانِ همسرش بیرون کشیده بود.
🔸 با بهقدرت رسیدن نازیها، و سپس شروع جنگ جهانی دوم، پردهی ضخیمی میان آن دو کشیده شد. در این سوی پرده، هایدگر بر کرسی ریاست دانشگاه نشست؛ به عضویت حزب نازی درآمد و حقوق پایمالشدهی همکاران یهودیاش را نادیده گرفت. در آن سوی پرده، آرنت در مقام زنی یهودی ابتدا به حاشیه رانده شد؛ سپس تحت تعقیب قرار گرفت و عاقبت از آلمان به اروپا گریخت و در پاریس بهعضویت سازمانی در آمد که به جوانان یهودی مدد میرساند. سیر رویدادهای سترگِ تاریخی آن دو را از هم دورتر میکرد.سرانجام در زمستان ۱۹۳۳ آرنت طی نامهای از هایدگر پرسید که هوادار نازیهاست یا نه. هایدگر این امر را بهتندی انکار کرد و توضیح داد که چگونه بهدانشجویان و همکاران یهودیِ خود کمک کرده است. با این حال، توضیحات هایدگر آرنت را مجاب نساخت و رابطهی آن دو برای هفده سال گسسته شد.
@NashrAasoo 💭