cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

رمان درخواستی اعضا دریای ممنوعه

🌸 سلام دوستان به کانالمون خوش آمدید 🌸 درخواست فیلم و رمان و اهنگ❤ لینک ناشناس من 😍 https://t.me/BiChatBot?start=sc-147792-Tmofs6v گپ ممنوعه 🔥 https://t.me/joinchat/KjhAcbgIpSdiOGY0 کانال اصلی 🌈 @ma_mm_no تبلیغات 💲 @mammno_tab

Show more
Iran71 548Farsi63 266The category is not specified
Advertising posts
2 555
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#پارت_۲۵۲❌🔞 - درد دارهههههه...🩸⛓ آرن بی توجه به داد و فریادم ضربه‌ی محکمتری #داخلم زد که حس کردم سوراخ #باسنم جر خورد! با درد دندونامو تو بازوم فرو کردم که کامل خم شد روم و تو صورتم خیره شد - درد داره آره؟ اون موقع که تو آبم مواد ریختی و خواستی منو بندازی زندان درد نداشت الان که داری زیرم جون میدی درد داره؟ چشمای سرخ شدمو تو چشماش دوختم که با دستاش محکم گردنمو گرفت و فشار داد! خودشو تا ته کرد #داخلم که آخ ریزی از بین لبام خارج شد - هنوز اولشه سورن! حالا حالا ها باهات کار دارم! و برم گردوند و باسنمو داد بالا. هق ریزی زدم که #اسپنک محکمی زد و گفت - به نظرت اگه اون بابای حرومزادت بفهمه زیر دشمنش جر خوردی چه عکس العملی نشون میده؟ هوم؟ و خودشو کامل کشید بیرون که نفسم آزاد شد! فکر کردم میخواد ولم کنه که با وارد شدن یهوییه اون حجم از بزرگی و کلفتی #مردونگ*یش داخل باسنم داد بلندی کشیدم که عصبی خندید - ِرهههههه داد بکش! میخوام تا صبح صدای داد و زجه هات تو عمارتم بپیچه! دیوونه شده بود! این آرنی نبود که میشناختم! این پسر یه #خلافکار بیرحم شده بود! صورتمو تو بالشت فرو کردم که با حس چیز دیگه ای روی باسنم سرمو کج کردم. با دیدن #کی*ر مصنوعی کلفت و درازی که دستش بود قلبم از تپش ایستاد! وحشت زده خواستم فرار کنم که تمام وزنشو انداخت روم و غرید - چیه؟ یکی برات کمه؟ هوم؟ دلت میخواد دوتاشو تو خودت جا بدی؟ - ولم کن روانیییی! پوزخندی زد و روان کننده ای ک روی میز بود رو برداشت و ریخت رو اون وسیله و سرشو گذاشت رو سوراخ*م... - میخوام معنی جر خوردگی واقعیو بهت بفهمونم سورن! از این به بعد زندگیتو جهنم میکنم! کاری میکنم خودت آرزوی مرگ کنی... و با تمام زورش اون وسیله رو هل داد داخل #باسنم که داد بلندی کشیدم و بی جون افتادم رو تخت. آرن بی توجه به وضعیتم خودش و اون وسیله رو عقب جلو کرد و همینجور که از #لذت ناله میکرد گفت - آههههه! لعنتی این سوراخ فاکیت حسابی گشاد شده فکر کنم برا یکی دیگم جا داشته باشه... حتی جون نداشتم که تقلا کنم و با هر ضربه ای که داخ*لم میزد ناله‌ی ریزی از بین لبام خارج میشد. پوزخندی به حالم زد و دستشو برد پایین و چنگی به مردونگ*یم زد و گفت - وقتشه مردونگیتو بذاری کنار سورن! میخام از کون آبتو بیارم و به بابات نشون بدم که دشمنش چه جوری قراره به خاک سیاه بکشونتش!🩸🔪 بی جون سرمو کج کردم که نگاه دقیقی به سوراخ باسنم انداخت و گفت - حالا وقتشه... لرز خفیفی کردم که خم شد و چیزیو از رو زمین برداشت که... یه رمان مخصوص با ژانر #مافیایی و #هات اوردم براتون🔞🔥 بکوب رو لینک قبل اینکه #حذف بشه🥵 #بزرگترین و #پرطرفدارترین رمان در #تلگرام❌👀 https://t.me/+NHkXjdwDlClkZDZk https://t.me/+NHkXjdwDlClkZDZk https://t.me/+NHkXjdwDlClkZDZk https://t.me/+NHkXjdwDlClkZDZk https://t.me/+NHkXjdwDlClkZDZk
Show all...
「سـ🥃ـوداگࢪان مـ🔞ـࢪگ」

