cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

انسان‌شناسیِ باستان‌شناختی

به انسان و جامعه‌اش می‌پردازیم! مباحث در انسان‌شناسی (نابرابریهای اجتماعی، میراث، ناسیونالیسم) باستان‌شناسی و تاریخ ایران، قفقاز، خاورمیانه! کریم علیزاده هستم، دکتری انسان‌شناسی/باستان‌شناسی (از دانشگاه هاروارد)، استادیار دانشگاه تِنِسی در ناکسویل/امریکا

Show more
Advertising posts
476
Subscribers
+424 hours
+107 days
+3530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

چندی پیش مجله شیکاگو تریبیون با من درباره بازداشت و اتهام جاسوسی توسط اطلاعات سپاه گزارشی تهیه کرد که شاید برای شما جالب باشه.
Show all...
Final Version.pdf1.24 MB
00:46
Video unavailableShow in Telegram
ایشون جردن پترسون (Jordan Peterson) هستند، استاد دانشگاه و روانشناس بالینی در کانادا
Show all...
IMG_6434.MP415.71 MB
این مصرشناسی غربی بود که برای اولین بار مصر باستان را به مسلمانان مصری شناساند و از همان زمان حس و تصور هویتی مردم از خودشان، از کشورشان، و جایگاهشان در تاریخ تغییر کرد. تصورشان از خود بیشتر ناسیونالیستی شد تا اجتماعی/مذهبی و مصریها نگاه شان به گذشته و حال و آینده شان هم صورتبندی جدیدی به خود گرفت. به خاطر این کشاکشها بین اشکال مختلف ناسیونالیسم در مصر، امروزه عده ای از "مورخین" مصری سعی دارند به مردم چنین القا کنند که تمدن عربی یک تمدن مصری است و تمدن مصر یک تمدن عربی یا معتقدند که مصریان میتوانند همزمان میراثداران تمدن عربی و مصر باستان باشند. خلاصه اینکه، مصر مثل آش شله قلمکاری است که گذشته ای متکثر و متنوع دارد. به قول فکری حسن "گذشته مفید و موثر مصر همان گذشته و میراث اسلامی اش است و حتی کمی هم میراث استعمار غربی اش. گذشته باستان یا میراث فراعنه در واقع فقط یک کارت سیاسی است. احتمالا چیزی که از گذشته باستان در مصر همچنان تداوم داشته و دارد فقط رود نیل است." #باستانشناسی #سیاست #ناسیونالیسم #ملیگرایی #هویت_ملی #تاریخ_ملی https://t.me/archaeologicalanthropology
Show all...
انسان‌شناسیِ باستان‌شناختی

به انسان و جامعه‌اش می‌پردازیم! مباحث در انسان‌شناسی (نابرابریهای اجتماعی، میراث، ناسیونالیسم) باستان‌شناسی و تاریخ ایران، قفقاز، خاورمیانه! کریم علیزاده هستم، دکتری انسان‌شناسی/باستان‌شناسی (از دانشگاه هاروارد)، استادیار دانشگاه تِنِسی در ناکسویل/امریکا

