cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Anti_daily

شفاف‌ترین رویای ما، چیزی‌ است که آن را "واقعیت" نامیده‌ایم!

Show more
Advertising posts
324
Subscribers
-124 hours
-37 days
-630 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

دلنوشته دختر سعید مدنی برای پدر در دومین سال حبس ♦️ظاهرا خواهرم یاسمن که اینجا ۸ ساله‌ست برای بابا تولد گرفته؛ نوشابۀ صورتی سلیقۀ یاسمن بوده بی‌شک. فکر می‌کرد یا وانمود می‌کرد که فکر می‌کنه بابا از مأموریت کاری ۸-۹ماهه برگشته خونه یک روز؛ ولی در واقع از بعد از ۶ماه زندان انفرادی و ۲-۳ماه حبس غیرانفرادی، توی یک بازداشتگاه نظامی،برای چند ساعت آمده بود مرخصی، به همراه ۲ تا مأمور لباس‌شخصی، پاییز ۱۳۸۰. ♦️یاسمن توی اون دورۀ بچگی بود که جشن تولد کلا دوست دارند، تولّد بقیه هم یک جورهایی برای خودش می‌شد؛ از نگاهش به شمع‌ها پیداست که دلش می‌خواست خودش فوت کنه.اصل تولد گرفتن فکر مامان بود؛ ولی تدارکات مفصل‌تر، کیک و شمع و کلاه بوقی (که توی این عکس نیست) به اصرار یاسمن بود. من چون دیگه ۱۱ سالم بود و بزرگ شده بودم این مسخره‌بازی‌ها رو تحویل نگرفتم. ♦️به غیر از من و مامان و یاسمن، ۱۰-۱۲ نفر مهمان دیگه هم بودند. با همۀ فیلم بازی کردن‌ها جلوی بچۀ ۸ سالۀ مثلا بی‌خبر از همه جا آخرش تا بابا رسید خونه ۲-۳ نفر زدند زیر گریه، ولی من که نه.عکس از بیشتر از ۲۰ سال پیشه، ولی اینجا، در ۴۰ سالگی، چهرۀ بابا به نظرم حتی از عکس‌های سال‌های اخیر هم فرسوده‌تره. ♦️همچنان مُصر به ادامۀ بازی، بابام دو تا مأمور رو همکارش معرفی کرد و بقیه هم زورکی ناچار شدند مثل مهمون ازشون پذیرایی کنند. یک جایی از اون عصر تولد هم برگزار شد. ذوق یاسمن برای تولد و کلاه بوقی سر بابا گذاشتن بالاخره به همه سرایت کرد و یک لحظاتی واقعا مثل خودمون شدیم و حتی خوش گذشت. برای همین من یک خرده از خودم که قضیۀ تولد رو جدی نگرفته بودم دلخور شدم. ♦️نزدیک‌های آخرش شده‌بود و وقت خداحافظی که رفتم توی اتاقم و کتاب هنر اول راهنمایی رو باز کردم و یکی از سرمشق‌های آسون‌تر اول کتاب رو شروع کردم نوشتن، فکر کردم به خوبی نقاشی نیست، ولی خوش‌نویسی هم کادوئه. صدای خداحافظی میومد و اینقدر عجله کردم که یک دور سرمشق خراب شد. ♦️تلاش دوم رو گذاشتم توی یک پاکت و بدوبدو رفتم دم در که قایمکی بدمش به بابا. «همکارها»چپ‌چپ بابا رو نگاه کردند که یعنی این چیه و از پاکت در بیار هرچی هست. چشم بقیه هم افتاد به اون سرمشق کتاب هنر اول راهنمایی و شروع کردند شوخی و جدی به‌به و چه‌چه؛ در واقع برداشته بودم گل‌درشت‌ترین جملۀ ممکن رو نوشته بودم بی‌ قصد قبلی: «راه مردان بزرگ ادامه دارد». اون سانتی‌مانتالیسمِ ناخواسته که بعدا هم یک عزیزی بابتش سربه‌سرم گذاشت تنها کاری بود که از دستم بر میومد، مثل همین الان. ♦️سال دوم از محکومیتش هم تمام شد و ۶ سال دیگه مونده؛ این دفعه نزدیک ۷۰ سالگی بر می‌گرده خونه. @MohandesMirHosseinMousavi @MostafaTajzadeh
Show all...