تو تا ابد به کنار من بودن محکومی :)🥂🔞 #گی، #مافیایی، #معمایی🏳‍🌈🩸 زمان پارت گذاری رمانمون: روزی یک پارت به غیر از روزهای تعطیل. نویسنده:مآه پنهان‹ هانیـــه › ادمین ‌vip و تبلیغات « @ShahDokht437 » لینک چنلمون اینجاست😋👇🏻✨ @Haniyeh_Sn_novels

امیر پاشا مردی با عضله های پیچ در پیچ و چشمان آبی و جذاب،  هات و سکسی که عاشق دختری مو فرفری و ریزه میزه میشه که برای اولین بار بی هوا توسط دختره لباش بوسیده میشه و عجیب تر اینکه بوی عطر تنش مستش میکنه... 🔞♨️ پاشا اونقدر تو کف لبای دختره و عطر تنشه که یه شب تو بارون اونم تو یه کلبه وسط جنگل بهش تجاوز می کنه.... ❌🔞💦 #خشن #دارای‌وانشات #صحنه‌دار https://t.me/+2JZ9nugkylYwOTE0 https://t.me/+2JZ9nugkylYwOTE0
Show all...
- چی داری که عطر تنت مستم می کنه #خاله‌کوچولو؟ یاسمین تقلا کرد  تا از حصار دست هام جدا بشه  و هق زد: -لعنتی ولم کن چوب حراج به آبروم نزن چرا نمی فهمی تو #خواهرزادمی این رابطه درست نیست! دستم رو نوازش وار روی شکمش کشیدم! از میون دندون هام غریدم: - تو که خاله‌ی واقعی من نیستی.‌.. چه اشکال داره یه #توله‌بکارم توی شکم #خاله‌ی‌ناتنیم؟!😈🔥 قبل از اینکه #جیغ و داد کنه، دستم و  جلوی دهنش گذاشتم. پرتش کردم روی تخت، لباساشو تو تنش #جر دادم، روی تن #برهنه‌اش #خیمه زدم و سرم رو فرو کردم توی... https://t.me/+WFI5JF1ePfVjNDk0 https://t.me/+WFI5JF1ePfVjNDk0 با پارت اول رمانش #آبت‌میپاچه💦 #خاله‌ی‌ناتنیشوحامله‌میکنه...🔞🙈 #بروببین‌چطوری‌خاله‌ی‌ناتنیشو‌به‌فاک‌میده🤤🍆
Show all...
دستی به #لاپای‌خیسم کشید و #خمار گفت: - واسه #جر خوردن آماده باش #خاله‌کوچولو!🔞 قبل از اینکه بیشتر پیشروی کنه نالیدم: _مامانت اینا میان آبروریزی میشه غیاث... صورتمو با دستاش قاب گرفت و بی طاقت و #شهوتی گفت: _عزیزم قول میدم زود تمومش کنم، دارم له له میزنم برات، حسابی #داغ‌کردم... قبل از اینکه فرصت اعتراضی داشته باشم #بوسه‌ای‌نوک‌سینم‌زد که ناخوداگاه #آهی‌از‌بین‌لب‌هام‌خارج‌شد و همین لحظه یهو در باز شد و با دیدن خواهرم....😱🔞 https://t.me/+iasQbnYHPu1hNTc0 https://t.me/+iasQbnYHPu1hNTc0 غیاث داره با #خاله‌ی‌ناتنیش سکس میکنه که مادرش میاد و...🫣 #سکس‌خشن‌با‌خاله‌ی‌ناتنی‌...😈💦🔥
Show all...