سیاست و باستانشناسی (7): مصر در قاهره پایتخت مصر، تا همین چند دهه اخیر که شهر توسعه پیدا نکرده بود، اکثر مردم شهر در دل یک بافت قدیمی شهر زندگی میکردند که متشکل از آثار عثمانی/مملوک/فاطمی بود. محله هایی همچون مسجد الحسن، الازهر و کوچه های بازار خان الخالی از دوران مملوکها با بوی ادویه و عطر و بوی کباب و بچه هایی که اینور و آنور میدوند جایگاه خاصی در زندگی اکثر مردم داشته است. این جاها برای قرنها به مردم قاهره و مصر یادآور میراث دینی اسلامی شان بوده است. در مصر بازدید از آثار فراعنه مصر باستان چیزی است که معمولا توسط نهادهای دولتی همچون مدرسه انجام میشود. آشنایی با میراث فراعنه از مدرسه و دانشگاه شروع میشود و این در حالی است که آشنایی با میراث دوران اسلامی از همان خانه شروع میشود و یادگیری درباره میراث اسلامی بخشی از پروسه اجتماع پذیری و رشد کودکان است. به نظر میرسد که در مصر گفتمان ناسیونالیستی بعد از اشغال مصر توسط فرانسه و سپس انگلیس شروع شده و شخصی به نام مصطفی کامیل که یک حقوقدان بود با تشکیل حزب ملی در سال 1890 نقش مهمی در ایجاد جنبش استقلال طلبانه بازی کرده است. مصطفی کامیل با تکیه بر تاریخ عصر فراعنه در مصر حسی ناسیونالیستی ایجاد کرد. قیامها علیه سلطه انگلیس به تدریج افزایش پیدا کرد و در سال 1919 تبدیل به انقلابی بزرگ شد. مبارزه علیه سلطه خارجی همه اقشار جامعه را متحد کرد. در همین حین، بعضی شعرا در شعرهای ملی گرایانه خودشان شروع کردند به گنجاندن عناصر و ارجعاعاتی به میراث فراعنه. در شعارهای مردم هم چیزهایی مشابه مثل "فرزندان فراعنه،" "اجدادمان اهرام را ساختند،" "مصر مادر اهرام،" راه یافت و رهبرانی همچون سعد زغلول به تظاهرات کنندگان میگفت: "شماها میراثداران قدیمی ترین تمدن بشری هستید." چنین شعارهایی با احساسات ناسیونالیستی و با تکیه بر تاریخ باستان در انقلاب 1952 برای ساقط کردن سلسله محمدعلی هم مشاهده میشود. در همین دوره از اواخر قرن 19 تا نیمه قرن 20 اولین بناها و ساختارهای یادمانی مثل مجسمه ها با الهام از مصر باستان رواج یافت و در جاهای مختلف شهر قاهره نصب شد که بعضی از محققین را بر آن داشته تا این دوره هنری مصر را "دوره رنسانس مصر" بنامند. در سال 1952 گروهی از افسران نظامی به رهبری جمال عبدالناصر، فاروق پادشاه مصر را مجبور به استعفا کردند و طی دو سال آخرین سربازان انگلیسی را هم از مصر بیرون کردند. سیاست عبدالناصر بر این دکترین تکیه داشت که ائتلافی از ملل ایجاد کند تا سیاست استعماری "تفرقه بیانداز و حکومت کن" را خنثی کند. لذا، عبدالناصر مصر را در کنه خود یک کشور عربی میدید. به نظر وی زبان مشترک (عربی)، دین مشترک (اسلام)، فرهنگ و اشتراکات تاریخی همه عناصر مهم متحد کننده و موثری بودند. به همین خاطر، در دوره حکومت عبدالناصر از اهمیت میراث مصر باستان کاسته شد. عبدالناصر در این مسیر کمی افراط کرد. مثلا در این دوره اسم تاریخی مصر حذف شد و بعد از تشکیل ائتلاف سیاسی با سوریه به جای آن از اسم "جمهوری متحده عربی" استفاده شد. بعد از شکست ائتلاف با سوریه