Lettres francopersanes
357Subscribers
No data24 hours
No data7 days
-130 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from کی شعر تر انگیزد ...
این
ابر تیره چیست
که بر آسمان ماست
تاریکی
گذشته و
حال زمان ماست
م. جعفری دهقی
من عاشق پرواز پرستویانم
دلباخته ی غروب پاییزانم
تبدیل فصول آمدن و رفتن را
تمثیل دو روز کوته خود دانم
محمد زیار
Repost from کی شعر تر انگیزد ...
بیرونم
از خیال
چه مشتاق و سرخوشم
اکنون
که عشق را
به تماشا نشسته ام
م. جعفری دهقی
به خورشید دهسالگیهایت فکر کن
به عصرهای تابستان
به اولین چشمهای سبزی که دیدی
و به غوغای کلمههایی که نمیشد گفت.
به ابرهای سفید فکر کن
به اولین بار که دریا را دیدی
و به رگهای آبی پشت دستهای مادربزرگت.
به دهسالگیهایت فکر کن
تکهی بزرگی از جاودانگی وسط همان سالها جا مانده.
ابراهیم سلیمی کوچی
La musique
La musique souvent me prend comme une mer !
Vers ma pâle étoile,
Sous un plafond de brume ou dans un vaste éther,
Je mets à la voile ;
La poitrine en avant et les poumons gonflés
Comme de la toile,
J’escalade le dos des flots amoncelés
Que la nuit me voile ;
Je sens vibrer en moi toutes les passions
D’un vaisseau qui souffre ;
Le bon vent, la tempête et ses convulsions
Sur l’immense gouffre
Me bercent. D’autres fois, calme plat, grand miroir
De mon désespoir !
Charles Baudelaire
موسیقی
هماره موسیقی چون دریایی مرا فرا میگیرد!
رو بسوی ستارهی رنگ باخته ام،
زیر سقفی از مِه یا در اثیری فراخ
بادبان برمیافرازم؛
سینه ستبر و ریهها انباشته
همچون بادبان،
فراز میآیم بر پشت خیزابهای برهم انباشته
که شب از چشمان من شان میپوشاند؛
حس میکنم در وجودم تمام سوداهای
یک زورق رنجور درجوش و خروشند؛
باد شُرطه، تندباد و آشوبهایش
بر سینهی فراخ مغاک
میجنبانند مرا. آن که در دیگر اوقات،
پهنهی آرام، آیینهی قدی
نومیدی من است!
برگردان: محمد زیار
🎶 پوشه شنیداری نشست علمی سی و سومین سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث
🗓 چهارشنبه 8 شهریور 1402
💢انجمن ایران شناسی💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
موسیقی پس از کتابخوانی
خستهام از واژهها، خستهام ازجمله ها. آه ای حیات راستین
به دور از هنر، بدون مجاز، بیا و از من باش.
بیا در آغوشم، بر زانویم بنشین،
به دلم پای گذار، به شعرم بیا، زندگیام.
تو را برابر خود میبینم، گشوده، بیپایان،
همچون کوچهای در جنوب دلانگیز تنگ و داغ،
و پیچدرپیچ در میان خانههایی بس بلند که در آسمان عصرگاهی
سر به ابر نمناک میسایند،
خفاشهای بیمبالات به آنها برخورد میکنند؛
در برزنی ساحلی که دریا را در همسایگی خود دارد
جایی که اندکی مانده به شب، گاه آرامش،
دربانها ساعتها پرحرفی خواهند کرد...
اما این کوچهی بیدار در جشن حضرت یوسف هماره زندگی من است،
آنگاه که گیتارنوازان با بالاپوش، زیر پنجره دلدار مینوازند:
تا هنگامِ خوابِِ ناز، نوای شیرینتر از خوابِ چنگ و نی بگوش خواهد رسید
چنان تأثیرگذار، شاد، دلنشین و آرام که اگر من هم آواز بخوانم
جمله ساکنان پپیتاس
در بسترهای خویش به رقص درمیآیند. […]
برگردان: محمد زیار
Musique après une lecture
Assez de mots, assez de phrases ! ô vie réelle,
Sans art et sans métaphores, sois à moi.
Viens dans mes bras, sur mes genoux,
Viens dans mon cœur, viens dans mes vers, ma vie.
Je te vois devant moi, ouverte, interminable,
Comme une rue du Sud béni, étroite et chaude,
Et tortueuse entre des maisons très hautes, dont lesfaîtes
Trempent dans le ciel du soir, heurtés
Par des chauves-souris mou-volantes ;
Rue, comme un grand corridor parfumé
D'un Barrio del Mar dont la mer est en effet voisine,
Et où, dans la nuit calme, tout à l'heure,
Les serenos psalmodieront les heures...
Mais, ma vie, c'est toujours cette rue à la veille
Du jour de Saint-Joseph, quand des musiciens,
Des guitares sous leurs capes, donnent des sérénades :
On entendra, jusqu'au sommeil très doux, le bruit
Plus doux encore que le sommeil, des cordes et du bois,
Si tremblant, si joyeux, si attendrissant et si timide,
Que si seulement je chante
Toutes les Pepitas
vont danser dans leurs lits. […]
Valery Larbaud
Repost from کی شعر تر انگیزد ...
عشق را
آواز دادم
در بیابان های دور
بازتاب
از بوته زاران
باز می آمد مرا
م. جعفری دهقی