Paracelsus
اینجا قراره داستان بخونین، داستانایی که از تخیلاتِ یه غارنشین زده بیرون☄ #داستان_کوتاه #داستان #مقاله #داستان_دنبالهدار #داستانک #امروز #فیلم وب سایت من: kosarmoodi.ir پلیلیست: @kosarrmusic ناشناس: https://t.me/BiChatBot?start=sc-134191-QhTeKA5
Show more145
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from زیردرختکاج🌲
وقتی کانالها رو میخونم , میبینم خدایااااااااااا چقدر این حرفهاشون شبیه منه.
چقدر این آدمها شبیه منن.
چقدر دغدغه ها و نگرانی هاشون شبیه دغدغه های منن.
حتی زندگی اونها هم...
انگار دارم همزمان زندگی های موازی خودمو که در مکانهای مختلف در جریان هست رو میبینم و میخونم.
اکثر اوقات هم متنهایی که ارسال میشه تو کانالها , انگاری یکی دست برده تو سلولهای مغزم , حرفهایی که دارن اونجا میچرخند رو جمع کرده برداشته , دسته بندی کرده و تو کانالش نوشته...
میبینم که این فکرهایی که توی سر منه و شوری که در دل منه و خوره هایی که روح منو میخوره تو سر و جون دیگران هم چرخیده و گشته و روح اونهارو هم جویده...
در نهایت اونقدرررررر حس همذات پنداری قوی ای در من به وجود میاد که فقط میتونم بهشون بگم : بیاید بغلم , شاید بتونم کمی از دردهاتون کم بکنم و در ادامه تو دلم بهشون میگم : میدونید چیه , منم این مسائل به سرم اومده, برا همین حسابی میفهمم الان چه دردی تو دلت نشسته💛
و دستِ آخر , به خودم نهیب میزنم که : خب...پس چرا من این دوباره ها رو دوباره بنویسم؟😕
بعد دلم میگیره.🖤یهو پکر میشم...
آه که چه تفکر بیهوده ای هست اینکه فکر میکنیم تو جهان یگانه ایم.
درحالیکه درحقیقت بازیگر بازی های مکرر یک نمایش همیشگی هستیم...
مثل مهره هایی که چیده شدند و بهشون از قبل برنامه مشابه داده شده , حالا میخوان ببینن کی تو شرایط مشابه قویتره و دوومش بیشتره , همونو بگیرن بزارن برا راند بعدی تا بازیش رو ادامه بده...
Repost from توييتر علوم پزشكی مشهد
ولی تو دنیایی که آقای مجری قید کلاه قرمزی رو زد و یه مشت عروسک جدید دور خودش پر کرد از هیچکس انتظار موندن نداشته باشید .😢
#ناصر
@Mums_Tweet / مامز توییت
Repost from حیاط پشتے آسایشگاه!
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاقل گشتهام
گوییا "او" مُرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشتهام
هر دم از آیینه میپرسم ملول
چیستم دیگر، به چشمت چیستم؟
لیک در آینه میبینم که، وای
سایهای هم زآنچه بودم نیستم
همچو آن رقاصهٔ هندو به ناز
پای میکوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیدهام از نور خویش
ره نمیجویم به سوی شهر روز
بیگمان در قعر گوری خفتهام
گوهری دارم ولی آن را ز بیم
در دل مردابها بنهفتهام
میروم… اما نمیپرسم ز خویش
ره کجا…؟ منزل کجا…؟ مقصود چیست؟
بوسه میبخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
"او"چو در من مرد، نا گه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوییا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
آه… آری… این منم… اما چه سود
"او" که در من بود، دیگر نیست، نیست
میخروشم زیر لب دیوانه وار
"او" که در من بود، آخر کیست، کیست؟
#فروغ_فرخزاد
@hayat_poshtie_asayeshgah