از اسم "جمهوری عربی مصر" استفاده شد. در این دوره گفتمان ناسیونالیستی با نوعی جدید از ناسیونالیسم عربی جایگزین شد. اما گروه سیاسی دیگری همچون اخوان المسلمین که مخالف عبدالناصر بودند تاکید بر اسلامیت داشتند و اینان به رهبری سید قطب مخالف ناسیونالیسم عربی بودند. هر چند ناسیونالیسم مصری با تکیه بر میراث فراعنه از رونق افتاد، اما بنا به دلایلی ناسیونالیسم مصری با تکیه بر عربیت هم چندان بطور عمیق و وسیع در میان مردم ریشه ندوانید. از جمله به این دلیل که کلمه "عرب" برای مصریها معنی کوچروی بدوی داشت که در شبه جزیره عربستان زندگی میکرد. با شکست مصر از اسرائیل در سال 1967، دکترین پان عربیسم عبدالناصر هم شکست خورد. انور سادات جانشین عبدالناصر شد و متوجه شد که امریکا و متحدین غربی به هیچوجهی اجازه نخواهند داد تا اسرائیل شکست بخورد. وی از در سازش و دوستی وارد شد و از اشکال مختلف ناسیونالیستی تا حدی فاصله گرفت. در چنین وضعیتی یک خلاء ایدئولوژیک در مصر ایجاد شد که فرصتی مغتنم برای نسل جدیدتر و افراطی تر اخوان مسلمین ایجاد کرد. سادات در سال 1973 توسط یکی از اخوان المسلمین ترور شد و ترورکننده اعلام میکرد که یک فرعون (مستبد) را کشته است (به ظن خود).
Show all...
📻پادکست برنامه این هفته پرگار: «تاریخ‌نگاری ایرانی ناسیونالیستی است؟» ❓آیا تاریخ‌نگاری ایرانی توانسته از بند ناسیونالیسمی که در چند صده‌ اخیر با آن درگیر بود رهایی یابد؟ 🔻میهمان‌ها: بهروز چمن‌آرا، پژوهشگر ایران‌شناسی مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ ایران از بی.بی.سی
Show all...
تاریخ‌نگاری_ایرانی_ناسیونالیستی_است؟.mp354.57 MB
Repost from Tribunpluse
تاریخ سرکوب‌گران با تاریخ سرکوب‌شده‌ها فرق دارد. تاریخ‌نویسی‌ سرکوب‌گران با تاریخ‌نویسی‌ سرکوب‌شده‌ها هم فرق دارد. تاریخ‌نویسی‌ سرکوب‌گران در خدمت بازتولید تاریخ سرکوب‌گران است. سرکوب شده‌های تاریخ معمولا صدا ندارند. صدا دادن به بی‌صدایان دشوارترین کار است. گاه بی‌صدایان تاریخ خود علیه صدا دهنده‌گان‌شان می‌ایستند؛ زیرا فرآیندی به نام استحمار وجود دارد، زیرا روایت سرکوب‌کننده‌های تاریخ به‌سان حقیقت مزینِ مطلق و مسلم، جلوه‌گر می‌شود و اکنون نیاز به رخنه‌گری (breakthrough) دارد و رخنه‌گری در حقیقت مزین برساخته‌ شده‌ تاریخ، دشوارترین کارها است. رخنه‌گری در حقیقت مزین برساخته شده‌ی تاریخ، با دگرنویسی آغاز می‌شود. دگرنویسی مهم و خردکننده است. دگرنویسی از جزئی‌ترین تعابیر و کلمات آغاز می‌شود و رفته‌رفته بسط می‌یابد. مثلا وقتی که می‌نویسی رضا شاه موصوف به کبیر، محمدرضا شاه موسوم به آریامهر، دگرنویسی را آغاز می‌کنی و بذر تشکیک در حقیقت مزین برساخته‌شده‌ی تاریخ می‌کاری؛ تشکیک در سرشت شوکت‌مندی‌ یک شوکت‌مند تاریخ و تشکیک در تاریخی که تحت لوای شوکت‌مندان تاریخ روایت شده است. تاریخ‌نگاری‌ سرکوب‌گران است که صدای شوکت‌مندان (کورش، داریوش، نادر، چنگیز، ...) تاریخ را پژواک می‌دهد. اما تاریخ‌نگاری‌ سرکوب‌شده‌ها و طردشده‌ها می‌خواهد صدای بی‌صدایان تاریخ و صدای بی‌شوکتان تاریخ باشد. در تاریخ‌نویسی‌ سرکوب‌گران، بی‌شوکتان تاریخ سیاهی‌ لشکری هستند در خدمت افتخارآفرینی‌ شوکت‌مندان تاریخ. بی‌شوکتان در این نوع تاریخ‌نویسی، چیزی بیش از لشکر صحنه‌آرا برای قهرمانی‌ و اسطوره‌ای شدن شوکت‌مندان نیستند. من بر اساس روایت سرکوب‌کننده به تاریخ نگاه نمی‌کنم، بلکه به روایت سرکوب شده هم توجه می‌کنم. تاریخ‌نویسی‌ رسمی ضد انسانی است. رضا نساجی به‌خوبی نشان داده که روایت سرکوب‌گر، روز کلمب را ساخته و او را بدل به اسطوره کرده، اما روایت انسان سرکوب شده، روز انسان بومی را جای‌گزین آن کرده است. جنبش آذربایجان هم هر چه بوده، حکایت از نارضایتی‌ بخشی از مردم این کشور دارد. سرکوب مردم ناراضی با نیروی نظامی آن‌هم به آن شیوه‌های ضدانسانی با هیچ‌ عذر و بهانه‌ای مشروعیت نمی‌یابد و افتخار کردن به سرکوب مردم ناراضی کوششی در خدمت بازتولید فرآیندهای سلطه‌گری است و هیچ مایه‌ای از افتخار ندارد.
Show all...
15:32
Video unavailableShow in Telegram
استحاله هویتی چیست؟ علت آن چیست؟ از آرازنیوز
Show all...
etnik.mp442.80 MB
از کتاب"بازخوانی ایده زبان و وحدت ملی" — آیا واقعاً ترکی بر اثر ترک تازی به وجود آمده است یا بخشی از تحولات تاریخی ایران است و مانند هر تحول تاریخی باید مورد مطالعه تاریخی قرار گیرد؟ آیا اکنون ایرانیت که با ترکیت ترکیب شده جزیی از زیست بوم ایرانی نیست؟ آیا با مفاهیمی همچون مهمان ناخوانده و مزاحم می‌توان به صورت غیرپیش داورانه امر زبانی را مفهوم سازی کرد؟ به نظر من، چهارچوب ذهنی و مفروضات ضمنی و آشکار افشار موجب گردیده که امر زبانی را به مثابه مقوله‌ای شناختی نبیند و همین بی‌التفاتی باعث شده ابعاد تاریخی فرهنگ هیچ جایگاهی در ذهن و تحلیل او نداشته باشد. مضاف براین،  دوگانه محلی و ملی است که به نادرستی برساخت شده که یک سو زبان فارسی به عنوان زبان ملی و سوی دیگر زبان ترکی به مثابه زبان محلی قرار گرفته و این دوگانه به نحوی تحدید شده که یکی میزبان(فارسی) و دیگری مهاجم(ترکی) که به هر طریقی باید" درصدد رفع زیان آن... یعنی برانداختن زبان غیر ملی" بر آمد. به عبارتی رویکرد افشار نه تنها علمی نیست بلکه ضد تمامیت ارضی ایران است و تمام هم و غم او و همفکرانش نابودی فرهنگ متنوع ایرانی بوده و است و این رویکرد مبتنی بر ایده خلوص نژادی است که در آن ایرانی یعنی کسی که به زبان فارسی تکلم می‌کند و زبان ترکی، زبان خارجی است که باید از ایران برود. این پروژه خلوص سازی زبانی ریشه‌هایش در محفل ایرانیان برلین و مکتب نژادی گوبینیسم است که تا مغز استخوان روح و روان افشار را به تسخیر خویش درآورده است و متاسفانه هیچگاه آثارش مورد بازخوانی انتقادی قرار نگرفته است و طنز روزگار اینجاست که او را پدر ناسیونانیسم ایرانی و وحدت ملی ایران می‌خوانند در حالی که او و آثارش به شدت ضد ایرانی و ضد وحدت ملی ایران است.(۱۳۹۸.صص ۲۷_۲۸). از کتاب"بازخوانی ایده زبان و وحدت ملی" سید جواد میری @seyedjavadmiri https://t.me/pishroaz
Show all...
مرکز مطالعات و تحقیقات استراتژیک ملل ایران Metam