Repost from Anti_daily
Photo unavailableShow in Telegram
دختران انقلاب را عوض می‌کنند عوضی‌ها. می‌شود چیزی دیگر و دختران انقلاب. تو اما آرمیتا می‌مانی هی رئیس به من نگاه کن؛ تق؛ تق! دو بار کافی‌ست به الله بپیوندی؛ چه فرقی می‌کند نجس یا متعفن‌ ای بابا ارزشی نداشت، تو که بازنمی‌گردی! #حسین_رجایی کرج ۱۴۰۲/۸/۱۳ #آرمیتا_گراوند #شعر_پست_مدرن برای معلمان زخمی‌: #علی_باباچاهی و #حمید_روزبان @Anti_daily https://t.me/anti_daily
Show all...
"ادبیات و هنر مستقل" فایل صوتی: #دکتر_مصطفی_مهرآیین در خصوص ماهیت هنر و ادبیات ادبیات و هنر و ارتباط‌ آن‌ها با گفتمان‌های سیاسی @Anti_daily https://t.me/anti_daily
Show all...
و نکته‌های دوست کاردرست #حسین_رجایی: سلام داداش نیما احسنت اونجایی که میگی هر پارادیم سیاسی و دیسکورسی شعر را تقلیل میده بنظر منم درسته و قطعا هنر برای سیاست استالینیستی سر تا پا غلط و مشکل‌داره. بی شک هنر برای هنر درسته اما هنر اصیل اساسا چپه؟ و لازم هم نیست تعهد را به اون سنجاق کرد. شعر یعنی _فراغت از، و_ شکستن زنجیرهای تمدن و _امروز_ مدرنیته و ملزومات اون نظیر بوروکراسی دولتی و عزیمت به دنیای پیشاتمدنی _و در شعر_ سفری هرچقدر ممکن‌ به دوره‌ی پیشازبانی(که عملا هم ممکن نيست و به همین دلیل هم من موسیقی را برترین هنر می‌بینم) حالا شعر: یه گزاره‌ی درست میگه هیچ شاعر بدی شعر خوب نمی‌ تونه بسرایه. طبیعیه که شعر با اصالت و محتوا که اساس مارکسیسم هم بوده (یکی از اضلاع مثلثی که از طریق پدرزن مارکس به او خورانده شده) از نهضت رومانتیسیسم تاثیر گرفته. هنر بدون رهایی و آزادی و عدالت و برابری لاجرم باید تبلیغاتی باشه و مزین کردن عوام‌پسندانه‌ی مردم فریب اون، جز برای سود مگه چیز دیگری هم می‌تونه باشه؟ و این یعنی فیلم هندی که باید محتواشو توی یکی از اعضا بدن یافت. اصلا هنر یعنی برابری و حتی کمونیسم چون خودم مترجم ترانه‌های احمد کایا هستم میگم ، تو ترانه‌ی Kum Gibi یا "چون شنزار" و Potpori  یعنی دختر پادو انو که هر دو عاشقانه و هم بطور فرمال و هم در محتوا غیرسیاسی هستند مقایسه کن باçigenem ابرو گوندش که مثلا اینم عاشقانه است. ابرو گوندش با اون پفیوزی که اسمش یادم رفت تبریزی که از ایران پول‌های ما و شما را دزدید. و رفت با ابرو ازدواج صوری کردند و توی ترکیه هم موندگار و احتمالا شهروند شد. ترانه‌های ابرو گوندش برای نفهم ها خونده میشه و چنان از نظر آدمای مثل تو و من و حبیب موسوی مبتذله که مجبور میشن با تصویرای کپل و سینه و این چیزا بهش محتوا داده بدن. ضمنا به اون خانمی که ازش اسم آوردی اگر باهاش رفاقت داری فک کنم سایه اقتصادی نیا بگو بخاطر اراجیفی که راجع به فروغ فرخزاد گفته و اتفاقی یه جا دیدمش، یه روز گیرت میارم و ادبت می‌کنم. جایگاه فروغ در شعر معاصر ایران چنان بزرگ هست که جایگزین پذیر نیست. هر کس بخواد راجع به این موضوع شروور بگه بیاد بهش افتخار میدم بحث کنیم. ضمن اینکه باید بدونه من یکی از حوزه های قلم فرساییم روان‌شناسیه. و باید مراقب تناقض های روانیش باشه‌. اما کوتاه سخنم برای اون اینه: فروغ بدون رابطه‌ی _خاک بر سر نظریه‌پردازهاش_نامشروعش با ابراهیم گلستان،  اصلا نمی‌شد که فروغ بشه. اگه فروغ نبود، امروز در خیابونای ایران شعار زن زندگی آزادی فریاد نمی‌شد در کتاب روانپزشکی سرکوبگری نوین من عنوان یکی از بخشاش اینه: چرا عشق و سوسیالیسم به‌سرعت همآغوش می‌شوند؟ راستی نوشته‌هاتو چرا توی کانال تلگرامی‌ت نمیذاری بازنشر کنم؟ از بس گفتم دیگه خسته شدم https://t.me/nimasaffar
Show all...
تا اطلاع ثانوی

