زندگی🍃
«برو.زندگی کن…» .. اگه باهام کاری داشتی اینجام: https://t.me/BChatBot?start=sc-466164929 .. تبادل نداریم. لطفا با ذکر نام، کپی کنید.
Show more1 162
Subscribers
-324 hours
+307 days
+6430 days
Posting time distributions
Data loading in progress...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Publication analysis
Posts | Views | Shares | Views dynamics |
01 من بارون ملایم رو از بارون شدید بیشتر دوست دارم، اینطوری که بارون میاد، قطره قطره، پوستت رو لمس میکنه، بوش دماغت رو درگیر میکنه…
حالا حس میکنم دوست داشتن هم شبیه بارون نم نمه… | 75 | 1 | Loading... |
02 علاج دلتنگی زیارت است و غم و ناامید شدناست… | 123 | 3 | Loading... |
03 بی وقفه پنج دقیقه زیر بارون بودم و حالم از این رو به اون رو شد… | 138 | 0 | Loading... |
04 به این هوای بارونی، به شنیدن صدای بارون نیاز داشتم. | 139 | 0 | Loading... |
05 اگه همین روزا به علاقهمندی سابقم که عکاسی تو سطح شهر، گرفتن فیلم های کوتاه، ساختن محتواهای جذاب این سبکی، شیر کردن توی اینستا و اشتراک حس خوبش نرسم حس میکنم خیلی زیاد ناراحت بمونم. | 183 | 1 | Loading... |
06 ممنونم که همراه آذینی ها در اعیاد پیشرو هستید با نشر و کمک.🤍✨
@azineshahr | 1 | 0 | Loading... |
07 همیشه اول هرکاری از خود اون کار سختتره. همیشه اولین قدم، همون قدمیه که یا تو رو پیش میبره و میرسونه پلهی بعدی یا پات شل میشه و از عقب میوفتی. | 202 | 3 | Loading... |
08 نشستم روی تختم، فضای اتاق رو تاریک کردم و احساس میکنم که دارم بین هزارتا «نتونستن» قدم میزنم. حس میکنم از هرچی حرفشو زدم دارم امتحانشو پس میدم. هرچی رو خواستم و بزرگشو خواستم الان جلوی چشممه و باید بفهمم چجوری باهاش تعامل کنم که «جواب بده»، ذهنم درگیره، درگیر هزاران اتفاق باهم که همیشه تک و تنها از پسش براومدم ولی الان؟! نمیدونم.
لپتاپم از صبح ارور میده، روشن میشه ولی روی علامت شارژ مونده، من هم. دارم با لپتاپم همذات پنداری میکنم.
کاش روشن بشم و بشه؛ داره دیر میشه. | 212 | 2 | Loading... |
09 همیشه فکر میکنی که همهی کارها توی سیستم فکری تو میگنجه، تو میشینی نقشه میچینی، کلی مشکلات رو پیدا میکنی، برای تک تک شون راهحل پیدا میکنی با کلی آدم صحبت میکنی و فکر میکنی میگی «بالاخره راه جدید، بالاخره میشه.»
ولی نمیشه. هیچ چیزی طبق نقشهی فکری آدمیزاد پیش نمیره، تو دوباره از نو میوفتی تو همون چاله و به قول امام علی: خدا رو باید در هم زدن همین چیزها شناخت.
و باز تو باید فکر کنی. | 209 | 2 | Loading... |
10 الان که از صبح زود بیدارم و استوریهای دوستام رو میبینم نسبت به اینکه من تهرانم و اونها دارن میرن مسافرت و طبیعت گردی حسودیم شده. | 217 | 0 | Loading... |
11 صبحی این چنین. | 221 | 2 | Loading... |
12 فَأَغِثْ يَا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ | 222 | 3 | Loading... |
13 دلم برای دیدن تو، با چشمهای تار از اشک، تنگ شده. | 250 | 7 | Loading... |
14 کاش در زمانهای بودم که تو در آن زندگی میکردی… | 268 | 16 | Loading... |
15 سال پیش اینموقع رفت و آمد به خونهی خدا محدود شده بود، ما یه هفته توی اتاقمون بودیم، تا بریم برای اعمال اصلی، یادم نمیره بعد از یک هفته وقتی نگاهم افتاد به خونهی خدا چقدر حالم متفاوت بود. انگار که یه گمشدهای رو دوباره پیدا کردم.
امسال این روزها خیلی دارم حسرت میخورم. دلم نمیخواد دیگه اون فضا رو تجربه نکنم، دلم میخواد باز بتونم برم، باز حسش کنم. | 291 | 2 | Loading... |
16 تو رو ندیدن سخته، دفتر سبز قشنگم.
[در جریان خداحافظی] | 319 | 4 | Loading... |
17 امروز یکی از انسانهای نقاشیهای ادوارد هوپر هستم. | 337 | 2 | Loading... |
18 یه پارتی از افعی تهران، آرمان کودکیخودش رو در آغوش میکشه جای همهی دفعاتی که حس میکرده نیاز داره پدر و مادرش در آغوشش بکشن؛ اون در آغوش کشیدن برای من تداعی با خود کنار اومدنه، تداعی سازش با گذشتهاس.
همونجاست که بعدش میتونی نزدیکترین آدمهات رو ببخشی و باهاش کنار بیای و شخصیت بهتری بشی. | 317 | 7 | Loading... |
19 این آهنگ عربی و این ورژنش اجرای زنده اش!!
@mosighinamonsajem
🤍🕊️ | 310 | 17 | Loading... |
20 یکبار که یه فتح بزرگ داشتم و دلم خواست برای خودم جایزه بخرم، یه بلیط همایش جسارت زیستن رو میخرم. اگر هم که دیگه خیلی دلم با زندگی خوش شده بود و میخواستم خیلی خوشحال بشم دورهی قلم خلاق گارنت رو میخرم.
حالا کو تا فتح. | 310 | 2 | Loading... |
21 این ده روز با این ذکر زیاد به خدا بگیم دوستت دارم. | 409 | 15 | Loading... |
22 از اول که رسیدم، شروع کردم بیوقفه حرف زدن، یه لحظه نگاهم کرد، سرش رو اورد با یه حالت خاصی نگاهم کرد، گفت:
«آفرین، آفرین، آفرین؛ بهت افتخار میکنم.
چقدر بزرگ شدی، چقدر عاقلتر شدی.»
همین سه جمله، منو مواجه کرد با خودم، خودی که کلی تلاش کرد، سختی کشیدو خواست که بهتر بشه.
یه لحظه خودم رو بیوقفه دوست داشتم. | 324 | 3 | Loading... |
23 #شاد | 205 | 7 | Loading... |
24 مست عشق | علیرضا قربانی
@mosighinamonsajem | 202 | 11 | Loading... |
25 الان دوست دارم که یه خونهی دنج و کوچیک و نیمه تاریک از خودم داشته باشم.
شبها روی مبل چوبی طوسی بشینم، به پنجرهی روبروم نگاه کنم و چراغهای شهر رو بشمارم و دستام با داغی لیوان سرامیکی چایی داغ بشه… | 355 | 4 | Loading... |
26 ولی عشق، انجیر نیست؛ زیتون تلخه. | 412 | 7 | Loading... |
27 جریانِ روز | 448 | 1 | Loading... |
28 الان حس میکنم وسط یه چهارراه شلوغ ایستادهام، هرکسی میخواد دست منو بگیره بکشونه یه سمتی و من دارم تلاش میکنم که راه خودمو پیدا کنم. | 426 | 3 | Loading... |
29 خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
میداندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است | 470 | 5 | Loading... |
30 بیاید نیت کنیم مثل قدیما فال حافظ بگیرم. | 86 | 0 | Loading... |
31 هرکس بر خدا توکل کند خدا او را کفایت میکند. | 461 | 5 | Loading... |
من بارون ملایم رو از بارون شدید بیشتر دوست دارم، اینطوری که بارون میاد، قطره قطره، پوستت رو لمس میکنه، بوش دماغت رو درگیر میکنه…
حالا حس میکنم دوست داشتن هم شبیه بارون نم نمه…
اگه همین روزا به علاقهمندی سابقم که عکاسی تو سطح شهر، گرفتن فیلم های کوتاه، ساختن محتواهای جذاب این سبکی، شیر کردن توی اینستا و اشتراک حس خوبش نرسم حس میکنم خیلی زیاد ناراحت بمونم.
Repost from آذینشهر🎉
Photo unavailableShow in Telegram
ممنونم که همراه آذینی ها در اعیاد پیشرو هستید با نشر و کمک.🤍✨
@azineshahr
همیشه اول هرکاری از خود اون کار سختتره. همیشه اولین قدم، همون قدمیه که یا تو رو پیش میبره و میرسونه پلهی بعدی یا پات شل میشه و از عقب میوفتی.
نشستم روی تختم، فضای اتاق رو تاریک کردم و احساس میکنم که دارم بین هزارتا «نتونستن» قدم میزنم. حس میکنم از هرچی حرفشو زدم دارم امتحانشو پس میدم. هرچی رو خواستم و بزرگشو خواستم الان جلوی چشممه و باید بفهمم چجوری باهاش تعامل کنم که «جواب بده»، ذهنم درگیره، درگیر هزاران اتفاق باهم که همیشه تک و تنها از پسش براومدم ولی الان؟! نمیدونم.
لپتاپم از صبح ارور میده، روشن میشه ولی روی علامت شارژ مونده، من هم. دارم با لپتاپم همذات پنداری میکنم.
کاش روشن بشم و بشه؛ داره دیر میشه.
همیشه فکر میکنی که همهی کارها توی سیستم فکری تو میگنجه، تو میشینی نقشه میچینی، کلی مشکلات رو پیدا میکنی، برای تک تک شون راهحل پیدا میکنی با کلی آدم صحبت میکنی و فکر میکنی میگی «بالاخره راه جدید، بالاخره میشه.»
ولی نمیشه. هیچ چیزی طبق نقشهی فکری آدمیزاد پیش نمیره، تو دوباره از نو میوفتی تو همون چاله و به قول امام علی: خدا رو باید در هم زدن همین چیزها شناخت.
و باز تو باید فکر کنی.
الان که از صبح زود بیدارم و استوریهای دوستام رو میبینم نسبت به اینکه من تهرانم و اونها دارن میرن مسافرت و طبیعت گردی حسودیم شده.