متام ، بدون تعلقات و تعصبات نژادی _ سیاسی و ایدئولوژیک معتقد است که همه انسانها و ملتها بصورت برابر ، حق زندگی و خوشبختی را دارند. ❇️مقالات ، تحلیل ها ، گزارشات روزمره از مسائل و اتفاقات آذربایجان ، ایران و جهان

01:07
Video unavailableShow in Telegram
IMG_6266.MP423.42 MB
کریسمس، از مراسم عیاشی یا عید مذهبی "روز اول کریسمس همه عیاشی بود و میگساری و سکس زیاد، قماربازی، دعوای خیابانی، رسوم عجیب و غریب. و این وضعیت تا یازده روز طول میکشید. چنین کریسمسی بیشتر شبیه کارناوالهای نیواورلئان یا لاس و گاس بود که در انگلستان از اواخر قرون وسطی تا اوایل قرن هفدهم میلادی رواج داشت." برای مذهبی های انگلیس که در قرن هفدهم برای کسب آزادیهای مذهبی به پلیموت در امریکا مهاجرت میکردند، چنین مراسم عیاشی به مناسبت تولد عیسی مسیح یک افتضاح و رسوایی محسوب میشد. به همین خاطر پیوریتن ها (پاک دینان) برای تبری و دوری جستن از این رسوم انگلیسی روز 25 دسامبر را روز کاری اعلام کردند، حتی تا جایی پیش رفت که جشن کریسمس از سال 1659 تا 1681 جرم محسوب میشد. در این دوره جشن کریسمس بیشتر هرج و مرج و آشوبگرانه بود تا یک جشن مذهبی. مسئله دیگری که باعث میشد پیوریتن ها با جشن کریسمس مخالف باشند این بود که در این جشن سمبلها، المانها و عناصری وجود داشت که ریشه در دوره قبل از مسیحیت داشت و همین خاطر پیوریتن ها فکر میکردند که کریسمس مورد حمایت و تایید کتاب مقدس، انجیل، نیست. به نظر پیوریتن ها نمیشد جشنی را برگزار کرد که به صراحت در انجیل ذکر نشده است. پیوریتن ها هر چیزی که خارج از انجیل بود را در واقع آلودگی و آلوده کننده پاکی محسوب میکردند. چنین عناصری که پیوریتن ها با آنها مخالفت میکردند حتی مواردی چون درخت کریسمس، سرود خواندن داخل کلیسا، شمع روشن کردن و تاج گل که همه امروزه در مسیحیت رایج است را هم شامل میشد. کلیسای انگلستان و کلیسای کاتولیک از کنار عیاشی و هرج و مرج کریسمس با اغماض میگذشتند. بحثی در کلیسا وجود داشت مبنی بر اینکه نظم و انضباطی که طی سال برقرار میشد و فشارهای اجتماعی زیادی که بر مردم، مخصوصا قشر فقیر و طبقه پایین جامعه، وارد میشد به قدری زیاد بود که اگر جلوی جشن و خوشگذرانی را میگرفتند احتمالا موجب قیامهای مردمی میشد و کلیت نظم اجتماعی را به خطر میانداخت. بنابراین ضروری میدیدند که از چند روز عیاشی و هرج و مرج اغماض کنند. چنین وضعی ادامه داشت و هیچ منع و منکوبی در رابطه با جشنهای کریسمس از سوی کلیسا اعمال نشد تا اینکه پیوریتن ها در اواسط قرن هفدهم میلادی به قدرت رسیدند. مهاجرین پیوریتن که ابتدا در ایالت ماساچوست در امریکا ساکن شده بودند مانع جشن های کریسمس شدند (البته بعضی ها در مقابل سرکوب هایی که متوجه جشن کریسمس میشد مقاومت و مخالفت میکردند و اینطور نبود که همه درباره آن در توافق کامل باشند). در نهایت دادگاه عمومی ماساچوست جشن کریسمس را غیرقانونی اعلام کرد و از سال 1659 تا 1681 جشن کریسمس عمل مجرمانه تلقی میشد. از جمله اهداف پیوریتن ها در ماساچوست این بود که نمونه و الگویی برای انگلستان بشوند و بدین گونه بر جامعه انگلستان تاثیر بگذارند. از قرن هجدهم که پیوریتن ها از نظر قدرت سیاسی ضعیف تر شدند، جشن کریسمس به شکلی تحول یافته دوباره رواج پیدا کرد. این بار نوعی از جشن کریسمس رواج یافت که از نظر دینی مقبول افتاد و از نظر اجتماعی هم بیشتر مورد احترام قرار گرفت. از اوایل قرن نوزدهم به بعد جشن کریسمس بیشتر و بیشتر شبیه آنی شد که الان در همه جا میبینیم. این متن خلاصه ای بود از یک مصاحبه با دیوید هالند (David F. Holland)، استاد تاریخ کلیسای انگلستان، که در مجله Harvard Gazette منتشر شده است که از لینک زیر میتوانید تفصیل آن را بخوانید. https://news.harvard.edu/gazette/story/2023/12/historian-shares-the-sordid-tales-of-christmas-past/?utm_source=SilverpopMailing&utm_medium=email&utm_campaign=Daily%20Gazette%2020231220%20(1)
Show all...
On the first day of Christmas … we partied like it was 1499

Church historian traces celebration’s path from wild revelry through Puritan’s progress to Hallmark holiday.

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.