تو این کانال می‌نویسیم #حبیب_موسوی #سارا_سعیدی #خسرو_بنایی #نیما_صفار #مجید_کلاته_عربی #رهام_گیلاسیان #علی_رایجی #افسانه_برزویی و ... تو، اگه مایلی ملحق بشی

«چرا چیزی جز چپ نبوده؟» #نیما_صفار #گپنوشت - بیشتر لازم می‌دونم موضع خودم رو روشن‌تر کنم درباره #شعر_چپ و این پرونده‌ که دوستان نشریه #وزن_دنیا زحمتش رو کشیدن. یکی از دوستان گفت «کاش وضعیّت چپ رو تو روابط درون‌متنی خود شعر مشخص می‌کردی!» و این کاریه که دقیقن نمی‌کنم چون ذات‌باور نیستم و چون تو میز مثلثی که با #مشیت_علایی و #سایه_اقتصادی‌نیا داشتیم، جدل این دو عزیز غالب شد، خودم رو محق به نوشتن این چند سطر می‌بینم: هر تلاشی برای نسبت دادن متنی به جریانی بر مبنای مختصات متن، اونم جریانی که خودش الزامن متنی نیست، مثل گرایش سیاسی، لاجرم منجر به تقلیل و مصادره و تمثیل می‌شه ولی چرا مدّعی شدم «چیزی جز چپ نبوده یا چیزای کمی جز چپ بودن!»؟ مگه تو سالای غوغای #نیما_یوشیج چند درصد از شعرا به‌ شیوه‌ش شعر می‌گفتن؟ نمی‌دونم ولی قطعن زیر یک‌درصد چون اون دوران تو هر دهکوره‌یی هم چندتایی شاعر داشتیم که الزامن چیزی از مشاهیر کم نداشتن. ولی چرا سراغ نیما و دورووریاش می‌ریم؟ چون تولید گفتمان کردن کمااین‌که قطعن درصد شعرای جریان #شعر_مشروطه هم تو همین حدود بوده. وقتی هنوز تو وضعیّت گفتمانی #شعر_دهه_هفتاد می‌بینم‌مونم قطعن منظور این نیست که اکثر شعرای فعلی تو اون پیشنهادا پیش میرن. اساسن دیسکورس یه چیز اقلیّتیه مثل پارادایم. مطمئنن تنها شباهت‌شون این نیست ولی نه #کوئن از افکار عمومی گزارش می‌داد نه #فوکو! قاعدتن دانشمندا هستن که درگیر پارادایم‌شیفت می‌شن و رابطه‌ی عموم ما مردم با علم معمولن همون گزاره‌ی وحیانیِ «علم ثابت کرده»ست. خب پس معنی عبارت «چیزی جز چپ نبوده» این نیست که شاعرای گل‌وبلبلی یا درباری نبوده‌ن و نیستن! دارم از وضعیّتی که حین عبور ازش هستیم، می‌گم. یعنی از مشروطه، شاعر، و بیشتر شاعر و نه حتا مثلن داستان‌نویس یا نقاش، رسالت ایفای نقش تو «پیشرفت» جامعه رو رو دوش خودش دید، رسالت «مبارزه برای فردای بهتر»، رسالتی که امروز داره برداشته از دوشش می‌شه به هر دلیل. حالا تو این جریان شعر «متعهّد» طبعن بیشتر چپ بود که کار می‌کرد و اگه مثالایی بتونی بزنی که خیلی هم جفت‌وجور در نیان با چپ، راست قطعن نیستن. تو تئاتر و قصّه‌نویسی و سینما و موسیقی و ... ما هم همین حکایت بود. حالا ما با اشعاری سروکار داریم که شاعراشون متعهّد به چیز یا چیزایی بودن که بیشتر تو چپ معنی‌دار می‌شده‌ن. خب؟ حالا حرفم اینه که کسانی که از فیگور شعر سیاسی و متعهّد و ... فاصله گرفتنم، عمومن نقطه‌عزیمت‌شون چپ بوده و اگه هم نه، با زاویه‌گیری و خلاف‌آمدعادت جریان هژمونیک مبارزه و تعهد شکل گرفتن. می‌شه گفت از سرپیچی سرپیچی کردن و فهم این اونجا مهم می‌شه که ببینی از دل راست محال بود در بیان! این چپه که برای تمرّد از خودش فضا می‌سازه. طبعن حالا و از این فاصله چه اون نگاه که ساختای تجربه‌شده رو ارتجاعی می‌دید و سراغ رفتارای محتمل عبارات رفت و چه اون نگاه که هر چیزی که از دسترسی‌پذیری شعر برای «توده‌ها» کم کنه رو بورژوایی یا با یه درجه تخفیف خرده‌بورژوایی می‌دید رو چندون متضاد نمی‌بینیم و می‌بینیم چقدر دغدغه‌ی تغییر رو هر دو غلبه داشته کما این‌که همین الآن اگه یه نمایشنامه‌ی #عباس_نعلبندیان و یه نمایشنامه‌ی #گوهر_مراد (#غلامحسین_ساعدی) رو پشت سر هم بخونیم به مخیّله‌مونم خطور نمی‌کنه که یه زمونی چه تضاد آنتاگونیستی‌یی بین #سنگلج و #کارگاه_نمایش بوده!
Show all...
Show all...
عدنيه شبلی: «زبان اغواگر» به ترجمۀ عباس شکری - نشریه ادبی بانگ

