cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

رادیو دالغا

جایی برای دیدن، شنیدن و خواندن :)

Show more
Advertising posts
4 141
Subscribers
+224 hours
+127 days
+3230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

‏مامانبزرگ بعد از فوت بابابزرگ خیلی غمگین شد، طوریکه انگار با رفتن بابابزرگ همه شادی‌های اونم رفتن... امروز تلفنی داشتم باهاش صحبت می‌کردم، یه کم سربه سرش گذاشتم؛ گفتم مادر جون عشق و حال میکنی توی بهار، کیف کن هوارو، در جواب گفت "گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟" @dalqa88
Show all...
😢 12 6
🎙#محسن_چاوشی 🎼 جهان لاغر @dalqa88
Show all...
13
🎙#رضا_صادقی 🎼 قسم @dalqa88
Show all...
3
هواتو کردم دورت بگردم #music @kafiha
Show all...
❤‍🔥 6 2
🎙#رضا_یزدانی 🎼 چهل چراغ @dalqa88
Show all...
❤‍🔥 15 1
در محل حرف افتاده بود كه دايی عاشق شده است! سنم كم بود نميفهميدم چه ميگويند! از مادرم پرسيدم با كلی اخم و تخم گفت هيچی نيست! دايی ات زده به سرش! ديوانه شده! با خودم فكر كردم ای بابا بيچاره دايی ام ديوانه شد... كمی كه گذشت فهميدم دخترِ خان هم ديوانه شده! درست مثل دايی ام! همزمان باهم ديوانه شده بودند. دايی ام دير به خانه می آمد. هروقت هم می آمد حسابی بهم ريخته بود! دلم برای مادر بزرگم ميسوخت، تک پسرش ديوانه شده بود. چندماه بعد فهميديم برای دختر خان خواستگار آمده؛ تعجب كردم! اخر مگر ديوانه ها هم ازدواج ميكند...؟ شب كه دايی ام به خانه آمد از دهانم پريد و گفتم... بايد ميبوديد و ميديدید خودش را به در و ديوار ميزد! درست مثل همان كبوتری كه با پسر اصغر نانوا در حياط با تيركمان چوبی اش زديم و كبوتر طفلكی وقتی به زمين افتاد هنوز جان داشت ولی از حركاتش معلوم بود درد دارد! دايی ام انگار كه درد داشت هی به خودش ميپيچيد... با خودم گفتم ای وای ديوانه شدن هم مكافاتی دارد! بايد مواظب باشم ديوانه نشوم... خيلی طول كشيد تا بفهمم دايی ام از اين ناراحت بود كه ميخواستند دختر ديوانه خان را شوهر بدهند! با خود گفتم خب حق با دايی ام هست ميخواهند مردک را بدبخت كنند كه چه؟! شب عروسی دختر خان كه رسيد مادرم و مادربزرگم و پدرم دايی را در اتاقش زندانی كردند؛ تا نيايد و عروسی دختر ديوانه را خراب كند... دايی ام مدام خودش را به در ميكوبيد و فحش ميداد به عروسی رفتيم دخترک ديوانه بود! برعكس همه عروسها كه ميخنديدند، اين ديوانه گريه ميكرد و تمام زحمات شمسی آرايشگر را به باد داده بود! مادرم هم ناراحت بود... فکر كنم همه دلشان برای پسرک ميسوخت! آخر از رفتارش معلوم بود ديوانه نيست و سالم است! شب كه به خانه برگشتيم مادرم با اضطراب كليد انداخت و در اتاق دايی را باز كرد... دايی كف اتاق خوابش برده بود! مادرم هراسان بالای سرش رفت... دايی رنگ صورتش شده بود گچ ديوار! مادرم جيغ ميزد و به سر و صورتش ميكوبيد. همسايه ها آمدند! قلب دايی ام ايستاده بود... آن روز بود كه فهميدم ديوانه ها قلب ضعيفی دارند! ديوانه های عاشق قلب ضعيفی دارند... @dalqa88
Show all...
😢 46 19❤‍🔥 10😭 5
‏«ما مردمان خاورمیانه‌ایم؛ بعضی‌هایمان در جنگ کشته می‌شویم، بعضی در زندان بعضی‌هایمان در جادّه می‌میریم، بعضی در دریا حتّی بلندترین کوه‌ها هم انتقام‌شان را از ما می‌گیرند چرا که ما شغل‌مان «مُردن» است.» - حمیدرضا ابک. @dalqa88
Show all...
44😢 20🤨 2😭 2😐 1
«رأيتكِ أماناً، ‏و الدنيا كلها حروب...» ‏در دنيايی كه سراسر جنگ است، ‏تو پناهگاه منی... @dalqa88
Show all...
20❤‍🔥 5😢 2
Show all...
8🥰 3❤‍🔥 1