اورشلیم. اواخر پاییز 2000. من با جعبه‌ای که می‌خواهم به خارج از کشور بفرستم در راه اداره پست هستم. در صف اداره پست می‌ایستم. دیگر برایم مهم نیست چقدر باید منتظر بمانم. انتظار بخشی از زندگی در فلسطین شده است.

برای امضای این 👆👆👆 بیانیه ی اعتراضی، بر آیدی یا لینک کانال دادخواست 👇👇👇 انگشت بگذارید و وارد کانال شده و امضایش کنید! https://t.me/daadkhast لطفا بازنشر کنید! @Anti_daily https://t.me/anti_daily
Show all...
دادخواستـــ Daadkhast

با امضای دادخوست مطالباتمان را بیان می‌کنیم. ✍️📢⚖️

Photo unavailableShow in Telegram
روز سه‌شنبه ۲۵ اردیبهشت، #وریشه_مرادی ( جوانا سنه)، عضو جامعه زنان آزاد شرق کردستان (کژار) که از تاریخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ در بازداشت به سر می‌برد با دستور قاضی صلواتی از بند زنان زندان اوین به بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات در این زندان منتقل شد. وی از ظهر امروز در اعتراض به انتقال خود به بند ۲۰۹ دست به #اعتصاب_غذا زد. همچنین #پخشان_عزیزی، فعال زن کُرد و ‌هم‌بندی این زندانی سیاسی از روز گذشته در اعتراض به انتقال وریشه مرادی به بند ۲۰۹ در اعتصاب غذا به سر می‌برد.
Show all...
Show comments
Photo unavailableShow in Telegram
بیز بو دیلکچه‌نی ایمضالایانلار، مرتضی پروین جدانین قئید-شرط‌سیز آزاد اولونماسینی، هابئله بو آذربایجانلی صنعتکارین اؤلکه‌نین ایچینده صنعت سرگی‌لرینین سربست کئچیره بیلمه‌سینی ایسته‌ییریک.
Show all...
#برگه_شوندان روز چندم آغاز شده است روز چندم معلوم ترین روز و ابری ترین ! چند درخت خسته در خیابان راه می روند راه می روند و بلندترین آنها پیراهن مایاکوفسکی را با خود می برد زن ها هم هستند زن های از جنس عجیب از جنس شیارهای کبود با سکوتی از دوردستی ها و با کودکانی که انگشتان بسیار دارند و ما که جا می مانیم تا خط های خاکستر را درست بچینیم و برای اثبات سایه هایی که روزی حقیقت بودند به روح کیف آور تاک سوگند یاد می کنیم #مظاهر_شهامت https://t.me/shavandanpage
Show all...
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان

این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه. به مدیریت : علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری